افزودن نظر جدید

داستان ذو القرنین را اهل بیت(ع) در روایات روشن فرموده‌اند و مهم‌ترین بخش آن این است که در زمان فعلی، ذو القرنین، قائم(ع) است. از امیرالمؤمنین(ع) سوال شد آیا ذوالقرنین پیامبر بود یا پادشاه؟ فرمود: (او نه پیامبر بود و نه پادشاه؛ لیکن او بنده‌ای بود که خدا را دوست داشت و خداوند نیز او را دوست می‌داشت. برای خدا خیرخواهی کرد و خداوند برای او خیرخواهی فرمود؛ خداوند او را به سوی قومش مبعوث نمود. آنها ضربتی بر سمت راست سرش زدند و او مدت زمانی که خدا می‌خواست غیبت کند، از آنها غایب شد. سپس برای بار دوم او را مبعوث نمود، و آنها ضربتی بر سمت چپ سرش زدند و او مدت زمانی که خدا می‌خواست غیبت کند، از مردم غایب شد. سپس برای بار سوم او را مبعوث نمود و آنگاه خداوند او را در زمین تمکین و فرمان‌روایی داد؛ و در شما همانندِ او وجود دارد)(29). منظور امیر المؤمنین(ع) که فرموده: (و فیکم مثله) (و مثال او در شما وجود دارد) قائم(ع) می‌باشد؛ ایشان مردم را دعوت می‌کند ولی به او می‌گویند برگرد ای پسر فاطمه! سپس بار دوم مردم را دعوت می‌کند و می‌گویند برگرد ای پسر فاطمه! و در مرتبه‌ی سوم خداوند آن حضرت را بر گردن‌هایشان مسلّط می‌سازد و از آنها آنقدر می‌کُشد تا خدای سبحان و متعال خشنود گردد؛( 31) تا آنجا که یکی از نزدیکانش به آن حضرت می‌گوید تو مردم را مانند چهارپایان رَم می‌دهی،(32) و تا آنجا که مردم می‌گویند این شخص از آل محمد(ع) نیست که اگر از آل محمد(ع) می‌بود، رحم می‌کرد؛(33) همان طور که در روایات معصومین(ع) آمده است. 29- بحار الانوار: ج 53 ص 3. 30- بحار الانوار: ج 12 ص 178. 31 - بحار الانوار: ج 12 ص 183 ، منقول از بصائر الدرجات. 32- از ابو جعفر(ع) در حدیثی طولانی روایت شده است که فرمود: (هنگامی که قائم(ع) به پا خیزد به سوی کوفه می‌رود. چند ده هزار نفر از بتریه که با خود سلاح دارند به او می‌گویند: به همان جا که آمده‌ای برگرد، ما به فرزندان فاطمه نیازی نداریم. پس شمشیر را در میانشان قرار می‌دهد و تا آخرینشان را می‌کشد. سپس به کوفه داخل شده، تمام منافقین شکاک را از بین می‌برد، کاخ‌هایشان را ویران می‌کند و مبارزینشان را می‌کشد تا خداوند عزّوجل راضی گردد). بحار الانوار: ج 52 ص 338. 33- از ابا جعفر(ع) در خبری طولانی روایت شده است که فرمود: (.... سپس رهسپار می‌شود ـ‌یعنی قائم(ع)‌ـ در حالی که مردم را به کتاب خدا و سنّت پیامبرش و ولایت علی بن ابی طالب که صلوات خداوند بر او باد، دعوت می‌کند تا به ثعلبیه می‌رسد که مردی از پشت پدرش و از همه‌ی مردم نیرومندتر و شجاع‌تر است (به غیر از صاحب این امر)، در مقابلش می‌ایستد و می‌گوید: فلانی، این چه کاری است که می‌کنی؟ به خدا قسم! تو مردم را مانند چهارپایان فراری می‌دهی. آیا این کارها با عهدی از رسول خدا(ص) انجام می‌شود یا چیزی دیگر؟ پس آن خدمتکاری که متصدی امر بیعت است بر او بانگ می‌زند: در جایت بنشین وگرنه به خدا سوگند سر از بدنت جدا می‌کنم. اما حضرت قائم(ع) به او می‌فرماید: فلانی ساکت باش. آری، به خدا سوگند عهدنامه‌ای از رسول‌خدا(ص) همراه من است! ....). تفسیر عیاشی: ج 2 ص 56 ؛ بحار الانوار: ج 52 ص 343. 34- از ابو جعفر(ع) روایت شده است که فرمود: (اگر مردم می‌دانستند قائم هنگامی که خروج کند، چه می‌کند، بیشتر مردم ترجیح می‌دادند که او را نمی‌دیدند از آنچه از مردم می‌کشد؛ او شروع نمی‌کند مگر از قریش و از آنها قبول نمی‌کند مگر شمشیر و به آنها جز شمشیر نمی‌دهد، تا آنجا که بیشتر مردم می‌گویند: او از آل محمد نیست که اگر از آل محمد می‌بود، رحم می‌کرد). غیبت نعمانی: ص 238 ؛ بحار الانوار: ج 52 ص 354.
CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.