مهدویت نوعیه، بدعت ساخته تصوف
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ یکی از علل تشکیل فرق و نحلههای اعتقادی و مذهبی از سوی دشمنان یک امت، مقابله با محور وحدت در آن جامعه میباشد. ازآنجاکه دو چیز در امت اسلام بهعنوان محور وحدت از سوی پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) معرفیشده بود، دشمنان مسلمین در لباس نفاق و تزویر به مبارزه با آن دو پرداختند. آن دو رکن وحدت یکی کتاب و دیگری عترت و اهلبیت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) میباشد.
غاصبین خلافت با شعار «حسبنا کتاب الله» و غصب خلافت ظاهری از جانشینان و اوصیاء به حق پیامبر اسلام (صلیالله علیه و آله) اولین گامهای تفرقه و جدایی این دو رکن را فراهم کرده و باب تأویل و تفسیر به رأی کتاب خدا را در جامعه تازهمسلمان باز کردند، از سوی دیگر فرق و نحلههای انحرافی دیگر همچون صوفیه با تداوم تأویلات و قیاسات و مغالطه کاریها به مقابله با بُعد معنوی امامت اوصیاء رسولالله (صلی الله علیه و آله) یعنی ولایت آنان پرداختند.
اهل تصوف برای تصرف این مقام ولایت را به «ولایت جزئیه یا قمریه» و «ولایت کلیه شمسیه» تقسیم کردند. آنها منظورشان از این تصاحب «ولایت جزئیه یا قمریه» و مطرود کردن و کمارزش جلوه دادن «ولایت کلیه» و طرح «مهدویت نوعیه» بود. صوفیان معتقدند در هر عصری رؤسایشان دارای منصب «مهدویت نوعیه» هستند. لذا اقطاب خویش را امام زمان با تمام اختیارات و شئونات حضرت حجة ابن الحسن العسکری (علیهالسلام)، بلکه بالاتر میدانند. چنانکه در کلمات محی الدین عربی و سایر صوفیان به چنین ادعایی برخورد میکنیم. مثلاً به این سروده مولوی یکی از بزرگان تصوف دقت کنید:
پس بهر دوری و لیئی قائم است
تا قیامت آزمایش دائم است
مهدی و هادی وی است ای راه جو
هم نهان و هم نشسته پیش رو
پس امام حی قائم آن ولی است
خواه از نسل عمر، خواه از علی است [1]
یعنی نسب جسمانی و خونی به شجرهی طیبهی رسالت در ولی بودن شرط نیست و در هر دوره یک رئیس هست که ممکن است از نسل عمر یا از نسل امیرالمؤمنین (علیه السلام) باشد. صوفیه در بحث «مهدویت نوعیه» معتقد است که صاحب الزمان بهواسطه «مهدی نوعی» به هدایت خلق اقدام میکند. چنانکه ملاسلطان گنابادی چنین ادعایی دارد در جواب نامه عبدالغفار اصفهانی که راجع به حضرت قائم (عجل الله فرجه شریف) سؤال کرده مینویسد: «حضرت قائم عجل الله فرزند صلبی جناب امام حسن عسکری (علیهالسلام) حی و قائم و مهدی آخرالزمان است و او است که در هر زمان بهواسطه مشایخ هدایت خلق میکند واز انظار غایب است»[2] از این پاسخ به خوبی اعتقاد صوفیه به «مهدویت نوعیه» که بهنوعی از «نیابت خاصه» و «باب» بودن هم برتر است، فهمیده میشود.
