ادله ارجحیت حفظ کردن بر نوشتن، و نقد آن

  • 1394/06/25 - 22:08
از جمله دلایلى که در توجیه منع از تدوین حدیث، ذکر مى‌شود، این است که مسلمین در صدر اسلام نیازى به گردآوردن حدیث در کتاب نداشته‌اند، چون بر حافظه خویش تکیه داشته و از قوّه حافظه بسیار بالایى برخوردار بوده‌اند. سؤالی که در این زمینه مطرح است، این است که آیا فایده از برکردن بیش از نوشتن است؟ دکتر عبدالغنى عبدالخالق مصرى، استاد الازهر و رئیس بخش اصول فقه در دانشگاه الشریعة...

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ از جمله دلایلى که در توجیه منع از تدوین حدیث، ذکر مى‌شود، این است که مسلمین در صدر اسلام نیازى به گردآوردن حدیث در کتاب نداشته‌اند، چون بر حافظه خویش تکیه داشته و از قوّه حافظه بسیار بالایى برخوردار بوده‌اند. سؤالی که در این زمینه مطرح است، این است که آیا فایده از برکردن بیش از نوشتن است؟ دکتر عبدالغنى عبدالخالق مصرى، استاد الازهر و رئیس بخش اصول فقه در دانشگاه الشریعة، این ادعا را مطرح نموده است و ناگزیر باید حقیقت امر را درباره این مطلب دانست، و به این سؤال پاسخ داد:
دکتر عبدالغنى عبدالخالق مى‌گوید: «الحفظ أعظم من الکتابة فائدة و أجدی نفعاً: أن الحفظ فی الغالب لا یکون إلا فی الفهم و إدراک المعنی و التحقق منه. حتی یستعین بذلک علی عدم نسیان اللفظ، ثم إنه یحمل المرء علی مراجعة ما حفظه و إستذکاره آناً بعد آن حتی یأمن من زواله. ثم إن محفوظه یکون معه فی صدره فی أی وقت و فی أی مکان. فیرجع إلیه فی جمیع الأحوال عند الحاجة و لایکلفه ذلک الحمل مؤونة و لامشقة، بخلاف کتابة.[1] در اکثر اوقات از برکردن همراه با فهم و ادراک معنى و محقّق شدن آن است، به گونه‌اى که همین امر، موجب آن مى‌شود که الفاظ فراموش نشود، و آدمى را وادار مى‌سازد که پى‌درپى به خاطر و حافظه‌اش مراجعه کند (و تکرار کند)، تا آن‌که مطمئن شود، فراموش نمى‌کند. سپس آن‌چه را حفظ کرده است، در هر زمان و مکانى در سینه دارد و در همه حالات، در وقت نیاز، بدان رجوع مى‌کند، و این او را به زحمت و رنج نمى‌اندازد، بر خلاف نوشتن.» سپس نقیض همه این امور را درباره نوشتن ذکر نموده و می‌گوید: «و بذلک کله یکون نقلة العلم جهالاً. مثلهم کمثل الحمار، یحمل أسفاراً. و أعظم به سبباً فی ضیاع العلم، و انتشار الجهل.[2] به علّت همین جهات، ناقلان علم جاهلان‌اند، و مثال آنان مانند الاغ است که کتاب‌ها را حمل مى‌کند، و این از مهم‌ترین اسباب از بین رفتن علم و انتشار جهل است.»
در جواب مى‌گوییم:
این سخن، تماماً چیزى جز مغالطه، نیست. چون آن فوایدى را که براى از برکردن، برشمرد، این‌طور نیست که فقط ملازم با آن باشد و ملازم با نوشتن نباشد:
- از برکردن ملازم با فهم نیست.
