لامذهبی، مذهب دراویش!

  • 1397/09/13 - 10:04
صلح کل باعث میشود که صوفی هر دین و مذهب و آیین و ادعایی را حتی اگر باطل هم باشد محترم بشمارد. از این رو هر کسی ادعایش محترم است و نباید او را سرزنش و مواخذه کرد، حتی اگر مثل صفی علیشاه خود را اسم اعظم خداوند و خود را اول و آخر اشیا و یا اینکه خود را محمد بداند.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ عقیده «صلحِ کُل» از انحرافات مسلک تصوف است. دکتر غنی از محققین و دوستداران تصوف درباره این اعتقاد صوفیه می‌گوید: «صوفی هیچ عقیده‌ای را غلط نمی‌شمارد و اختلاف مذاهب را اختلاف در رنگ و صورت می‌شمارند و صلح کل را می‌طلبند.» [1]

بنابراین اعتقاد، دراویش بر این باورند که همه مخلوقات خدا به سمت حق و صراط مستقیم در حرکت هستند و تو تنها مسئول خودت هستی و حق دخالت در افکار و عقاید و عملکرد دیگران را نداری. به خاطر همین اعتقاد است که بسیاری از بزرگان صوفیه به خود جرأت می‌دهند که ادعاهای بزرگی داشته باشند. به‌عنوان مثال صفی علیشاه در ادعایی گزاف می‌گوید: «من اسم اعظم خدا می‌باشم، من اول و آخر اشیاء هستم. من محمدم و محمد من است.» [2] درواقع صلح کل باعث می‌شود که صوفی هر دین و مذهب و آیین و ادعایی را حتی اگر باطل هم باشد محترم بشمارد، ازاین‌رو هر کسی ادعایش محترم است و نباید او را سرزنش و مواخذه کرد. بعد از نقل این مطلب از صفی علیشاه یکی از دراویش، دقیقاً به خاطر داشتن اعتقاد صلح کلی بر این باور بود که نمی‌بایست صفی علیشاه را مورد نقد قرار داد و می‌گفت: این سخن صفی علیشاه حتی اگر غلط هم باشد، اعتقاد یک سری آدم است که قابل احترام است.

من: برخلاف تصور شما باید بگویم که هر عقیده‌ای قابل احترام نیست.

صوفی: چرا؟ چون شما قبول ندارید؟ بابا یک گوشه دنیا گاو می‌پرستند و یک گوشه دیگر آلت تناسلی می‌پرستند. چرا نباید محترم باشند؟ یعنی هیچ‌کدام از پیروان آن‌ها انسانیت ندارند؟

من: چه کسی گفته است که هر اعتقادی قابل احترام است. اگر این‌گونه باشد که نمی‌بایست خداوند متعال در قرآن کسی را کافر یا منافق یا منحرف خطاب کند. حال آنکه قرآن کریم پر است از این موارد. اینکه هر گوشه از جهان یک‌جور دین داریم نه‌تنها دلیل بر حقانیت همه آن‌ها نمی‌شود، بلکه دلیل بر محترم شمردن دینشان هم نمی‌شود. چون در این صورت رسالت انبیا و اهل بیت (علیهم السلام) بیهوده خواهد بود. ظاهراً بحث مبنایی هست و شما اعتقاد به دین خاصی ندارید، اگر دین و آیینتان را بفرمایید بهتر می‌شود صحبت کرد.

صوفی: شما دقیقاً درست متوجه شدید. متأسفانه یا خوشبختانه بنده دین خاصی ندارم.

من: عجب! پس تعریف ملاعلی گنابادی از صوفی، دقیقاً بر شما صدق می‌کند که گفته است که صوفی بی مذهب است و مذهبی ندارد. [3] پس شما بر چه مبنایی بحث می‌کنید؟!

صوفی: بر مبنای خرد

من: خدا چطور، به خدا معتقدین؟!

صوفی: بله

من: خرد و عقل به‌تنهایی قابل استناد هستند؟! ممکن است عقل شما چیزی متوجه شود و عقل من چیز دیگری را و ۸ میلیارد عقل انسان‌های دیگر، چیزهای دیگر متوجه شوند! حالا این وسط، چه کسی درست می‌گوید؟ حقیقت چیست!؟ همه درست می‌گویند؟

صوفی: اگر همه واقعاً بفهمند بله همه درست میگویند. مهم این است که ارتباط درست با هو برقرار شود، نه ارتباط تقلیدی و کورکورانه.

من: این حرف شما به تعداد همهٔ حقایق دارای تناقض است. خودتان یک ساعت، یک عقیده دارید و ساعت بعد نظر دیگری می‌دهید، آیا هر دو نظر شما درست بوده؟ مگر می‌شود که نظر تمام انسان‌ها درست باشد؟ اگر همه ادعا کنند که به قول شما به فهم حقیقی و واقعی رسیده‌اند، حال کدام‌یک از این‌ها درست می‌گویند؟ این نشان می‌دهد که شما باید یک ملاک و معیار مشخص و واحدی داشته باشید نه اینکه بگویید نظرات تمام انسان‌ها اگر همراه با فهم و خرد باشد می‌تواند صحیح باشد. مشکل شما صوفیه این است که به قول بزرگ خودتان بی مذهب هستید و إلا اگر مذهب شیعه را به‌صورت واقعی می‌پذیرفتید می‌فهمیدید که صلح کل و محترم شمردن تمام افکار و عقاید دیگران و مخالفت نکردن با آن‌ها با شیعه و عقاید شیعه مثل بحث تولی و تبری که از فروعات دین است نمی‌سازد و در تضاد است.

پی‌نوشت:
[1]. غنی، قاسم، تاریخ تصوف در اسلام، زوار، تهران، ص 425
[2]. اصفهانی (صفی علیشاه)، میرزا حسن، عرفان الحق، چاپ مروی، 1371، چاپ دوم، ص 47
[3]. گنابادی ملاعلی (نورعلیشاه ثانی)، رساله صالحیه، حقیقت، تهران، ص 234

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.