نگاهی به عرفان سرخپوستی
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ «دون میگوئل روئیز» در خانوادهای از شفاگران به دنیا آمد و در یکی از روستاهای مکزیک تحت تربیت مادری شفاگر و پدربزرگی شمن یا ناوال بزرگ شد. اعضای خانواده امیدوار بودند که او سنت صدها سالهی شفاگری و معلمی را ادامه دهد و دانش تولتکها را گسترش داده، به نسلهای بعد منتقل کند. اما میگوئل که جذب زندگی متجدد شده بود، ترجیح داد به دانشکدهی پزشکی برود. او تحصیلات پزشکی را به پایان رسانید و در جراحی تخصص گرفت.
در آغاز دههی هفتاد میلادی، یکشب دیروقت پشت فرمان اتومبیلش به خواب رفت، اتومبیل واژگون شد و با دیواری برخورد کرد. او ناگهان بیدار شد و درحالیکه سعی میکرد دوستانش را از خطر نجات دهد، متوجه شد که از جسم فیزیکی خودش بیرون آمده است. این تجربه زندگی او را متحول کرد.
او شروع به طرح پرسشهایی از خویشتن کرد و برای یافتن پاسخها به تمرینات شدیدی در جهت کسب مهارت در خرد باستانیِ اعقاب خویش پرداخت. نخست مادرش استاد او بود و سپس یکی از شمنهای قدرتمندِ صحرای مکزیک آموزش وی را برعهده گرفت.
-آموزههای تولتک
هرآنچه میبینیم یا میشنویم چیزی جز یک رؤیا نیست. انسان در بیداری رؤیا میبیند، در خواب هم رؤیای دیگر میبیند. رؤیا دیدن فعالیت مهم ذهن است. لذا زندگی هر فردِ انسانی در رؤیا دیدن میباشد.[1]
کودکان آنگاهکه متولد میشوند ذهنی پاک دارند اما در خانه رؤیا میبینند و آنگاهکه به مدرسه میروند رؤیای آنها تکمیل میشود. انسان بهعنوان یک کودک یا یک جوان امکان این را نداشت تا باورهای خود را انتخاب کند. ما اطلاعاتی که انسانهای دیگر بر اساس رؤیای سیارهی زمین داشتند دریافت کردیم و تنها راه ذخیرهسازی اطلاعات، پذیرش میثاقها است. ما میثاقها را میپذیریم که به آن ایمان گفته میشود. تولتکها به این فرآیند «روند اهلی شدن انسان« میگویند.[2] انسانهای اهلیشده میآموزند که چگونه زندگی کنند، چگونه دیگران را باور کنند و بهطورکلی چگونه رؤیای دنیا ببینند.
-روشهای اهلی شدن
تسلط بر آگاهی: اگر انسان نداند که از کجا آمده است یا در جستجوی چیست نمیتواند آزاد باشد. روش آگاهی «مِهی» که پیش روی ذهن ماست را برمیدارد و انسان با این روش متوجه میشود که در رؤیا بهسر میبرد.
تسلط بر دگرگونی: انسان با این روش یاد میگیرد که چگونه رؤیاهای زندگی را تغییر دهد. هدف این روش انتظام بخشیدن به آشفتگیها و صداهای درونی است.
تسلط بر عشق: از دیدگاه تولتکها عشق همان قصد و نیت است که بخشی از زندگی است. تاروپود همهچیز از عشق بافته شده است. زمانی که بر عشق تسلط یافتیم بر تمام رؤیاهای زندگی تسلط یافتهایم.
-چهار میثاق
میثاق اول: این است که انسان از بهکار بردن کلام علیه دیگران و نیز خود پرهیز کند و درواقع از قدرت کلام در جهت روشن ساختن حقیقت و انتشار عشق بهره گیرد و این معصوم بودن در کلام است
میثاق دوم: هیچچیز را به خودتان ربط ندهید. این میثاق، نتیجهی میثاق قبل است. چنانکه میثاقهای بعدی نتیجه میثاق اول است. این میثاق میگوید هر اتفاقی در اطراف شما افتاد آن را به خود نگیرید. مثلاً اگر کسی در خیابان به شما اهانتی کرد، به خود او برمیگردد و نباید آن را به خودمان ربط دهیم. اگر به خود بگیریم آن را پذیرفتهایم و در این صورت زهر درون انسان جریان یافته و انسان به دام رؤیای دوزخ گرفتار شده است.
میثاق سوم: تصورات باطل نکنید. انسان باید به خود جرأت دهد آنچه را واقعاً در نظر دارد بیان کند. انسان نباید بر اساس حدس و گمان ارزیابی کند. در حد امکان باید با دیگران ارتباطی صریح و روشن برقرار کرد تا از هرگونه سوءتفاهم در امان بماند و این میثاقی است که با آن میتوان زندگی را دگرگون کرد.
میثاق چهارم: همیشه بیشترین تلاش خود را انجام دهید. این میثاق، به ما اجازه میدهد که سه میثاق قبلی عمیقاً ریشهدار شود. تلاش انسان در زمان سلامت بهگونهای است و در بیماری به گونه دیگر. در همهی شرایط انسان باید تلاش خود را بکند، در این صورت است که انسان هیچگاه احساس پشیمانی و گناه نمیکند.
-تحلیل و بررسی
در رابطه با محور اساسی عرفان تولتک یعنی چهار میثاق باید گفت که بعضی از آنها در دین اسلام هم مطرح است. اما بهصورت جدیتر، پرحجمتر و عقلانیتر. ازجمله احکام مربوط به زبان. همه میدانیم که بخش مهمی از اخلاق اسلامی به آفات زبان مربوط میشود. آفات و آسیبهای زبان فراوان است که یکی از آنها اهانت به دیگران است و در کلمات تولتکها ذکر شد.
همچنین پیشگیری از تصورات باطل میتواند سوءظن باشد که در قرآن از آن بهشدت نهی شده است. همچنین هرگونه تجسسی که منجر به کار خلافی بشود، حرام تلقی شده است. در رابطه با بیشترین تلاش هم باید گفت مسئلهی کار و تلاش در تعالیم دینی و قرآنی آمده است، لکن با توجه به این امر مهم که کار فی حدنفسه مطلوب نیست، باید گفت کاری مطلوب است که در راستای تقرب الهی باشد.
اصول و عناصر عرفان تولتک بیش از آنکه عرفان باشد، یک سلسله گزارههای اخلاقی است که بعضی از آنها ناقص یا نادرست است. البته جز این هم توقع و انتظاری نیست. پرواضح است که اینگونه آموزهها هرگز نمیتواند مبنای هدایت و راهنمایی بشریت شود.[3]
پینوشت:
[1] . دون میگوئل روئیز، زندگی بر اساس خرد سرخپوستان تولتک، ترجمهی فرشته جنیدی، تهران: نشر تعالیم حق، ۱۳۸۲، ص ۶۳.
[2] . همان، ص ۴۴.
[3] . محمدتقی فعالی، آفتاب و سایهها، تهران: نشر عابد، ۱۳۹۰، ص ۲۴۶.
جهت مطالعه بیشتر بنگرید به: محمدتقی فعالی، آفتاب و سایهها...
افزودن نظر جدید