طریقت شریعت و حقیقت

  • 1400/02/02 - 10:33
مشهورترین صوفی که عمل به شریعت را ضرورتی همیشگی برای افراد ندانسته و مدعی شده که پس از رسیدن و شناخت حق، عمل به شریعت و عوامل و نواحی دینی نیاز نیست، جلال الدین مولوی بود. وی اشتباهات بزرگ و فاحشی نیز داشته که لازم است در جای خود بحث و نقد شود. پس از بررسی‌های متعدد و مفصل درباره بحث حاضر در اندیشه مولوی به این نتیجه می‌رسیم که وی متاسفانه شریعت‌گریزی را به نام دستیابی به حقیقت توجیه و ترویج کرده است.

پایگاه جامع فرق ادیان ومذاهب: "شریعت" در لغت به معناى درگاه و سردر ورودی و نیز به معنای آبشخور آمده است.  مراد از شریعت در آیه ۱۸ سوره جاثیه نیز همین معنا مى‌باشد: « ثُمَّ جَعَلْنَاكَ عَلَى شَرِيعَةٍ مِنَ الْأَمْرِ»  البتّه در اصطلاح فقها و کتب فقهی و تعبیراتى نظیر "شرایع الاحکام" که خصوص احکام فرعی عملی از آن اراده مى‌شود، شریعت، کاملا مرادف با معناى اصطلاحى "فقه" است.
این واژه در اصطلاح عبارت است از امور دینی که خداوند جهت بندگانش تعیین فرموده است.
"طریق" در کتب لغت به معنی «راهی است که با پا پیموده می‌شود و استعاره از هر مسلکی که انسان در فعلی محمود یا مذموم در آن سلوک کند.» برخی نیز گفته‌اند: «طریقت در لغت مذهب است و در اصطلاح سیری است مخصوص به سالکان راه خدا.» عارفان حقیقی و سالکان وارسته راه حقیقت، طریقت را در متن شریعت یافته، بلکه عین آن دانسته‌اند و برای رسیدن به کمال انسانی همان راه شریعت را با تمامی دستورها و احکام آن برگزیده‌اند و آن را یگانه راه وصول به حق و حقیقت شمرده‌اند. برخی صوفیان طریقت را جدا از شریعت شناخته و شریعت را قشر و طریقت را لُب دانسته‌اند. احکام و تکالیف ظاهری شرع را تمهیدی برای رسیدن به باطن امر گرفته‌اند و از نظر آنان هرگاه پویندگان راه حقیقت به سر حد کمال رسیده‌اند، احکام شریعت که پوسته حقیقت‌اند را رها کرده و به احکام باطن و مغز مکلف می‌شوند. به زعم این گروه، ایشان محو شدگان جمال حق هستند که از هرگونه تکلیف ظاهری مبرا گردیده‌اند.
"حقیقت" در لغت به معنی چیزی است که به طور قطع و یقین ثابت است و چون مشتق از کلمه حق است، به معنی درست، ثابت و همیشگی می‌باشد. حق در اصطلاح صوفیه عبارت از ذات الله است. طبق گفته لاهیجی حقیقت ظهور ذات حق است به حجاب تعینات و محو کثرات موهومه.
رویارویی و تقابل سه مفهوم "شریعت، طریقت و حقیقت" و تاریخ شکل‌گیری آن بطور دقیق روشن نیست. اما شواهد نشان می‌دهد که این تعبیرات از اوایل قرن چهارم در نوشته‌های صوفیه در برابر هم ظاهر شدند و تعبیر"حقایق الشرایع" در کتاب "ادب الملوک"  دیده می‌شود که از آثار همین قرن است. چنین به نظر می‌رسد که ابتدا تقابل میان شریعت و طریقت بر زبان صوفیان رواج یافت و سپس مقوله‌ای به نام حقیقت رویاروی آن دو مفهوم هویدا شد. ابن جوزی در قرن ششم بی آنکه گزارشی از سابقه‌ بحث "شریعت، طریقت و حقیقت" ارائه کند، این تعابیر را مورد هجمه قرار داده و می‌نویسد: «نخستین کار این بود که صوفیان نام‌هایی وضع کردند و گفتند: حقیقت و شریعت و این زشت است چراکه شریعت چیزی است که خداوند آن را برای مصالح خلق وضع کرده؛ پس حقیقت دیگر چیست؟ جز از القاء شیاطین در نفوس؟» البته در قرون بعد کشمکش بر سر این مفاهیم بیشتر شده است.
