از اعتقاد تا تحصیل یزیدی و ربط با بهاییت

  • 1392/03/10 - 18:16
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ بايد دانست كه اگر خانه مرد يزيدي گاهي يك مرتبه پاتوق مي شود خانه ي شخص بهائي هر هفته و ماه پاتوق است و امير شيخان اهل بها تاديري حاجي ابوالحسن امين بود كه نذورات ايشان را مي گرفت و براي شيخ عادي ايشان مي فرستاد و اگر رؤساي يزيدي صريحا مطالبه نمي كنند حاجي امين بهائي ها بالصراحه مطالبه مي كرد
بهاییت  و یزیدیان

عقاید یزیدی از چه میگوییند؟

يزيديان را عقيده است كه از براي فرشتگان هفت گانه (همان فرشتگان كه نامشان گذشت) در زمين سنجق هائي است (يعني بيرق و توقي است) و هر سنجقي متعلق به يكي از آن فرشتگان است و گويند اين سناجق هفتگانه را سليمان حكيم جمع كرده و تنظيم نموده و پس از مرگ او به امراء و رؤساء يزيدي رسيده و آنها از مس و آهن ساخته شده و بر سر هر يك از آنها صورت ملك طاوس قرار داده شده و همه در ضبط امير شيخان است و امير شيخان در رياست مانند مير ميران است منتها رياست او مخصوص اين سناجق است و او با طلسم هاي ديگري كه مي گويند از معابد ملل و اقوام قديمه به دست آورده اين سناجق را تزيين كرده و مي گويند هر به چندي يك بار ملك طاوس از آسمان فرود آمده اشكالي و صور و طلسمات را تغيير مي دهد تا اجنه آن را نشناسند و سالي چند بار ملك طاوس از فوق عرش به سركشي آنها تشريف فرما مي شود و آنها را تجليل و تكريم مي كند بنابراين يزيديان سالي چند مرتبه براي حركت دادن سناجق اجتماع مي كنند (در آن روزهائي كه احتمال مي دهند ملك طاوس نزول اجلال فرموده است) اما در موقع برداشتن سناجق و توق ها هنگامه ي غريبي است شايد آن هنگامه به مراتب بيش از هنگامه اي باشد كه در روز عاشورا براي حركت دادن نخل ميدان هاي يزد تا چند سال قبل برپا مي شد و هنوز هم در تفت سالي دو بار آن هنگامه برپا مي شود زيرا در آن روز كه بخواهند به پاي توق جمع شوند و توق ها يا سنجق ها را بردارند با وضع غريبي اجتماع و احتفال مي كنند با اين تفاوت كه نخل تفت را با گريه و ناله و سوگواري بلند مي كنند ولي سناجق را با خنده و شادي و كف زدن و رقص و آوازه خواني و ساز و نقاره حركت مي دهند به علاوه براي برداشتن سناجق آدابي از اين قرار دارند كه اولا پيش از حركت بايد توق را با آب سماق تعميد دهند و ثانيا مهرهاي بسيار كه از تربت قبر شيخ عادي ساخته شده با سنجق حركت دهند براي اينكه كساني كه از راه دور آمده اند آن قطعات گل را مبارك مي دانند و توقع دارند كه براي تبرك هر كدام يكي دو تا همراه ببرند لهذا مهر بسيار همراه سناجق حركت مي دهند و اين توق ها را در تمام قراع و مزارع يزيديان مي گردانند يعني آبادي هاي قرب قريه ي باعدري كه مركز يزيديه و مدفن شيخ عادي است و رسم است كه سنجق به هر قريه كه نزديك شد اهل آن قريه از زن و مرد و خرد و كلان با استقبال آيند و قبل از ورود سنجق پيشواي ديه چاوشي مي خواند و مردم را خبر مي كند تا كسي عذر نياورد كه اطلاع نداشته لهذا هنگام وصول توق احدي در ديه نمانده مگر مريض و فالج و پير زمينگير و بايد در استقبال سنجق همگي تميز و نظيف باشند و بهترين لباس را بپوشند و زنان هر زينت و زيوري كه دارند استعمال كنند و خود را معطر سازند ولي پاهاي همه بايد برهنه باشد (مزاح) خوب است كه پاها برهنه باشد و بد است كه پائي بره نباشد: مجملا مردان جلوي توق مجمرهاي عود و عبير و كندر مي كشند و دختران و زنان از عقب آن سرود و نشيد مي خوانند و مي رقصند و جوانان در اطراف ايشان عود ورود و طنبور و سنطور مي نوازند و پيران كف و دف مي زنند و اعيان و اشراف قريه در حمل توق بر هم سبقت جسته به سبب اين باركشي افتخار مي ورزند و بسيار كسان پيش بيني كرده قبلا سقف سراي خود را بلند ساخته در موقع ورود توق خانه ي خود را پاتوق آن قرار داده بر ديگران مباهات مي نمايند كه يك دفعه يا بيشتر خانه شان پاتوق واقع شده و همين كه توق از سر شانه ها بر زمين قرار گرفت مرد بلند قامتي ماهيچه ي سر توق را كه به عقيده ي ايشان به صورت ملك طاوس و با تأييد آن حضرت ساخته شده با كمال احترام به سر توق نصب مي كند سپس چراغ هاي بسيار كه در جوانب توق است مي افروزند و قوالان به نوازندگي مي پردازند آنگاه به طواف پرداخته هر كس به نوبت خود هفت شوط طواف مي كند و نذورات را در ضمن طواف تقديم مي كنند يا به دست خود در محله هاي مخصوصي كه براي نذورات است به زور جا مي دهند و به ذور و نزور بسيار پر بار است زيرا همين كه يك تن بذري از نذر خود بيفشاند همه را به هوس مي اندازد و هر كه را هر چه مقدور است تقديم نموده كيف خود را خالي و كيف سنجق را عالي مي سازد اما براي مؤمنين ارزش دارد زيرا اگر نقدي داده رقصي ديده و عيشي كرده و كيفي برده و به علاوه قوالان بر سر آن كس ساز طرب مي زنند كه دستش به كيسه رفته و صندوق توق را تهي نپسنديده آري اين قانون حتمي است كه چون كسي نذري اداء كرد و تحفه اي تسليم يا هديه اي تقديم نمود فوري مطربان و قوالان بر سرش بساز و نواز پردازند و به ذكر و دعاي خير متبركش سازند و بهتر از همه اينكه در آنجا بخشندگان گناه قوالانند كه صريحا آمرزش گناهان او را اخطار مي كنند و چون شب شد ملك طاوس يعني ماهچه ي بيرق را با روغن زيتون تدهين كرده سپس با آب سماق آن را شست و شو مي دهند و ظرفي كه مخصوص اين كار است آورده آن آب سماق كه ساق و چماق ملك طاوس در آن شست و شو شده در آن ظرف مي ريزند و به هر يك از حضار قطره اي مي چشانند تا باطنش مانند ظاهرش پاك و طاهر گردد.

