پاسخی در بررسی تناسخ اهل حق

  • 1394/04/08 - 22:06
تناسخ از عقاید اهل حق است. ایشان به بیان‌های مختلف به این مسأله اشاره می‌کنند، ولی در عینیت به علت مخالفت تناسخ با عقاید اسلامی و برای اینکه در دامان اسلام زندگی می‌کنند، این عقیده را به نوعی توجیه می‌کنند. یکی از مخاطبین مطالب اهل حق ذیل مطلب «رد تناسخ با عقل با استفاده از منظومه اهل‌حق» نظری درج کرده‌اند، که نیازمند پاسخ تفصیلی است...

پايگاه جامع فرق، اديان و مذاهب_ تناسخ از عقاید اهل حق است. ایشان به بیان‌های مختلف به این مسأله اشاره می‌کنند، ولی در عینیت به علت مخالفت تناسخ با عقاید اسلامی و برای اینکه در دامان اسلام زندگی می‌کنند، این عقیده را به نوعی توجیه می‌کنند.
یکی از مخاطبین مطالب اهل حق ذیل مطلب «رد تناسخ با عقل با استفاده از منظومه اهل‌حق» نظری درج کرده‌اند، که نیازمند پاسخ تفصیلی است. ایشان در قسمت اول سؤال خود فرموده بودند: «الزاماً تناسخ به معنای کمال روح نیست؛ بلکه به معنای تعویض جسم است.»
با بیان جمله بالا معلوم می‌شود که ایشان تناسخ را پذیرفته‌اند.
اما اهل حق که می گویند مکتوبات ما از جمله اسرار است و نمی‌توان آن را به دیگران ارائه کرد، نمی‌دانم بر اساس چه محوری می‌خواهند بحث کند و ریشه و پایه بحث خود را چه چیزی قرار می‌دهد، تا هر لحظه نتواند ادعای خود را تغییر دهد؟
با جستجو در لغت‌نامه دهخدا ذیل کلمه تناسخ به این نتیجه می‌رسیم: «تناسخ: مردن وارثی پس وارثی پیش از قسمت میراث. (منتهی الارب)، (از آنندراج)، (از ناظم الاطباء)، (از اقرب الموارد). نوبت به نوبت گردیدن زمانه و فی الحدیث: لم تکن نبوة الا تناسخت؛ ای تحولت من حال الی حال یعنی امرالامة. گذشتن قرنی بعد قرنی. (منتهی الارب)، (ناظم الاطباء). به آخر رسیدن قرنی بعد قرنی دیگر و آمدن زمانی بعد زمانی دیگر. (آنندراج) پیاپی گذشتن زمان‌ها و قرن‌ها چنانکه گوئی هریک از آنها حکم ماقبل را نسخ می‌کند. (فرهنگ فارسی معین). زائل شدن. (آنندراج)، (غیاث اللغات). نسخ کردن یکی دیگری را. (از اقرب الموارد). یکدیگر را نسخ کردن. باطل ساختن. ابطال. زایل کردن. (فرهنگ فارسی معین). زائل شدن روح از قالبی و درآمدن آن به قالبی دیگر. (غیاث اللغات) و بدین معنی مناسخة و تناسخ در عرف زائل شدن از قالبی و درآمدن به قالبی دیگر. (آنندراج). خروج روح از قالبی و دخول آن در قالب دیگر که رسخ نیز گویند. (ناظم الاطباء) انتقال روح بعد از موت از بدن به بدن انسان دیگر. (فرهنگ فارسی معین) عبارت از تعلق روح است به بدن دیگر بعد از مفارقت آن از بدن اول بدون آنکه زمانی فاصله شود. چه بین روح و جسد تعشق ذاتی است. (از تعریفات جرجانی) تناسخیان گویند نفوس ناطقه پس از مرگ هنگامی مجرد از ابدان خواهد بود که جمیع کمالات نفسانی را در مرحله فعلیت حائز شده باشد و چیزی از کمالات در مرحله بالقوة برای او نمانده باشد. اما نفوسی که از کمالات بالقوه آنها چیزی باقی است در بدن‌های انسانی می‌گردد از بدنی به بدن دیگر نقل کند تا به‌غایت کمال از علوم و اخلاق برسند که آنگاه مجرد و پاک از تعلق به بدن‌ها باقی ماند و این انتقال را نسخ نامند. و گویند پاره‌ای از نفوس ناطقه از بدن انسان به بدن حیوان که مناسب با اوصاف آنان است نزول کند چنانکه بدن شیر برای شجاع و بدن خرگوش برای ترسو و این انتقال را مسخ نامند. و نیز گویند که بعضی از نفوس ناطقه به اجسام گیاهی انتقال یابند که آن را "رسخ" نامند و بعضی دیگر که به جماد منتقل شوند و آن را فسخ نامند. (از کشاف اصطلاحات الفنون).[1]
