اندیشه سنساره در ادیان و نظام‏‌های فلسفی هند

  • 1394/03/22 - 10:59
باور تناسخ در ادیان هندی، نفوذ عمیق و وسیعی داشته و دارد. مفهوم سنساره‏ یا گردونه بازپیدایی، تولّدها و مرگ‌‏های پی‏‌درپی که برای همیشه ادامه خواهد داشت، در میان تمام ادیان و نظام‏‌های فلسفی هند مشترک است. فقط در دین ‏‏ودایی است که به اعتقاد صاحب‌‏نظران، اندیشه «سنساره» وجود ندارد. به اعتقاد پژوهشگران، تناسخ به عنوان...

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ باور تناسخ در ادیان هندی، نفوذ عمیق و وسیعی داشته و دارد. مفهوم سنساره‏ یا گردونه بازپیدایی، تولّدها و مرگ‌‏های پی‏‌درپی که برای همیشه ادامه خواهد داشت، در میان تمام ادیان و نظام‏‌های فلسفی هند مشترک است. فقط در دین ‏‏ودایی است که به اعتقاد صاحب‌‏نظران، اندیشه «سنساره» وجود ندارد. به اعتقاد پژوهشگران تناسخ به عنوان یک اصل مسلّم در وداها نیامده است؛ حتی در سرودهای ودایی، به بدکاران وعده دوزخ و به نیکوکاران مژده شادی و سرور پایان‌‏ناپذیر داده شده است.[1]

کتاب معرفی مکتب‏‌های فلسفی هند، کارما و تناسخ را به همراه رنج، سه مفهوم کلیدی این فلسفه‏‌ها دانسته و معتقد است بدون فهم این سه نمی‌‏توان به درک فلسفه هند نائل آمد. این سه کلیدواژه، گرانیگاه‌‏های فلسفه هند هستند و شناخت آن‏‌ها باعث پاسخ‌‏گویی به چرایی باورهای دیگر است. مترجم کتاب، این سه مفهوم را بنیاد و غایت فلسفه هند می‏‌داند. وی در توضیح این سه می‌‏نویسد: «اندیشمندان هندی بر این باورند که زندگی سراسر رنج است. رنج واقعیت دارد، اما شادی موهوم است. دست‌‏کم رنج بیماری، رنج پیری، رنج مرگ واقعیت دارند و همه انسان‌‏ها خواه‏‌ناخواه گرفتار آن‏ هستند؛ پس مسأله اصلی این مکتب‌‏های فلسفی هند، مسأله «رنج» و غایت تفکر فلسفی آن‏‌ها  «رهایی از رنج» است. توجه‏ داریم که برخلاف اندیشه کلاسیک یونانی (و به تبع آن فلسفه اسلامی) که غایت فلسفه را نیل به سعادت می‏‌داند، و نیز برخلاف هدف غایی دین‏‌داران که ورود به بهشت است، غایت فلسفه هندی، رهایی از رنج است.

اما چه چیزی موجب رنج می‌‏شود؟ پاسخ اندیشمندان هندی این است: «زندگی»؛ زیستن در این جهان موجب پدید آمدن رنج می‌‏شود؛ اما انسان در چرخه تولّد (مرگ) تولّد اسیر است و سرنوشت گریزناپذیر او دست‌‏وپا زدن در این مسیر پایان‏‌ناپذیرِ تولّدهای مکرّر است و این آمدن‌‏های پی‏‌در‏پی در جهان، رنج و باز هم رنج می‌‏آفریند. همه مکتب‌‏های فلسفی هند، حتی جاینا و بودا که مرجعیت وداها را نمی‌‏پذیرند، اصل تناسخ را قبول دارند. تناسخ در اساس ودایی است. در رک‏ودا آمده است که اگر انسان در اثر انجام کارهای شر و پلید به جهان بازگشت، پاره‌‏های روحش که در درختان، گیاهان، آسمان، خورشید و.... پراکنده شده است، دوباره به هم می‌‏پیوندند و به نزد او باز می‏‌گردند.»[2] برخی فلسفه‏‌ها و ادیان هندی را باید به صورت جداگانه واکاوی کرد. بیان فلسفه‏‌ها به این دلیل اهمیت دارد که خواننده با ریشه باور به تناسخ، آشنا خواهد شد. بیان برخی از ادیان، فلسفه‌‏ها و نیز دین‏واره‌‏ها که باور به تناسخ را آشکارا شرح نداده‌‏اند، نیز ضروری است. آن‌‏ها با مسکوت گذاشتن بحث معاد و یا تناسخ، باور فرجام‌‏شناسی خود را در هاله‌‏ای از ابهام قرار داده‏‌اند. از سوی دیگر با بیان برخی سخنان، ذهن خواننده و مخاطب را به سوی باور تناسخ رهنمون شده‏‌اند.