بهتناسب چنین اعتقادی، در فرق صوفیه اعتقاد به غیبت و ظهور نوعیه نیز پیداشده است تا آنجا که ملاسلطان گنابادی دریکی از نامههای خود چنین نوشته بود: «چون عالم انسان انموذج عالم کبیر است اخبار غیبت و ظهور نسبت به عالم کبیر و صغیر هر دو است و در بعضی اخبار ملاحظه می نمائیم صغیر تنها ذکرشده است و در بعضی ملاحظه عالم کبیر تنها و نسبت به عالم کبیر مراد از غیبت و ظهور هیاکل بشریه آن بزرگواران است و نسبت به عالم صغیر غیبت و ظهور صورت ملکوتی ایشان است»[3] این همان مطلبی است که ملاسلطان سعی داشته در ولایت نامه و تا حدودی هم در بشارةالمؤمنین آن را به ثبوت رساند. او قصد دارد که تجلی صورت ملکوتی حضرت مهدی (علیهالسلام) در وجود اقطاب را با بحث ظهور صغری توجیه نموده و مومنین به حضرتش را به کج راهه بکشاند.
حال از این نوشته دو استفاده میشود یکی اینکه مدعی صورت معنوی همان امام حی قائم میباشد و دیگر صورت ملکوتی امام حی قائم در چنین شخصی به ظهور رسیده که دارای منصب واسطه بین امام و خلق است.
برای رسیدن به چنین منصبی که ساختهوپرداخته خیالات صوفیه است، ملاسلطان زمانی معین نموده مینویسد: «چون هنوز انظار خلق استعداد رؤیت آن بزرگوار را ندارد و دوازده سال خدمت برای ظهور حضرت قائم است و در حدیث جناب امیر است که فرمودهاند مدت غیبت شش روز یا شش ماه یا شش سال است و این دوازده به جهت توسعه برسلاک است»[4] به این معنی که مرید ارادتمند صوفی بزرگ باید دوازده سال خدمت کند تا صورت ملکوتی امام حی قائم یعنی (بنابر ادعای خود صوفیه) رئیس صوفیه که دارای «مهدویت نوعیه» میباشد در او به ظهور میرسد.
در ادامه علی تابنده میگوید «بنابر استعداد روحی خود مراتب و درجاتی از سلوک الی الله طی کرده و طفل ایمان در وجودشان متولدشده است و مشمول فرمایش رسول اگر شده (موتوا قبلان تموتوا) مرگ اختیاری را درک کرده است».[5] اینجاست که نزاع بر سر قدرت بین سران صوفیه درگرفته و اختلافات آنان بازگوکننده، دروغهای این فرقه میباشد. چنانچه کیوان قزوینی در کیواننامه مینویسد: «و بعضی معین میکردند. سابقاً به شش سال قمری و حال به دوازده سال قمری معین میکنند چنانکه من در زمان ارادتم به تصوف مرسوم، پس از انقضاء 12 سال خدمت، در دو مجلس متوالی، قطب خود را محاکمه نمودم».[6]
بنابراین «مهدی» در اعتقادات صوفیه، نه «مهدی شخصی» که دارای نسب و زمان تولد و شخص حقیقی با پدر و مادر مشخص در اسناد تاریخی بلکه در هر زمان و هر دوره به قطب مورد قبول آن فرقه صوفیه اطلاق میشود که براساس اعتقادات باطل ایشان واسطه بین مردم و حضرت صاحبالزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) میباشد و البته باید یادآور شد که این اعتقاد با آنچه در عقاید شیعه اثنی عشری است، مغایرت دارد.
پینوشت:
[1]. مولوي ،جلال الدين محمدبن محمد، مثنوی معنوی، طلوع، تهران.
[2]. تابنده، سلطان حسین (رضا علیشاه)، نابغه علم و عرفان چاپ تابان 1333، ص 194.
[3]. همان، ص 196.
[4]. همان، ص 195.
[5]. تابنده، علی، خورشید تابنده، حقیقت، تهران،1377، ص 39.
[6]. کیوان قزوینی، عباسعلی، کیوان نامه، مطبعه حاجی عبدالرحیم، تهران ، ۱۳۴۹، جلد دوم صفحه 151 تا 166.
افزودن نظر جدید