شبه معنویت های روانشناختی

در دیدگاه انسان شناختی تفکر نوین، برای ادراک آگاهی برتر، تبعیت از ندای درون، امری لازم است تا انسان را به فراسوی نیک و بد ببرد و به ابر انسان تبدیل کند. والش تبعیت ندای درون را جایگزین وحی قرار داده و با تأکید بر اینکه انسان نمیتواند به معرفت و شناخت خدایی برسد، تنها طریق درک خدا را در تجربه خدا بیان میکند.

کمال الهی در پذیرش بدی و خوبی، هردو از جانب خداست. دونالد والش از این اصل با تعبیر دوگانگی ربانی یاد میکند. در این دیدگاه، انسان کامل انسانی است که بدیهایش را مانند خوبیهایش به آغوش بکشد و بپذیرد و هیچ وقت احساس گناه به خود راه ندهد؛ زیرا بدیهای درونش را نشأت گرفته از بعد تاریک الهی میبیند!

تفسیر سوای ترجمه است آنکه تفسیر میکند ابتدا باید علم به معنا عبارت قرآن و سپس علم به بطنهای قرآن یا آیات دیگر و روایات داشته باشد و اگر کسی خالی ازاین علوم باشد تفسیرش تفسیر به رای و باطل خواهد بود. چرا در عرفان حلقه میگویند خدا نام ندارد؟ آیا این کلام طاهری ناشی از عدم شناخت خداوند و اسماء الهی نیست؟

قرآن اصل و ثابت است و هرچه که میخواهد حجت باشد باید رجوع کند به قرآن تا اگر مطابق آن بود حجت شود و این چیزی است که در کلام ائمه بهآن اشاره شده اما گاهی شاهد هستیم که افرادی سخن خود را اصل و ثابت میپندارند و سعی میکنند از قران برای حجیت بخشیدن به سخن خود استفاده کنند و اینگونه میشود که دست به دامان تفسیر بهرای میشوند.

تفکرنوین جریانی شبه معنوی است که از اواخر قرن 19 میلادی در آمریکا شکل گرفته است. حقیقت آموزههای این جنبش ترکیبی از باورهای هندوئیسم نوین یا قرائت خاصی از مسیحیت است. قانون جذب، تجسم خلاق، قدرت ذهن و ... برخی از برجسته ترین آموزههای رایج در این شبه جنبش معنوی هستند.

مروجان قانون جذب معتقدند؛ این قانون واقعی و قطعی است که تمام رویدادهای زندگی ما بر اساس آن اتفاق میافتد و هم اکنون نیز زندگی ما ناشی از خواستهها و تصاویر ذهنی ماست. در واقع همه در شرایطی هستند که به خواستههایشان رسیدهاند، اما چون توجه نداشتهاند که این خواستهها همانطور که در ذهنشان میآید، تحقق پیدا میکند، کنترلی بر آن نداشتهاند و آنچه نمیخواستهاند در زندگیشان اتفاق افتاده است.

قانون جذب ادعا دارد هرچیزی را که تصور کنید به دست میآید؛ این قانون همه چیز را به دنیا محدود میکند و با کنارگذاشتن یاد معاد و اینکه حقیقت خواستههای انسان در قیامت تحقق خواهد یافت، میخواهد بهشت زمینی را برای انسان بسازد آن هم با تکیه بر نیروی ذهن و غرق شدن در رویاها و آرزوها.

در قانون جذب اگر کسی چیزی را به طور صحیح تصور کند و بخواهد، کائنات به او میدهند. بعض افراد این فرضیه را همان دعا دانستهاند!؟ بعضیها میگویند همان توسل به ائمه و شفا گرفتن است؟! و حال آنکه فرقهای زیادی بین دعا و توسل با قانون جذب وجود دارد.

«NLP» به معنای برنامهریزی عصبی کلامی میباشد. ابداع کنندگان این روش میگویند: انسان علاوه بر حواس پنجگانه، حس ششمی دارد که همان زبان درونی مغز ماست و به صحبتها و گفتوگوهای ذهنی که با خود انجام میدهیم گفته میشود. یکی از مشکلاتی که از این دست مباحث در بررسی علمی آنها وجود دارد، عدم شفافیت آنان است.

الگوی رفتاریای که قانون جذب آموزش میدهد، مبتنی بر تنگنظری و محدودنگری است. به این معنا که شما باید روی آرزویتان به طور شفاف و مشخص متمرکز شوید؛ خانهای با خصوصیات الف تا جیم. حتی بهتر است از آن تصویری تهیه کنید و جلو چشمتان قرار دهید و هرروز به آن نگاه کنید تا قانون جذب عمل کند.

شاید کاستی در تبیین علمی قانون جذب باعث شده است که مروّجان این ایده، به نشان دادن شواهد عینی برای درستی قانون جذب رو آوردهاند. ولی این شواهد به روش علمی و با تعیین گروه آزمون و گروه شاهد ارائه نمیشوند و شواهد آنها بیشتر شبیه داستانسرایی است. در اینجا نمونهای از داستانسراییهایی را که در کتاب و فیلم راز مطرح شده، بررسی میکنیم.

پیامدهای مثبتی که برای قانون جذب گفته میشود، معلوم نیست که به دست آید یا نه. زیرا نه نظریات روشن و اثبات شده علمی این به اصطلاح قانون را تأیید میکند و نه شواهد واقعی برای آن وجود دارد. اما بسیاری از پیامدهای منفی که بر ضد سعادت و خوشبختی هستند، از آن بر میآید. پیامدهای نظیر گرفتار شدن به آرزوهای دراز، فراموشکردن زندگی ابدی در آخرت، تباه شدن فرصتها و تحریف آموزههای دینی.

ذهنیات و افکار ما گاهی از دیگران پوشیده نمیماند. دیگران با دیدن خود ما، رفتار ما و سخنان ما، از ذهنیاتمان آگاه میشوند و گاهی ذهنیات ما میتواند، افکار و احساسات آنها را تغییر دهد. کسی که خود را محبوب و دوستداشتنی میداند، البته در صورتی که کبر و غرور نداشته باشد، دوست داشتنی خواهد شد، کسی که خود را زشت یا زیبا تصور میکند، تاحدودی همانگونه به نظر میرسد.

برای روشن شدن اثباتناپذیری علمی قانون جذب میتوانیم بپرسیم که آیا به راستی انسان هرچه را میاندیشد و احساس میکند، میتواند خلق یا جذب کند؟ آیا انرژی ذهنی ما بیش از انرژی متراکم در یک اتومبیل چند صد کیلویی است و میتواند آنرا جابجا کند؟ شما برای جذب یک دوچرخه به انتفال چقدر نیرو نیاز دارید؟ در واقع انرژی ذهنی و مغزی شما با چه طول موجی و به چه اندازه باید به سوی یک دوچرخه در کائنات ارسال شود، تا آن را جذب کند؟