تاریخچه مخالفت با شریعت‌گریزی صوفیان به قرن سوم هجری بر می‌گردد. بنابر گزارش ابوالحسن اشعری برخی از نساک معتقد بودند با عبادت به جایی می‌رسند که بعد از آن عبادتی برای خود لازم نمی‌بینند و آنچه برای دیگران از محرمات شرعی است از قبیل زنا و غیر آن برای آنها حلال می گردد.
در ابتدای کتاب کشف المحجوب، علی بن عثمان هجویری از آفت بزرگ زمانه خود می‌نالند و با ابراز تاسف شدید از شکل‌گیری و رواج شریعت ستیزی عده‌ای صوفی یاد می‌کند و می‌نویسد: «و خداوند ما را اندر زمانی پدیدار آورده است که اهل آن هوی را شریعت نام کرده‌اند و طلب جاه و ریاست و تکبر را عز و علم و ریای خلق را خشیت و نهان داشتن کینه را اندر دل حلم و مجادله را مناظره و محاربه و سفاهت را عزت و نفاق را زهد و تمنا را ارادت و هذیان طب را معرفت و حرکات دل و حدیث نفس را محبت و الحاد را فقر و جحود را صفوت و زندقه را فنا و ترک شریعت پیامبر (صلی الله علیه و آله) را طریقت و آفت اهل زمانه را معاملت نام کرده‌اند تا ارباب معانی در میان ایشان مهجور گشته‌اند.»[1] بنابر ادعای ابن حزم اندلسی نیز برخی صوفیان می‌گویند هر که خدا را شناخت هیچ یک از احکام شرعی مثل روزه و نماز و زکات و غیره و محرمات متوجه او نیست و حتی همسر دیگران نیز بر او مباح خواهد شد.[2]  
عین القضات همدانی نیز ضمن اشاره به این مطلب که برخی صوفیان نماز ظاهر را ترک کرده‌اند بر این عقیده است که بند شریعت پایبست برخی از سالکان طریقت نمی‌باشد و در دفاع از آنان می‌نویسد: «بسیار کم بود که هیچ عمل نکند از آنجا که به طریق است اما او یک نفَس خالی ننشیند از فکر و ذکر یوم التغابن... تورا نماز فرا کردن چه آورد و منصور را از نماز کردن چه واداشت، یحشر الناس علی نیاتهم، نه به عمل است که به دل است.»  وی در تمهیدات می‌گوید حکم شریعت تا آنجاست که قالب بشریت برجای باشد و تکلیف بر قالب است و تا زمانی است که از خود بیرون نیامده باشی. [3]
مشهورترین صوفی که عمل به شریعت را ضرورتی همیشگی برای افراد ندانسته و مدعی شده که پس از رسیدن و شناخت حق، عمل به شریعت و عوامل و نواحی دینی نیاز نیست، جلال الدین مولوی بود. مولوی از بزرگترین صوفیان است که اندیشه‌های او به ویژه اثر ماندگار و بزرگ مثنوی معنوی از آغاز پیدایش خود تا زمان حاضر شهرت زیادی در ابعاد معنوی و اخلاقی دارد. وی شخصی است که تاکنون صدها کتاب و مقاله و همایش درباره او تدوین و برگزار شده است. در عین حال این وی معصوم نبوده و اشتباهات بزرگ و فاحشی نیز داشته که لازم است در جای خود بحث و نقد شود. پس از بررسی‌های متعدد و مفصل درباره بحث حاضر در اندیشه مولوی به این نتیجه می‌رسیم که وی متاسفانه شریعت‌گریزی را به نام دستیابی به حقیقت توجیه و ترویج کرده است. [4]

پی‌نوشت:

[1]. هجویری علی بن عثمان، کشف المحجوب، مصحح محمود عابدی، تهران، سروش، 1390 ص ۱۲ و ۱۳
[2]. ابن حزم علی بن احمد، الفصل فی الملل و الاهواء و النحل، تحقیق محمد ابراهیم نصر، بیروت، دارجیل، ۱۴۱۶، جلد ۵، ص ۹۷
[3]. همدانی عین القضات، تمهیدات، تصحیح عسیران، تهران، منوچهری، 1389
[4]. اقتباس از درسنامه نقد تصوف، اداره فرق و ادیان، معاونت تبلیغ و آموزشهای کاربردی حوزه های علمیه
 ص ۳۵۰ تا ۳۵۲

 

برچسب‌ها: 
تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.