مى‌دانیم که بسیارى از محفوظات غیر مفهوم، مى‌ماند و بسیارى از کسانى‌که مطالب را از بر مى‌کنند، محفوظاتشان را نمى‌فهمند، هم‌چنان که بسیارى از مطالب قابل فهم، درخاطر نمى‌ماند و بسیارى از کسانى‌که مى‌فهمند، از بر نمى‌کنند. فهم، چیز دیگرى است و داراى اسباب و عوامل خاص خودش مى‌باشد و ربطى به از بر کردن و نوشتن ندارد، گرچه که هریک از این دو و یا هر دوى آنها،گاه در حصول فهم و یا سرعت آن مؤثرند. بلکه در میان علماء چنین مشهور است که، حافظان در میان محصّلانى هستند، که چندان باهوش نبوده و زود فهم، نیستند و کسانى که خوب مى‌فهمند، غالباً حافظه خوبى ندارند! از حکماء نقل شده است که مى‌گویند: فهم و از بر کردن، به طور کامل با هم جمع نمى‌شوند، چون‌که فهم رطوبت زیادى را در مغز مى‌طلبد، در حالى‌که از بر کردن، خشکى فراوان را در مغز مى‌طلبد، و جمع میان آن دو به گونه برابر(در حدّ کمال)، به طور طبیعى ممکن نیست.[3]
- براى تحقّق معنا در ذهن از برکردن مطلب، بیش از نوشتن آن کارساز نیست، مگر نه این است که، کتاب در اختیار انسان است و می‌تواند پى‌درپى به آن مراجعه نماید، تا این‌که معانى آن را بفهمد، و صحّت آن چه فهمیده است، برایش محقّق گردد، و علماء و محقّقین همین گونه عمل مى‌کنند؟
- درباره این که ادّعا شد، از برکردن، آدمى را به مراجعه وادار مى‌سازد هم مى‌گوییم: برخلاف این مطلب، می‌گویند: کتاب از آن جهت که مورد اطمینان است، و آفت‌هاى حافظه هم‌چون سهو و فراموشى و حواس‌پرتى و غفلت بدان راه نمى‌یابد، بیشتر از حافظه مورد اعتماد است.
- درباره مسأله زحمتِ حمل کتاب، مى‌گوییم: این سخن مناسب حال کوچه و بازار است و مناسب این نیست که در کتاب‌هاى علمى و مباحث تحقیقاتى بدان استدلال شود.
آیا ممکن است که طالب علم یا شخص عالم از کتاب بى‌نیاز باشد؟ سنگینى وزن یک کتاب چقدر است؟
هرچه هم حفظش کامل و علمش زیاد باشد، آیا هرکه کتاب‌هایى را حمل کند، یا این‌که مالک آنها گردد، خطاکار است و درباره‌اش باید این مثال را زد؟ در حالى‌که این مثال براى کسى است که به علمش عمل نمى‌کند، هرچند کتابى هم نداشته باشد! و این خطایى بزرگ است، براى دکتر عبدالغنى عبدالخالق!
حق این است که براى هریک از دو طریق، «از برکردن» و «نوشتن»، تفاوت‌هایى خاص و محاسن متفاوتى است و قیاس میان کسى که از بر مى‌کند و نمى‌نویسد، یا مى‌نویسد و از بر نمى‌کند، قیاس درستى نیست، چرا که اساساً میان آن دو، منافاتى وجود ندارد، بلکه نوشتن بر قوّه حافظه و استحکام آن مى‌افزاید و هر یک از این دو، در حوزه خاص خود و هنگام نیاز به آن ضرورى است. چه طور دکتر عبدالغنى عبدالخالق، چنین سخن عجیب و غریبى را گفته است، درحالى‌که او در نزد علماء حافظ حدیث، تألیفاتى را مى‌یابد که آنان، محفوظات خویش را در آن نوشته‌اند.

