پاسخ به توجیه جهالت حسینعلی‌بهاء

  • 1396/01/19 - 07:59

پیامبرخوانده‌ی بهائیان مدعی می‌شود که اگر فلز مس از غلبه‌ی خشکی در امان باشد، در طول 70 سال به طلا تبدیل خواهد شد. از این‌روی مبلّغان بهائی، سعی در توجیه غلط گویی پیامبرخوانده‌ی خود، داشته‌اند. در پاسخ می‌گوییم که با در نظر داشتن ممنوعیت تأویل، و لزوم تطابق دین با علم و عقل در بهائیت، هیچ‌گونه توجیهی بر جهالت حسینعلی‌بهاء، پذیرفته نیست.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ بنابر حکم عقل و با توجه به نصوص ادیان الهی، معتقدیم که علم پیشوایان الهی، از علم خداوند متعال سرچشمه می‌گیرد. چرا که اوست که به واسطه‌ی وحی، پیام‌آوران خود را از اَسرار هستی آگاه نموده و به آنان علم و حکمت آموخته است. از این‌روست که خداوند متعال، خطاب به پیامبر اسلام (صلّی الله علیه و آله) می‌فرماید: «وَ أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَيْکَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ عَلَّمَکَ ما لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ وَ کانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْکَ عَظيماً [نساء/113]؛ و خداوند، کتاب و حکمت بر تو نازل کرد و آن‌چه را نمی‌دانستی، به تو آموخت و فضل خدا بر تو (همواره) بزرگ بوده است».
از این‌رو، حسینعلی نوری به عنوان سرکرده‌ی فرقه‌ی بهائیت (که ادعای پیامبری نیز داشته است)، مدعی مقام علم الهی برای خویش می‌گردد. هم‌چنان که در نامه‌ی خود به ناصرالدین‌شاه، ادعای اُمّیت خود را این‌گونه مطرح ساخته است: «یا سُلطانُ! إنّی کُنتُ کَأَحَدٍ مِنَ العِبادِ، راقِداً عَلی المِهادِ؛ مَرَّت عَلَیَّ نَسائِمَ السُّبحانِ وَ عَلَّمَنی عِلمَ ما کانَ... ما قَرَأتُ ما عِندَ النّاسِ مِنَ العُلُومِ وَ ما دَخَلتُ المَدارِسَ...[1]؛ ای سلطان، من همچون دیگر بندگان، بر فراش خود خوابیده بودم که بر من نسیم خداوند وزید و تمامی علوم موجود را به من آموخت... همانا من مانند سایر انسان‌ها، علوم را نیاموخته‌ام و به مدرسه‌ای وارد نشدم».
اما جالب است بدانیم که پیامبرخوانده‌ی بهائیان، بر خلاف ادعاهایی که در خصوص علم الهی خود مطرح داشته، سخنان غیرعلمی و غیرعقلی بسیاری را به زبان رانده است. به طور مثال، این به اصطلاح پیامبر قرن بیستم، در خصوص نحوه‌ی تبدیل شدن مس به طلا می‌گوید: «در ماده‌ی نحاسی (مِس) ملاحظه فرمایید که اگر در معدن، از غلبه‌ی یبوست (متضاد رطوبت= خشکی) محفوظ بماند، در مدت هفتاد سَنه (سال) به مقام ذهبی می‌رسد (طلا می‌شود)».[2] ناگفته روشن است که چنین ادعایی، از اساس باطل و هیچ عاقل و عالمی آن را تأیید نمی‌کند.
مبلّغان بهائی، هنگام مواجهه با موارد چنینی (که اساس ادعای علم الهی پیشوای مسلکشان را زیر سؤال خواهد برد)، اقدام به توجیه و تأویل آن می‌نمایند. از همین‌روی برخی مبلّغان بهائی، در مقام توجیه غلط گویی حسینعلی نوری (در زمینه‌ی نحوه‌ی تبدیل شدن مس به طلا)، با انتشار مقاله‌ای، درصدد پاسخ‌گویی به آن برآمده و مدعی گشتند: «تبديل مس به طلا که در ايقان مبارک به آن اشاره گرديده، بکارگيری تمثيل با استفاده از مقبولات شخص مخاطب بوده و قصد بيان يک مطلب علمی درميان نبوده... متون دينی کارکردشان هدايت اخلاقی و اجتماعی و روحانی جامعه است و نبايد به آن به عنوان متن علمی نگریست... اگر به غير از اين معتقد باشيم در فهم متون دینی زحمت زياد می‌افتيم».[3]
