آیا وجود پیشرفت و تکنولوژی در کشورهای مسیحی دلیلی بر حقانیت مسیحیت است؟
مبشرین مسیحی سعی دارند تا پیشرفت های مادی و تکنولوژی در غرب را ره آورد اعتقاد اروپایی ها به مسیحیت معرفی کنند و آنرا از دلائل حقانیت مسیحیت قلمداد کنند[1]
برخلاف ادعای مسیحیان تبشیری، اندیشمندان مدرنیسم که خود را پایه گذار تمدن مدرن می دانند، این پیشرفت را حاصل رشد سریع علم و تکنولوژی بعد از دوره رنسانس و کنارگذاشتن دین مسیحیت می دانند. لذا قرون وسطی که دوران حاکمیت کلیسای کاتولیک است را دوران تاریکی و جهل معرفی می کنند و حتی پیشرفت های علمی بوجود آمده در دنیای مسیحیت و اسلام در این دوره را مدرن نمی نامند زیرا که در نگاه آنان اندیشه ای مدرن است که از هرگونه قید و بندی به ویژه اندیشه های دینی رها و آزاد باشد به گفته «رالف مکینرنی» ( Ralph Mecinerny) فیلسوف آمریکایی م. 2010 در کتاب مدرنیته و دین،" جهان مدرن هنگامی آغاز شد که بشر کوشید تا فعالیت های فکر ی و نظری خود را از تاثیر دین رها و آزاد کند." [2] با این توصیف دنیای مدرن کنونی خود را وامدار رهایی از دین مسیحیت می داند و مبانی بنیادین آن در مقابل دین قرار می گیرد. از نگاه اندیشمندان مدرنیسم جامعه مدرن به جامعه ای اطلاق می شود که ازجهت معرفت شناختی تجربه گرا و مشاهده گر است. آنها فقط عقل ابزاری تجربی و استدلال گر را قبول دارند و منابع معرفتی دیگری چون کتاب مقدس را رد می کنند. انسان مدرن انسانی است که منکر خدا و یا دسته کم لاادری گرا است و هدف او تنها خدمت به انسان و رفاه اوست. او منتقد هر نوع معرفت و مخالف هر گونه تعبد است و سرچشمه اخلاق را عاطفه می داند.[3] با این ویژه گی ها چگونه می توان بین حقانیت مسیحیت و پیشرفت و مدرنیسم رابطه ای برقرار کرد.
پیشرفت یک جامعه حاصل علت های متعدد اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و حتی جغرافیایی است. اگر دین را به عنوان یک پدیده فرهنگی اثر گذار در عرض سایر علتها ی پیشرفت بدانیم. دیگر این ادعا درست نخواهد بود که هر جا پیشرفتی هست صرفا به خاطر درستی و حقانیت دینی است که در آن جامعه اکثریت پیروان را به خود اختصاص داده.
اگر رابطه مستقیمی میان پیشرفت و حقانیت یک اعتقاد و یا دین وجود داشته باشد، یک دین در زمان ها و مکان های مختلف متفاوت گاهی حق و گاهی باطل می شود. مثلاً در زمان باستان که امپراطوری روم و ایران دو کشور پیشرفته و ابر قدرت زمان خود بودند دین و عقایدشان هم بر حق بوده است و یا درقرون وسطی که دنیای اسلام در اوج تمدن و پیشرفت بوده دین درست و مسیحیت باطل بوده. حال این سوال مطرح می شود که با توجه به اینکه برخی از کشورهای پیشرفته دنیا در این زمان دارای اکثریت سکولار و یا همانند چین معتقد به عقاید کمونیستی و بودایی هستند حق اند یا باطل؟ دیگر آنکه بسیاری از کشورهای مسیحی همانند کشورهای آفریقایی در زمره عقب افتاده ترین کشورهای جهان هستند در این صورت مسیحیت را در این کشورها باید دین حق دانست یاباطل؟
نگاه دین به زندگی بشر محدود به این دنیا نیست بلکه زندگی پس از مرگ را نیز در بردارد و لذا خوشبختی و سعادت انسان ها تنها با تامین خواسته های مادی و شهوانی تعریف نمی شود تا ما حقانیت دین را با این معیار بسنجیم.
پینوشت:
[1]. منبع تحقیق مطالعات میدانی در میان مسیحیان تبشیری است.
[2]. سید محمود نبویان، جستارهایی درباب دین و دنیای مدرن، انتشارات موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی، 1393، ص 29
[3]. همان ص 30-35