بعد از فهمیدن معنای تناسخ یک سؤال پیش می‌آید و آن این است که با اینکه تناسخ را هیچ یک از ادیان آسمانی قبول نکرده‌اند، فلسفه تناسخ چیست؟
بر فرضی که بخواهیم در مورد امری که هیچ منبع موثقی آن را تأیید نکرده، صحبت کنیم، می گوییم آیا تناسخ غیر از این است که به ارواح این فرصت داده شود، تا حیات مجدد داشته باشد؟ و اگر این طور است،‌ پس روحی که قرار است دوباره به دنیا بازگشت کند از دو حال خارج نیست. اول آنکه انسانی نیکوکار است که درنتیجه اعمال نیکوی خود باید در بدنی جایگزین شود که آن بدن هم ظرفیت آن‌قدر نیکوکاری را داشته باشد، چراکه ایشان معتقدند نیکوکار نتیجه اعمال خود را می‌بیند و در بدن شخصی همانند خود یا بهتر از خود جای می‌گیرد و بدکار هم به هم‌چنین.
اینجا سؤال پیش می‌آید که روح پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و امام علي (علیه السلام) قرار است در بدن چه کسی جایگزین شود؟
هرگاه تناسخ صحیح باشد، در اول خلقت که حضرت  آدم و همسرش دو نفر بیش نبوده، پس از مرگ، روحشان به دو بدن می‌رود و پس از مرگ آن دو بازهم به دو جسد دیگر، در این صورت می‌بایست جمعیت جهان همیشه دو نفر باقی می‌ماند، پس این‌همه ارواح از کجا آمده است؟ ثانیاً در هنگامه قیامت روحی که در پنجاه جسد گشته است، با کدامین جسد باید محشور گردد؟
نورعلی الهی بزرگ یکی از شاخه‌های اهل حق به نام مکتب (اهل حق مکتب را انکار می‌کنند و می گویند مکتب غیر از اهل حق است، ولی ما معتقدیم چون‌که مکتب از اهل حق جدا شده است، پس از شاخه‌های اهل حق است، هرچند انحراف ایشان خیلی بیشتر از اهل حق است.) که بیشترین تلاش را برای موجه جلوه دادن حلول و تناسخ به‌ کار برده است، دو نوع زندگی برای ارواح پس از مرگ قائل است:
۱. افرادی که پس از مرگ به برزخ می‌روند.
۲. افرادی که پس از مرگ به برزخ نمی‌روند، زیرا به کمال نرسیده‌اند.[2]
افرادی که به برزخ می‌روند به سه نوع تقسیم می‌شوند:
۱. افرادی که به این جهان برنمی‌گردند به‌وسیله تمهیداتی در عالم برزخ به کمال می‌رسند.[3]
۲. افرادی که به جهان بر نمی‌گردند ولی روح آن‌ها با روح شخص دیگری در این جهان مرتبط می‌شود تا از نیکی‌های او تقویت شود.[4]
۳. افرادی که پس از مدتی کوتاه به این جهان بر می‌گردند.[5]
از ایشان پیروان ایشان می‌پرسیم آیا می‌شود بگویید که اهل‌بیت (علیهم اسلام) جزو کدام دسته هستند؟

پی‌نوشت:

[1]. لغت‌نامه دهخدا، ذیل کلمه "تناسخ"
[2]. الهی نورعلی، آثارالحق، جیحون، ج ۲، ص ۲۷۳، گفتار ۹۱۲
[3]. همان، ج ۱، صص ۲۷۳-۲۸۱
[4]. همان، ج ۱، ص ۷۸۵، گفتار ۲۲۸
[5]. همان، ص ۲۳۹، گفتار

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.