پی‎نوشت:

[1]. حجية السنة، عبدالغني عبدالخالق، دارالوفاء - المعهد العالمي للفكر الإسلامي، 1407ق، ص405.
[2]. همان.
[3]. الحطة في ذكر الصحاح الستة، صديق حسن قنوجي، بیروت: دارالكتب التعليمية، 1405ق، ص24.

تولیدی

دیدگاه‌ها

سلام. یک درخواستی از شما داشتم. شما که ماشاءالله اهل تحقیق و پیگیری حقایق هستید ۱ دفعه برای ما دوستداران استاد منشاوی مشخص کنید ایشان شیعه شد یا نشد؟ امروز یک نفر میگوید به فاصله چند ماه با دوست مشهورش کامل یوسف بهتیمی هر ۲ مسموم‌شدند و به شهادت رسیدند فردایش یک نفر میگوید برادر استاد منشاوی گفته محمد صدیق به مرگ طبیعی مرد و مدرکی برای این نقل قول رو نمیکند. اصلا برادر استاد هنوز هم زنده هستند ولی کسی پیدا نمیشود برود بپرسد آیا این را شما گفته اید؟ باور کنید سال ها بحث میشد که این فیلم را محمد صدیق منشاوی تلاوت کرده است یا محمود طبلاوی در حالی که طبلاوی در تمام آن سال ها زنده بود. امروز یک نفر میگوید استاد منشاوی آخر عمرش شیعه شده بود و از آقای فاطمی نیا (و معلوم نیست کدام فاطمی نیا!) نقل میکند که آقای طوسی با استاد رزیقی بوده و رزیقی تعریف میکرده که منشاوی آخرین ساعات زندگیش به او گفته به همه بگو محمد شیعه از دنیا رفت. بعد هم مدرکی از آخرین چت شهید شحاته (استاد الازهر که به شکل فجیعی به شهادت رسید) رو میکند که بله شیخ شحاته مدرکی پیدا کرده بود و بعدش برای همیشه ساکت شد. فردایش کسی میگوید این ها قابل قبول نیست. امروز کسی میگوید در بازار مکه کتابی درباره امام علی دیدم نوشته محمد صدیق منشاوی و فردایش یکی دیگر میگوید این نویسنده درباره عمر و ابوبکر و عثمان هم کتاب نوشته و تازه این نویسنده محمد صدیق منشاوی سوهاجی است نه قاری مشهور (بگذریم که خود استاد منشاوی مشهور هم سوهاجی بوده!). ۵۶ سال از فوت استاد گذشته و همه به نقل از یک فرد نامعلوم میگویند بیش از ۵۰ ویدئو از استاد ضبط شده‌در حالی که فقط ۴ حلقه ویدئوی چند دقیقه ای که یکی ملاقات با یکی از سران لیبی (عجیب است که چند روز اول انتشار میگفتند این پادشاه لیبیست که تعظیم می کند و عقب عقب میرود) که چند ثانیه هست و ۳ تا تلاوت چند دقیقه ای. میگویند ویدئوهای ایشان را نابود کرده اند در صورتی که ایشان به حدی انسان مقدسی بوده اند که من بعید میدانم دشمن داشته باشند (هرچند یک بار (و بر طبق پرسش شخص بنده از منبع بسیار موثق - همسایه استاد منشاوی - از سوی عبدالباسط محمد عبدالصمد ، مشهور ترین قاری ای که محالست نامش را نشنیده باشید!) مورد سوء قصد قرار گرفته بود که نجات پیدا کرد). اصلا خیلی عجیب است که ۳۰ سال قبل از فوت ایشان در آمریکا فیلم رنگی با وضوح HD میساختند (داج سیتی) و ۱۰ سال قبل از فوت ایشان در همان مصر از قاریانی مثل مصطفی اسماعیل و عبدالباسط فیلم رنگی یا سیاه و‌سفید ضبط میشد. آن وقت تنها ۳ تلاوت تصویری از ۳ سال مانده به پایان عمر ایشان (که دقیقا با شروع تاختن بیماری بی رحم سرطان بر ایشان منطبق است) موجود است. خلاصه ، میدانم که سرتان را درد آوردم ، لطفا وجوه بیشتری از زندگی این انسان تقریبا کامل برای ما علاقمندانش روشن فرمایید. اگر قبر این قاری آسمانی را با قبر ۲ قاری مشهور هم عصرش (که در حقیقت این ۳ تن نماد نسل طلایی قاریان مصر هستند) مقایسه کنید پی میبرید که ایشان چقدر مظلوم بوده اند. باور کنید قبر ایشان یک زمین کوچک خاکی با نرده و یک سنگ تکیه داده شده به دیوار با عنوان هذا قبر قاری محمد صدیق المنشاوی است در حالی که قبر مصطفی اسماعیل و عبدالباسط بسیار بسیار متفاوت است. خب معلومست قاری ای که جواب سربالا با جمال عبدالناصر بدهد و برای تلاوت مزد طلب نکند اینچنین با بی مهری دولت مصر روبرو میشود (افسوس و صدافسوس که بر روی نوار های باارزش تر از الماس ختم مجود ایشان ، سخنرانی جمال عبدالناصر ضبط شد و ساعاتی از این ختم برای همیشه محو شد.) لطفا هر چقدر میتوانید ، حتی یک دهم مطالبی که درباره پائولو کوئیلو مینویسید ، درباره این قاری بزرگ و انسان خدایی مطلب بنویسید و‌تحقیق کنید. ممنون.

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.