تذييل

بايد دانست كه اگر خانه مرد يزيدي گاهي يك مرتبه پاتوق مي شود خانه ي شخص بهائي هر هفته و ماه پاتوق است و امير شيخان اهل بها تاديري حاجي ابوالحسن امين بود كه نذورات ايشان را مي گرفت و براي شيخ عادي ايشان مي فرستاد و اگر رؤساي يزيدي صريحا مطالبه نمي كنند حاجي امين بهائي ها بالصراحه مطالبه مي كرد و گاهي به فحش و فحش كاري مي رسيد و احباب را ملامت مي كرد و دشنام مي داد كه چرا مال خودشان را مي خورند و همه را با او نمي دهند كه قدري خودش تصرف و تضييع كند و قدري براي عباس و شوقي بفرستد و آنها هم به ريش گرفته كلام او را تصديق مي كردند و همه اگر براي حفظ آبروي خود بود وجهي به او مي دادند و آن روزي كه اين آخوند اردكاني محيل و بد دهن و رذيل و بد سخن بدون تغير پول مي گرفت بهترين روزهاي اهل بهاء بود خصوصا اگر دست كرم بيرون آورده پيراهن كهنه ي چركين و جوراب وصله دار كثيف خود را به يكي مي داد و نه تومان پول مي گرفت آن روز روز خوش اخلاقي او بود و اين در روزي بود كه تبركات اساسي مانند فينه ي كهنه افندي و موي ريش و گيسوان وي ته كشيده و چيزي از آن نمانده بود آن وقت از خودش خرج مي كرد يا دست به معامله ي انگشتر و تسبيج مي زد زيرا انگشترهاي عميق كه به رمز اسم بهاء را بر آن نقش و حك نموده بود چنين و به عنوان انگشتر اسم اعظم هر يكي نه تا نوزده تومان مي فروخت در حالتي كه قيمت اصلي آن از سه تا پنج ريال بود و همچنين تسبيح هائي نود و پنج دانه گلين براي ذكر (الله ابهي) كه قيمتش چهار پنج شاهي بود از نه تا نود و پنج ريال مي فروخت و بيشتر مشتريانش زنان و كودكان بودند زنان براي خوشمزگي هائي كه مي كرد از قبيل اينكه تنقول مي زد و مي خواند كه (توي اطاق نقاشي - دلم مي خاد پيشم باشي - خانم گلي خانم گلي) افسوس كه رشته سخن از دست رفت و آنچه را ميل نداشتم نگاشتم ولي باز خوب است كه زود قلم را باز مي گيريم و از كثافت گوئي ها و كثافت كاري هاي او و مبلغيني كه در رديف او بودند سخن نمي گويم و خلاصه ي مقصود اين بود كه اگر امير شيخان و مير ميران اهل بهاء بر حسب مقتضيات زمان توق و پاتوق نساخته اند اما از ثمره و نتيجه ي توق و پاتوق كه دريافت نذورات و بخشيدن سيئات است نگذشته و نگذاشته اند روحيات مذهب يزيدي از ميان برود و باز تكرار مي كنم كه مرا يقين است كه بهاء در مدت دو سال كه از اهل و عيال و مريدان خود دور شده در سليمانيه متنكرا زندگي كرد كاري جز اين نداشت كه در مذاهب يزيدي و بكتاشي و نقش بندي مطالعه كند و لطائف الحيل هر طايفه ويژه رؤساء و مراشدشان را در گوسفندداري و خرسواري فرا گيرد و راه دوشيدن ايشان را به دست آورد كه به چه وسيله پول از كيسه ي ايشان بكشد و الحق اين درس را خوب فرا گرفت و به بازماندگان آموخت و اگر چه يار و اغيار گفته اند پسرش عبدالبهاء از خودش زرنگ تر بود و شايد هم اين حرف صحيح باشد ولي خودش هم به سبب اينكه تا سن پنجاه از عمرش علي الدوام با سران مذاهبي چون علي اللهي و متصوفه در ايران و مولوي و يزيدي در عثماني آميزش داشته رويه ي مريد تراشي و دانه پاشي و دام گستري را نيكو فرا گرفته بود اينك سخن را در آخرين رويه ي يزيديان به پايان مي بريم و از خدا مي خواهيم ابناء وطن ما را بيدار كند تا آنان كه به دام افتاده اند به هوش آيند و كساني كه از اين دام دورند نزديك نشوند و اين ملك و ملت از اين مذهب فاسد خانه برانداز كه صد سال است وسيله ي نفاق و دوئيت شده محفوظ مانند آمين يا رب العالمين.