در ادامه، به این توجیه تراشی بهائیان بر جهل حسینعلی نوری، پاسخ خواهیم گفت.
پاسخ اول: پیشوایان بهائیت، پیروان خود را همواره از تأویل نصوص الهی بازداشته‌اند. هم‌چنان که اشراق خاوری (از مبلّغان سرشناس بهائی) در این خصوص می‌گوید: «از جمله وصایای حتمیه و نصایح صریحه اسم اعظم (یعنی بهاء)، این است که اَبواب تأویل را مسدود نمایید و به صریح کتاب، یعنی به معنی لغوی مصطلح قوم تمسک جویید!».[4] با این حال چگونه مبلّغان بهائی در ابتدای توجیه‌تراشی خود، اقدام به تأویل سخن حسینعلی نوری در قالب تمثیلات اخلاقی کرده‌اند؟! مگر نه این‌که بنابر اعتقاد بهائیان، حمل نصوص الهی، بر معنای غیرمصطلح قوم جایز نیست؟! بنابراین، این نظریه‌ی علمی پیامبرخوانده‌ی بهائیان (نحوه‌ی تبدیل مس به طلا) را نمی‌توان در هیچ قالبی تأویل نمود.
پاسخ دوم: یکی از اصول و تعالیم دوازده‌گانه‌ی فرقه‌ی بهائیت، تطبیق دین با علم و عقل است. بنابه گفته‌ی پیشوایان بهائی، هر دینی که با علم و عقل تطابق نداشته باشد، چیزی جز توهم و نادانی نیست. جناب عبدالبهاء در این خصوص می‌گوید: «... دین باید مطابق علم باشد، زیرا خدا به انسان عقل داده تا حقایق اشیاء را تحقیق نماید. اگر مسائل دینیه مخالف عقل و علم باشد، وهم است؛ زیرا مقابل علم جهل است و اگر بگوییم دین ضد عقل است، مقصود این است که دین جهل است... اگر مسئله‌ای مخالف عقل باشد ممکن نیست از برای انسان اطمینان حاصل گردد و همیشه متزلزل است».[5] با این حال، مبلّغان بهائی با چه توجیهی مدعی می‌شوند که نباید متون دینی را چونان متون علمی دانست؟!
پاسخ سوم: مبلّغان بهائی با چه دلیلی به خود اجازه می‌دهند که عملاً، علمیّت تمام متون الهی را زیر سؤال برند؟! در حالی که حتی با در نظر نداشتن موضوع لزوم عقلی تطابق دین با علم و عقل، سرکردگان بهائی بارها و بارها، بدان اعتراف و تصریح داشته‌اند.
بسی جای تعجب است که چگونه نویسندگان بهائی، با زیر پای گذاشتن تمامی اعتقادات و اصول خود، اصرار در توجیه سفاهت پیشوایان خود دارند. در پایان می‌توان گفت که با صرف‌نظر از این توجیه‌های کودکانه و غیرعلمی چنینی، عملاً چیزی از اساس اعتقادات پوچ بهائیت، باقی نمی‌ماند.

پی‌نوشت:

[1]. ر.ک: حسینعلی نوری، لوح سلطان مبارک سلطان ایران، هندوستان، دهلی‌نو: محفل ملّی روحانی بهائیان هندوستان، 132 بدیع، ص 8-7.
[2]. حسینعلی نوری، ایقان، هوفمایم آلمان: لجنه‌ی ملّی نشر آثار بهائی به زبان فارسی و عربی، 1988 م، ص 104.
[3]. به نقل یکی از کانال‌های تلگرامی وابسته به تشکیلات بهائیت.
[4]. عبدالحمید اشراق خاوری، گنیجنه‌ حدود و احکام، نسخه‌ی الکترونیکی، ص 340 ـ 341.
[5]. عباس افندی، خطابات، مصر: به همّت فرج‌‍الله زکی الکردی، 1921 م، ج 2، ص 147.

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.