بهائیت
شوقی افندی سومین پیشوای بهائیان، پس از جنگ جهانی دوم، برای ایرانی ها از درگاه الهی، نفرین و عذاب اکبر طلب کرده است! مردم مظلوم ایرانی که تحت اشغال حامیان بهائیت از شمال و جنوب بودند، تنها گناهشان این بود که به بهائیت ایمان نیاوردند! او در عین حال، برای دولتهای جنگ افروز و اشغالگر، دعای خیر هدایت و نجات از سقوط مطالبه کرده است.
وقتی رهبران بهائی، اسرائیل و بهائیت را همچون حلقه های زنجیر به هم پیوسته توصیف کردند، دیگر می توان علّت موضع ضدایرانی و ضدانسانی بهائیت در ماجرای ترور سردار سلیمانی را به خوبی دریافت.
چگونه بهائیت از ضالّه خواندن بهائیت توسط مسلمانان انتقاد می کند در حالی که خود بارها به عقاید اسلامی و دیگر ادیان توهین کرده و حتی لقب ضالّه را نسبت به آنان بکار برده است؟!
پیشوایان بهائیت به رغم آنکه برگزاری جشن های کریسمس را مخالف استقلال خود می دانستند، از اعلام مخالفت جدی و علنی با برگزاری این جشن ها به دلیل تقیه (تا زمان برپایی حکومت بهائی) خودداری کرده اند! اما همین دورویی رهبران بهائیت باعث شده که امروزه نه تنها بهائیان مسیحی الاصل، بلکه حتی بهائیان غیرمسیحی هم به برگزاری جشن کریسمس بپردازند.
بر خلاف ادعای تشکیلات بهائیت، کسی به صرف بهائی بودن در ایران به قتل نمی رسد. اما سخن آقای قرائتی که به آن استناد شده، ناظر به مرتد فطری است و شرایط سخت و خاص خود را دارد. ضمن اینکه بهائیتی که خود دستور به مرگ مخالفین و مجازات بدتر از مرگ برای مستبصرین بهائی را می دهد، دیگر چه جای انتقادش از اسلام باقی می ماند؟!
اگر برگزاری جشن کریسمس تا این حد موجب عصبانیت رهبران بهائی می شد، پس چرا تعارف را کنار نگذاشتند و حکم به ممنوعیت و حرمت آن نداده اند؟! آیا دلیلی غیر از دورویی دین سازان بهائی داشته است؟! دین سازانی که بر خلاف شعارهای خود، هم به دنبال استقلال بهائیت بودند و هم نمی خواستند طرفداران مسیحی خود را بخاطر اصرار بر استقلال از دست دهند!
تشکیلات بهائیت در حالی با تخریب اسلام، به تبلیغ دروغین جایگاه زن در قول عبدالبهاء می پردازد که این پیشوای بهائی مدام به تحقیر جنس زن می پرداخت و از حقوقش محروم می کرد. در این صورت یا در انتساب سخنانی در تکریم زن به پیشوایان بهائی باید تردید کرد و یا به دورویی و عوام فریبی شان ایمان آورد.
ساختن ایرانی سکولار نه پیشگویی پیشوایان بهائی، بلکه طرح ریزی و هدف بهائیت برای تصاحب حکومت ایران است. چرا که بهائیت می داند سلطه بر جامعه اسلامی، ظلم ستیز و آزادی خواه ناممکن است و مگر در جامعه ای سکولار است که بتواند حکومت خود را پی ریزی کند.
پیامبرنمای بهائیت، واژه های نادرستی را تحت تأثیر زبان فارسی ساخت و ثابت کرد که سیاه مشق هایش، محصول یک فارسی زبان کم سواد و نه برآمده از علم نامتناهی الهی است. همین اشتباهات فاحش ادبی هم بود که بهاء را مجبور ساخت به توجیه غلط هایش روی آورد و عاجزانه، غلط های ساختگی خود را میزان سنجش دیگر عبارات بداند.
در پاسخ به اینکه چرا ارتباط بهائیان با سازمان رهبری بهائیت بیت العدل مستقر در اسرائیل، مصداق عمل مجرمانه است باید گفت که بر اساس قانون این عمل مجرمانه است. چرا که تشکیلات بهائیت از چهل سال پیش که رسماً غیرقانونی اعلام شد و حتی پیش از آن، همواره اهداف و اعمال براندازی و جاسوسی را دنبال و اجرایی می کند.
تشکیلات بهائیت، محکومیت مجدد ده ساله مهوش ثابت و فریبا کمال آبادی را بخاطر عقاید آنان دانست و از این حکم، به ظلمی آشکار تعبیر کرد؟! اما اگر این دو فقط باورمند به بهائیت بودند، پس مجری سیاست ها و اجرای نقشه های ترسیمی سازمان برانداز بهائیت در ایران کیست؟! پس خطاب بیت العدل به تبلیغ، جاسوسی و تلاش برای براندازی به کیست؟!
دنیس ماسئونین از اعضای پیشین و محقق بهائی، در اشکال به آمارسازی تشکیلات بهائیت از میزان ترجمه آثارش به زبان های دیگر؛ حجم، نوع و نحوه آثار ترجمه شده را مورد اشکال قرار داده است. در واقع بهائیتی که بخاطر ترس از رسوایی، در ترجمه و انتشار آثارش محتاط عمل می کند، در عین حال همیشه طلبکار است و دیگر عوامل را مانع دسترسی به منابع اصیل بهائی معرفی می کند.
بهائیان آثار پیامبرنمای خود، خصوصاً آثار عربی او را اعجاز برانگیز و موجب حیرت اهل فصاحت و بلاغت معرفی می کنند. اما حقیقت آنست که یک انسان درس خوانده، عالم درس نخوانده معرفی می شود و عباراتی سرشار از غلط را به اسم وحی می نگارد! پس از غلط گیری های فراوان توسط او و اتباعش هم، محصولی بی محتوا، غلط و سندی بر رسوایی بهائیت به جا مانده است.
امام جمعه زاهدان با حمایت از بهائیان، مدعی سرکوب برخی افراد بخاطر عقایدشان در ایران شد. این در حالیست که جدای از الحادی بودن بهائیت و حمایت این امام جمعه اهل سنت، بنابر قانون اساسی، حقوق انسانی تمامی اقلیّت ها تا زمانی که علیه اسلام و کشور توطئه نکنند محترم شمرده شده است. پس این سخنان مولوی عبدالحمید برآمده از ناآگاهی یا غرض ورزی ایشان است؟!