مدارس و دانشگاهها در قلمرو اسلام، پاسخ استاد زرینکوب به اسلامستیزان
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ آنچه در ادامه میآید، چکیده و یا بهتر است بگوییم، بَُرشی از فصل هشتم کتاب «کارنامه اسلام» دکتر زرینکوب است که پیرامون مراکز و محافل دانشپژوهی در تاریخ اسلام است. این نوشتار پاسخی بس روشن و صریح به یاوهگوییهای باستانگرایان افراطی است. مطالعه این نوشتار به خواست خدا، راهگشای حقجویان خواهد بود.
«كثرت مدارس عالى در بلاد اسلام، هنوز هم كه دنيا پيشرفتهاى ماشينى يافته است، مايه حيرت است و حاكى از وجود شوق و نشاطى بیمانند. در حقيقت به سبب تاكيد و تشويقى كه در اسلام راجع به علم شده بود و همچنين به جهت توصيه و ترغيبى كه به انجام دادن امور خير مىشد بسيارى از اهل بِرّ و ارباب ثروت عنايت و توجه خاصى به انشاء (ایجاد) مدارس مبذول كردند، به طوری كه در عهد رونق حكومتهاى اسلامى در بيشتر بلاد اسلام مدارس مهم مانند نظاميه، مستنصريه، حلاويه، جوزيه، الازهر و امثال آنها وجود داشت كه هر يك به سببى شهرت دارند و اين مدارس كه بزرگان علماء اسلام، تربيت يافته آن مدارس بودهاند همه يا غالب آنها از محل اوقاف اهل بِرّ (خیّرین) بوده است و خلفا و سلاطين بطور مستمر و مستقيم در آنها نظارت نداشتند و به اصطلاح امروز ما اين مدارس ملى و آزاد بود چنانكه جز در مورادى از آنها كه به بعضى فرقهها اختصاص داشت در غالب آنها نيز تعليم آزاد بود و هر يك از فرقههاى اسلامى، معارف و علوم مقبول مخصوص خود را مىتوانستند درين مدارس اخذ و تلقى نمايند.»[1]
«خواجه نظام الملك وزير، نزديك به شصت هزار دينار صرف بناى نظاميه بغداد كرد، در اصفهان و نيشابور و بلخ و هرات هم نظاميهها ساخت و اين مدارس حتى سرمشق شد براى دارالعلمها (دانشگاهها) در اروپا از جمله سالرنو (Salerno) قدیمیترین دانشگاه اروپا (در ايتاليا). مدارس بزرگ ديگر مثل دانشگاه بولونيا و دانشگاههاى پاريس، مونپليه و آكسفورد همگى بعد از قرن دوازدهم ميلادى به وجود آمدند، مدتها بعد از تاسيس دانشگاههاى اسلامى... آيا حيرت انگيز نيست كه با چنين سابقهاى كه دانشگاههاى اسلامى دارد، تاسيس دانشگاههاى امروز شرق به نفوذ يا تقليد دارالعلمهاى غربى منسوب شود؟»
«اين نظاميهها مراكز مهم فعاليتهاى علمى عصر بود، اساتيد آنها هم غالبا علماء بزرگ عصر به شمار مىآمدند. از همه سرزمینهای اسلامى تا مدتها طالبان علم به اين مدارس روى مىآوردند و در اين كهنهترين دانشگاههاى جهان، هم حجره پيدا مىكردند هم مدد معاش. به علاوه كتابخانه، بيمارستان، مسجد و مجلس وعظ هم در دسترس آنها بود. چنانكه مدرسان هم در مدرسه درجات داشتند از استاد و مدرّس، با لباسهاى خاص و ظاهرا همين هاست كه در دانشگاههاى اروپا مورد تقليد واقع شد. چندى بعد، در ساير بلاد اسلام هم -مثل بغداد- به تقليد نظاميه مدارس متعدد بنا شد. در بغداد، مدرسه مستنصريه به وجود آمد كه رونق و فعاليت آن نظاميه را از اهميت انداخت چنانكه سلاطين زنگى و مماليك در شام و مصر مخصوصا شوق وافرى به بناى مدارس نشان دادند. در عهد مغول، سلطان محمد خدابنده حتى مدرسه سيار داشت -همراه اردوى خويش- كه ذكر آن در تاريخ آمده است. در قرن ششم كه ابن جبير سياح اندلسى به مشرق آمد، بيست مدرسه در دمشق يافت و سى مدرسه در بغداد. بنيامين تطيلى سياح يهودى اندلسى بيست مدرسه در اسكندريه ديد، و در ساير بلاد هم مدارس بسيار بود، با شور و نشاط طالبان علم. اين شور و نشاط به شهرهاى بزرگ اختصاص نداشت و در دهات و قرّاء هم طالبانِ علم فراوان بودند و چه بسيار دانشمندان بزرگ اسلام كه از ديههاى حقير برخاستهاند».[2]
پینوشت:
[1]. در باب مدارس در نزد مسلمين رجوع شود به: Talas, A, La Madrasa Nizamyya Et Son Histoire, 1939. (کارنامه اسلام، دکتر زرینکوب، ابتدای فصل 8).
[2]. کلیت این مبحث را میتوانید در کتاب کارنامه اسلام، نوشته دکتر عبدالحسین زرینکوب، فصل 8 (مدارس و دانشگاهها) مشاهده کنید.
افزودن نظر جدید