مباحث تاریخی
خداوند بعد از خلقت حضرت آدم (علیه السلام) براساس حکمت و مصلحت بیکران خویش برای هر پیامبری که برای مردم فرستاد، جانشینانی را هم به دنبال آنها قرار داد تا بعد از رحلت هر پیامبر، خلیفه او بتواند ادامه دهنده فرمان و دستورات الهی باشد و این روش الهی ادامه پیدا کرد تا نوبت به پیامبر خاتم، حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) رسید و سنت الهي همچنان ادامه يافت.
با صرف نظر از روایات شیعه در شیوهی نماز پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با دست باز، در کتابهای اهلسنّت نیز روایاتی در این زمینه، نقل گردیده که یکی از معتبرترین آنها که نحوهی نماز حضرت را بیان کرده روایتی است از ابوحمیده که در آن به خوبی شیوهی نماز خواندن پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با دست باز را بیان مینماید.
تعدد نظرات درباره تکتف و اینکه روی سینه، بالای ناف، روی ناف و یا زیر ناف باشد به جایی رسیده که برخی به تمسخر برخی دیگر پرداختهاند. بنابراین اگر بنا باشد دین با سلیقههای شخصی، تفسیر شود در آن صورت دین بازیچهی استحسانات شخصی خواهد گردید و در آن صورت نباید تعجب نمود اگر کسی بگوید حکمت تکتف «حفظ عورت» و امثال آن باشد.
سیره صحابه در عمل به متعه بوده، چنان که تابعین و نسلهای بعد به متعه عمل میکردهاند. همچنین نه تنها صحابه و تابعین به متعه عمل میکردهاند، بلکه برخی از علمای اهلسنت نیز علاقه وافری به انجام آن داشتهاند؛ به عنوان نمونه: دربارهی ابن جریج نوشتهاند که او به روایتی 60، به روایتی 70 و به روایتی 90 زن متعه داشته است.
از جمله بهترین دلایل برای بدعتگذاری عمر بن خطّاب در مبحث متعه، سخنان خود اوست که سرخسی در دو کتاب خود با سند صحیح از خود عمر آورده: «با روایت صحیح از عمر بن خطّاب نقل شده که وی مردم را از متعه نهی کرد و گفت: دو متعه در زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) حلال بود؛ متعهی زنان و متعهی حج (حجّ تمتع) كه من از آن نهي ميكنم».
مفسّران شیعه و سنّی متّفقاًً نزول آیه 24 سوره نساء را در مورد حلیت متعه دانسته و شکی ندارند که این حکم دست کم برای مدّتی بر مسلمانان حلال بوده است؛ به عنوان نمونه ابن کثیر دمشقی، شاگرد برجسته ابنتیمیه در تفسیر خود آورده: به آیهی متعه برای اثبات نکاح متعه استدلال شده و شکی نیست که این ازدواج در ابتدا جایز بوده، سپس نسخ شد.
آنچه که بیش ازهمه فاطمه (سلام الله علیها) را غمگین ساخت، سرنوشت امت اسلامی بعد از شورای سقیفه بود. شورایی که مسیر هدایت مسلمین را نشانه رفته بود و بنابه قول ایشان قرار بود کسانی مسئولیت هدایت آنان را بر عهده بگیرند که خود نیاز به هدایت داشتند. حضرت میدانستند که با این انتخابب در سقیفه چه سرنوشت شومی در انتظار امت خواهد بود.
خداوند، حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) را در زمانی به حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) هدیه کرد که جامعه عرب جاهلی دارای خُلق و خویی بودند که حتی فرزندان خود را زنده به گور میکردند. کاری که حتی حیوانات با بچههای خود انجام نمیدادند. در چنین شرایطی نبی اکرم دست دخترش فاطمه را میبوسید و به او احترام میگذاشت.
نور مقدس حضرت فاطمه زهرا (علیها السلام) پیش از خلقت آسمانها و زمین آفریده شده است. بنابراین خداوند، آسمانها و زمین را از زیادتی نور حضرت فاطمه زهرا (علیه السلام) آفرید. وجود مقدس آن یگانه دختر محبوب رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مقدم بر عالم آفرینش بوده و در آفرینش تمامی عوالم امکانیه مدخلیت هم دارد.
در تاریخ، نامی از توطئهگرانی که نقش ترور حضرت را داشتند نیامده، تنها کسی که به نام این افراد اشاره نموده ابن حزم اندلسی از استوانههای علمی اهلسنّت است که به نام این افراد اشاره نموده و گفته: ابوبکر، عمر، عثمان، طلحه و سعد بن ابی وقّاص، قصد کشتن پیامبر را داشتند و میخواستند آن حضرت را از گردنهای در تبوک به پایین پرتاب کنند.
در میان علمای مذاهب اسلامی اختلاف نظر وجود دارد، برخی قرآن را برتر از اهل بیت پیامبر (علیهم السلام) میدانند و عده زیادی هم قائل به همطرازی عترت با قرآن هستند و ادلهای هم ارائه دادهاند، ولی در هر حال در عالم هستی بدون تردید ائمه معصومین (علیهم السلام) بر تمامی موجودات عالم برتری دارند که در این مورد بین تمام فرق اسلامی اختلافی نیست.
متأسفانه پس از رحلت رسول اکرم (ص) جامعه مسلمین و به خصوص مردم مدینه دچار رخوت و سستی در عقیده نسبت به فرمایشات رسول اکرم (ص) و وصیت آن بزرگوار در خصوص خلافت مسلمین و گرامی داشتن اهلبیت گردیدند که حضرت فاطمه (س) با وصیت نامتعارف خود لازم دیدند برای بیداری اذهان خفته، تلنگری به جامعه وارد سازند که برای همیشه باقی بماند.
اهلسنت از دختر پیامبر خدا حضرت زهرا به بزرگی یاد میکنند. بههمین دلیل آنان نمیتوانند بپذیرند که خلفایشان در حق حضرت زهرا ظلم و ستمی انجام داده باشند. لذا برخورد ابوبکر و عمر با حضرت زهرا را یک مسئله ساختگی و افسانه میدانند. ولی با توجه به شواهد تاریخی موجود در منابع شیعی و همچنین سنی، آنان ناگزیر از پذیرش این مطلبند.
امامت مکمّل نبوت است، و صاحب این منصب، در رتبه بعد از نبوت قرار دارد، و به اعتقاد تمام فریقین، چون نبوت از مسائل اصولی ادیان الهی است، امامت نیز باید چنین باشد، چراکه هر دو در تمام شئونات یکسان هستند، و تنها فرقی که وجود دارد، حدوث و بقاء است. یعنی نبی از طریق وحی، متصدی تاسیس دین است و امام، دین تاسیس شده را حفظ مینماید.