سلطان اسحاق و اهل‌حق

  • 1393/06/21 - 00:09
سلطان اسحاق که از طریق سلسله نقشبندیه با تصوف پیوند می‌خورد، برای تبلیغ و سامان بخشیدن به اعمال سیر و سلوک پيروان يزيديه که بدون مرشد و پیر انجام می‌شده به میانشان رفته و به انزوا و مراقبت مشغول شده تا رفته رفته مریدان به گردش حلقه زده و مراحل سیر و سلوک آنها را زیر نظر پیروان و سادات راه پیموده قرار داده است.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ به گواهی تاریخ در سرزمین کردستان بسیاری از فرق اسلامی و غیر اسلامی رواج داشته‌اند. دسته‌ای از ایشان که به شدت اعتقادات باطنی اسلامی را با باورهای کهن ایرانی خود پیوند داده ‌اند، یزیدیه نام دارد. مسلما عدی بن مسافر صوفی(متوفی قرن ششم هجری) که از دوستان و آشنایان احمد و محمد غزالی بوده است، با ایشان سر و سری داشته است. عقاید او درباره ابلیس که به تکریم غزالی می‌انجامید و به گونه‌ای تاویل از آیات قرآنی و روایات اسلامی محسوب می‌شد، بی ارتباط با اعتقاد به ملک طاووس یا طاووس ملک در عقاید یزیدیه نیست. شاید نیز برای گسترش عقاید اسلامی در میان ایشان تلاش می‌کرده است.[1] او برای نیل به این مقصود قبل از هر چیز به عقاید مشترک توجه داشته است. هرچند از نوع تاویل – شاید بزرگ‌ترین تلاش ایشان برای مهم‌ترین شعار اسلام یعنی توحید بوده است. مسلما در  بین مردمانی از نوع پیروان یزیدیه فقه و فقاهت کارآیی چندانی نمی‌توانسته داشته باشد.
عدی بن مسافر سالیان پایانی عمر خویش را بدان صرف کرد و در نزدیکی موصل، در میان پیروان یزیدیه دار فانی را وداع گفت. مردم آن سامان به سبب زهد و پرهیزگاریش او را از تجلیات مقرب‌ترین فرشته به پروردگار یعنی ملک طاووس دانستند. بارگاه وی در آن سامان زیارتگاه پیروان این فرقه است و او را از خود و از مبلغین مذهب خود می‌دانند.
حاجی بکتاش ولی نیز که از نیشابور برخاسته از زمره صوفیانی است که در سرزمین‌هایی دورتر از زادگاهش – آسیای صغیر – مقبولیت یافته است، تعالیم او در فرقی چون اهل‌حق که به نماز و روزه آیین اسلام توجه چندانی نداشته در طبقه‌ای که – ینی چری – خوانده شد موثر افتاد. ایشان نیز به نوبه خود در اروپا موجبات تغییر کیش بسیاری از اروپاییان را فراهم آورد.
در گوران و دالاهو در کنار سرزمین پیروان یزیدیه، عقاید و باورهای دیگری رایج بود که با تعلیمات باطنیه اعم از اسماعیلیه و فرق غالی شیعی بی ارتباط نبود، حتی در میان ایشان نیز بخشی از اعمال و عقاید یزیدیه – چون تکریم ابلیس(ملک طاووس) که بازمانده روزگاران پیشین است – وجود داشته است.
 گمان می‌رود سلطان اسحاق نیز که از طریق سلسله نقشبندیه با تصوف پیوند می‌خورد، شاید برای تبلیغ و سامان بخشیدن به اعمال سیر و سلوک ایشان که بدون مرشد و پیر انجام می‌شده علی رغم مخالفت بسیاری دیگر به میانشان رفته و به انزوا و مراقبت مشغول شده تا رفته رفته مریدان به گردش حلقه زده و آن‌گونه که مرحوم سید زاده هاشمی نیز اشاره کرده، مراحل سیر و سلوک آنها را زیر نظر پیروان و سادات راه پیموده قرار داده است. گفتارهای نورعلی الهی در آثار الحق درباره سلطان و گروه یارسان موید این مطلب است.[2] آنچه سلطان اسحاق را با دو صوفی فوق‌الذکر پیوند می‌دهد این است که آنها به جای گوشه‌نشینی و چله داری در گوشه خانقاه و مورد توجه و لطف پادشاهان واقع شدن، در میان مردم عوامی زندگی کرده‌اند که کمترین آشنایی با اسلام را داشته‌اند، در عوض این مردم نیز اگرچه ممکن است در زمان ایشان از عقاید آنها سود برده باشند، بعدها آن‌ها را در اعتقادات ویژه خود در زمره مقدسین وارد کرده‌اند.[3]
منابع:
1-مقدمه‌ای بر دین و روان با تاکید بر اهل‌حق، صحبت فرخ‌منش، ص 206
2-همان، ص 208
3-برخی از پیروان اهل‌حق معتقدند که ذات سلطان صادق و داودکو سوار تواما با هم بر حاجی بکتاش مهمان بوده است.(کوسوار در زبان کردی به کسی گفته می‌شود که بر اسب سفید سوار است اما بعضی از نویسندگان این را گرفته شده از عقاید مندایی (ستاره پرستان) به معنای حلال ماه به کار برده‌اند که بر کبود سوار است که امروزه بیشتر از شان به نام دور، دور قمر است یاد می‌کنند.

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.