تکلیف تحصیل علم چه می شود؟

يزيدي خواندن و نوشتن و تحصيل علم را حرام مي داند زيرا اين كار از خصائص خاندان رؤساي ايشان است و كسي ديگر حق ندارد با خط و سواد و كتاب سر و كار پيدا كند حتي رؤسا هم بايد علمشان منحصر به كتب مذهبي خودشان باشد و حق ندارند از علوم سايره گفتگو كنند اما مقتضيات زمان نگذاشت كه اين عقيده برقرار بماند و پس از آنكه آل عثمان آنها را تعقيب كردند اين ركن ركين درهم شكست و يك عده از جوانان ايشان را به كليه ي بيروت برده به تحصيل علوم سايره واداشتند و از قضا تمام آنها از زير بار مذهب يزيدي بيرون رفتند و اين شكست بزرگي بود كه به ايشان رسيد و اگر چه رؤسا به هر وسيله بود جلوگيري كرده نگذاشتند تعليم در ايشان تعميم يابد ولي جوانان چندان گوش ندادند و اينكه گفتيم شمارشان از پانصد هزار به پنجاه هزار متنازل شده و شايد در اين سال هاي اخير از اين پنجاه هزار هم كاسته شده باشد بر اثر تحصيلات بوده چنانكه باب هم در كتاب بيان خواندن و نوشتن هر كتاب را نهي كرد مگر بيان را ولي ميرزا حسينعلي ديد اين حكم خيلي رسوا است لهذا آن را نسخ كرد ولي باز هم در لفافه ي كلمات به مريدان فهماند كه تحصيل علم چندان مطلوب نيست و مقصد اصلي از خواندن و نوشتن اين است كه كتب بيان و اقدس و الواح بتوانند بخوانند و علوم ديگر را علوم رسوم ناميده و گفته است علوم سايره به حرف شروع مي شود و به حرف تمام مي شود! مثل اينكه خودش جز حرف چيزي آورده آري آورده ولي اين طور كه حرف هاي مربوط را نهي كرده و حرف هاي نامربوط خودش را ترويج كرده راستي اگر مقتضيات زمان اجازه مي داد و او مي دانست كه مريدان مي پذيرند منع مي كرد از اينكه الف از باب شناسند ولي ديده نمي شود لذا به همين قدر اكتفا كرد كه مريدانش بيشتر به الواح و كلمات او توجه كنند پدران پير احمقي كه اين سخن را پذيرفته اند فرزندانشان چون خودشان بار آمده و آنان كه نپذيرفته اند اولادشان چون جوانان يزيدي شانه شان از بار اوهام تهي شده ولي اندكي وقت لازم دارد تا پدران انشاءالله به زودي بروند و پسران يكباره از اين بار سنگين و ننگين راحت شوند و آن زمان نزديك است به خواست خدا و بركت علم.

با اینهمه تشابه و حتی تندرو تر از یزیدیان چگونه بهاییت  را یک دین! و عقیده می شناسند در حالی که عقیده و دین روز به  روز پیشرفت می کند نه پس رفت و بی برنامگی و ظلم و باز یک سوال پیش می آید که بهاییت انسان را به جلو می برد یا بسوی گذشته تیره  تاریک؟!!!

 

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.