و اما آئين فنيقيان در اعصار گذشته
كشور فنيق در حوالى شام و در كنار و دنبال فلسطين قرار گرفته بود. سرزمين اين قوم ((فنيقيان )) در كنار درياى مديترانه و در شمال فلسطين بين كوه ((كاسيوس )) و ((كارمل )) واقع شده بود. قوم فنيقى هرگز زير پرچم دولت واحدى نرفتند. بلكه باقتضاى طبيعت ساحلى به چندين شهر خودمختار مستقل منقسم گرديدند كه از شمال به جنوب از اين قرار بودند: شهر آراد و شهر وبيبلوس و شهر بيروت و شهر صيدا و شهر صور و شهر آكر. در اواسط هزاره دوم قبل از ((م )) بنا در فنيقيه از قبيل صور و صيدا و وبيبلوس رونقى فراوان داشتند. اما در اواخر قرن نهم قبل از ((م )) گروهى از اشراف شهر صور محل سكونت خود را ترك نمودند و به ساحل آفريقا مهاجرت كردند و كارتاژ را بنا نهادند. فنيقيان چون از فلسطين آمده بودند، دين آنان ارتباط مستقيم با همسايه جنوبى يعنى فلسطين داشت . اين ملت تاجر پيشه كه با استفاده و كامرانى و لذت فراوان از زندگى سرگرم بودند، از خود مذهب و آئينى نداشتند و خدايانشان بخدايان كلده شباهت داشت . مراسم دين مردم فنيقيه بيشتر از كلده با خون خواهى تواءم بود. زيرا در اينجا انسان را قربانى مى كردند و بعضى اوقات پادشاهان نيز فرزندان خود را قربانى مى نمودند. قربانيان را با شيپور و كرنا زنده در برابر خدا مى سوزاندند و مادر كودك بايد خود را به بهترين آرايش ها درآورد تا قتل فرزند خود را در ميان شعله هاى آتش مشاهده نمايد در موقع سوختن كودكان بانگ كوفتن طبل و آوازهاى وسائل موسيقى به اندازه اى بود كه فرياد كودكان را كه در دامان خدا مى سوختند به گوش نمى رسيد. و باين ترتيب كار قربانى كودك پايان مى پذيرفت . در ميان تيره هاى سامى كه در جنوب سوريه زندگى مى كردند عادات و آدابى شبيه به آنچه در بالا گفتيم وجود داشت .
خلاصه اينكه خدايان فنيقيه بدو بخش نر ((بعل )) و ماده ((بعله )) تقسيم مى شدند. بعل و بعله يك جفت را تشكيل مى داند كه آميزش آنان فراوانى را در بر داشت .
هر شهرى بعل مخصوص بخود داشت و آن را بنام هاى گوناگون مى خواندند. مثلا به بعل شهر صور ملكات گفته مى شد. اينان خدايان مرد بودند. و در مقابل اين خدايان خدايان زن نيز وجود داشت كه آنها را بعله يا ملكه يا آشتره مى ناميدند و به آنان سنبل عشق و شهوت مى گفتند. ايشتارياميلتا در بابل بكارت دختران پرستنده خود را بعنوان هديه و قربانى قبول مى كرد. و گاهى زنان گيسوان خود را به وى تقديم مى داشتند يا خود را به نخستين مرد بيگانه اى كه در معبد از آنان تقاضاى همخوابگى مى كرد، تسليم مى كردند.
يكى ديگر از خدايان فنيقيان - مولوخ - يعنى شاه بود. مولوخ خداى خطرناكى بود كه مردم فنيقى فرزندان خود را زنده زنده در برابر ضريح او بعنوان قربانى در آتش انداخته و مى سوزاندند. و يك بار كه شهر كارتاژ در محاصره دشمن بود (در سال 307 ق از م ) براى اين خداى خشمناك 200 پسر از بهترين خانواده هاى شهر را به آتش انداختند.
در شهر ((كارتاژ)) خداى آنان از بعل و تانيت تشكيل مى شد و شايد اين اعتقاد از افريقاى شمالى به شهر كارتاژ راه پيدا كرده باشد. و نيز در كارتاژ اشمون خداى روئيدنيها و مرگ و تجديد زندگى بسيار مورد احترام و پرستش بود. در كارتاژ فحشاء مقدس وجود داشت كه عمل جادوئى آنان باعث فراوانى محصولات زمين و چهارپايان و مردم مى شد.
و در كلدانيان نيز بعضى از روزها را خوب و برخى را بد و شوم مى گفتند و اولين روز هفته روز ((تابو)) بود كه انجام كار در آن پليد و زشت بود و از اين رهگذر بود كه ((يوم السبت )) بوجود آمد. روزهاى هفته داراى اسامى ستارگان مقدس بود. كه مردم يونان و روم نيز اين روش را بكار گرفتند. دوشنبه روز ماه بود. سه شنبه روز مارس و چهارشنبه روز عطارد و پنجشنبه روز ژوپيتر و جمعه روز اورانوس بود. حالات خداوند در روى كودكانى كه در آن روز متولّد مى شدند مؤ ثر بود. كودكانى كه در روز شنبه متولد مى شدند، تحت تاءثير ماه قرار داشتند و بوالهوس مى شدند و كودكانى كه در روز سه شنبه بدنيا مى آمدند، مردانى جنگجو و سلحشور مى شدند.