موسى/ از آغاز تا آغاز

ولادت
اساطير مى گويند در يكى از روزها ستاره شناسى به حضور ((فرعون )) رسيد عرض كرد كه : من از طريق اخترشناسى بدست آورده ام كه كودكى از طبقه محروم و پائين جامعه بدنيا خواهد آمد و قبطيان (87) را سرنگون خواهد كرد.
((فرعون )) از شنيدن اين سخن ترسيد و گفت كه : ريشه بنى اسرائيل (88) را خواهم كند، و كوخ ‌هاى آنان را به آتش خواهم كشيد؛ دستور مى دهم كه شكم زنان باردار را پاره كنند و كودكان آنان را بكشند تا نسل اسرائيليان از زمين چيده شود. روحانى بزرگ دربار گفته هاى منجم را تاءييد كرد.
فرعون در فكر چاره شد و از ((هامان )) كمك خواست . به ((هامان )) گفت كه : رئيس انتظامات را دستور بده تا او نيز چاره اى بينديشد، و در حفظ قدرت من بكوشد، به آنان دستور بده كه هر بچه شيرخوارى را بكشند و هر نوزادى را زنده نگذارند. فرعون دستور داد تا زنان قابله بكار گيرند و سازمان جاسوسى گسترده اى تدارك بينند و به معاينه زنان بنى اسرائيل پردازند. جاسوسان فرعون چنين كردند و از آن پس زنان بنى اسرائيل زير نظر بودند. زنان باردار تحت فشار و شكنجه قرار گرفتند تا سقط جنين كنند.(89) گويند تعداد زنان قابله و جاسوس فرعون كمتر از تعداد زنان بنى اسرائيل نبود، يعنى بر هر زن اسرائيلى ، يك زن جاسوس گمارده بودند. اگر زنى سقط جنين نمى كرد، پس از وضع حمل اگر نوزاد پسر بود، كشته مى شد. جاسوسان فرعون نوزاد پسر را در برابر چشمان پدر و مادر و بستگان سر مى بريدند.(90)
گويند كه قربانيان فرعون معاصر موسى به مراتب بيش از جنايات ديگر فراعنه مصر بوده است . مورّخان اسلامى نام فرعون معاصر موسى را وليد بن زياد(؟!) نوشته اند.(91)
بنى اسرائيل وقتى چنين ديدند، چاره اى انديشيدند و آن خوددارى از زناشوئى بود تا زنان حامله نشوند. براى اين كار نزد بزرگ خود ((عمران )) رفتند تا او وجه مذهبى اين كار را بيان كند، و از او خواستند كه خود نيز چنين كند. ((عمران )) در پاسخ آنان گفت : بايد كارهاى من طبق موازين شرع باشد. اگر چه شما از اعماق فرعون خسته شده ايد، اما پروردگار از رنج و مصيبت شما آگاه است و شما را نجات خواهد داد. ((عمران )) به دعوت اعتصاب زناشوئى پاسخ منفى داد.(92)
بنا به درخواست منجّم دربار، فرعون از بنى اسرائيل خواست كه از زناشوئى بپرهيزند. او مردان را به زندان افكند.(93)
فرعون در اين انديشه بود كه شايد آن كودك موعود از نسل او باشد، زيرا ((آسيه )) همسر فرعون از بنى اسرائيل بود و فرعون اميدوار بود كه اين كودك شايد از آسيه باشد و باعث قوت و قدرت فرعون گردد.
فرعون فرمان داد كه زنان و مردان بنى اسرائيل حق زناشوئى ندارند. عمران كه از بنى اسرائيل و از نگهبانان دربار فرعون بود، در شبى از شبها در نزديكى كاخ فرعون با همسرش يوكابد بخفت .(94) و چنين بود كه آن كودك موعود پا به عرصه وجود گذاشت . در اين هنگام عمران هفتاد سال داشت .
گويند كه ولادت موسى روز سه شنبه هفتم ماه نهم پارسى بوده است . ولادت و مراحل آن از چشم درباريان و جاسوسان فرعون مخفى نگهداشته شد و يوكابد سه ماه موسى را شير داد. گويند كه قابله فرعون كه جاسوس ‍ بود، دلباخته سيماى نورانى موسى گرديد و به يوكابد قول داد كه آن راز را در سينه بدارد؛(95) لذا به دژخيمان گفت كه : نه ! چيزى نيست ، اين زن لكه خونى ديده و خبرى نيست .(96)
مادر موسى كه براى نجات فرزند خود در انديشه بود، به فكرش رسيد كه او را در صندوقى گذاشته و به امواج نيل سپرد. در نزديكى خانه او مردى نجّار بود كه او را ((حَزْقيلْ)) مى گفتند. نزد او رفت و از وى خواست تا برايش ‍ صندوقى به اندازه بسازد. نجار به فراست دريافت كه او را فرزند پسرى است . نجّار كه از طايفه قبطيان بود، به دربار شتافت تا گزارش دهد، اما به امر خداوند لال شد. درباريان او را مسخره اى يافتند كه داد و فرياد مى كند، لذا او را كتك زده ، بيرون انداختند. حزقيل چون از كاخ بيرون انداخته شد، زبانش باز شد و دانست كه در اين راز حكمتى است . لذا او نخستين كسى بود كه به موسى ايمان آورد و صندوق را با اخلاص بساخت و نزد مادر موسى برد.(97) منابع تاريخى مى گويند كه :