فلسفه بودا:

نورآسیا (light of Asia) یا سیدهارتا (Siddhartha) یا گائوتامابودا (Gautama Buddha) بنیان‌‏گذار مکتب بودا است. او که با زندگی زاهدانه پس از دوران آسایش خود شهرت یافت، تعلیماتی شفاهی ارائه می‏‏‌داد. این تعلیمات را حلقه اوّل شاگردانش ضبط و در قالب تریپیت آکا (Tripitaka) یا سه سبد، ارائه کردند که حاوی اصول و احکام آیین بودا است. بودا مباحث متافیزیک خالی از فایده عملی را دوست نمی‏‌داشت و بر این باور بود که پرسش‏‌های اساسی حیات انسان، غیرمفید و پاسخ ناپذیرند. او بیش از هرچیز به مقوله رنج و رهایی از آن پرداخته است. از نظر بودا زنجیره علت و معلول‏‌ها عامل رنج در جهان هستند:

1. رنج در زندگی، معلولِ 2. تولّد است که آن معلولِ 3. خواست و اراده انسان برای متولّد شدن است که آن معلولِ 4. وابستگی و درآمیختگی ذهن ما با اشیاء است که آن معلولِ 5. عطش و میل به اشیا است که آن معلولِ 6. تجربه حسی است که آن معلولِ 7. تماس حس با شیء است که آن معلولِ 8. شش اندام حسی شناخت است که آن معلولِ 9. ارگانیسم اولیه متشکل از ذهن و بدن است که آن معلولِ 10. شعور نخستین و بدوی است که آن معلولِ 11. تجربه ادراک‌‏ها و دریافت‌‏های ما در زندگی گذشته است که بالاخره آن نیز معلولِ 12. جهل ما درباره حقیقت است.[3]

این سلسله در اصطلاح بودیست‏‌ها با نام زنجیر دوازده حلقه‏‌ای رنج و درد مشهور است. این زنجیره، گردونه وجود را که تولّد و بازتولّد است می‌‏سازد. می‏‌توان گفت تمام تلاش بودیست‏‌ها برای رسیدن به نیروانا که پایان‌‏بخش این زنجیره تولّد و بازتولّد است انجام می‌‏گیرد: «نیروانا یک تضمین است مبنی براین‌‏که چنان‏‌چه اسباب و شرایط تولّد نابود شود، تولّد دوباره‏‌ای در کار نخواهد بود.»[4]

فلسفه چارواکا:

چارواکا واژه‏‌ای است که بیش‏تر به معنای ماتریالیست به کار می‌‏رود. واژه دیگری که به همین معنا وجود دارد لوکایاتی‏کا است. از نظر آنان حس، تنها منبع معرفت یا شناخت است؛ از همین روی استنتاج مسلّم و یقینی وجود ندارد. ایشان بر این باورند که جهان از چهار عنصر آب، آتش، هوا و خاک ساخته شده است. همه هستی ترکیبی گوناگون از این چهار عنصرند. از نظر ایشان به‌‏جز بدن که دارای کیفیت شعور و آگاهی است، روح وجود ندارد. با این جهان‌‏بینی و انسان‌‏شناسی که در این مکتب وجود دارد، نمی‏‌توان خدا را اثبات کرد و دیگر لزومی برای وجود خدا نیست؛ چه این‌‏که خدا با حواس ظاهری درک نمی‌‏شود. آنان در پاسخ به منشأ عناصر چهارگانه و ترکیب آن‌‏ها  می‌‏گویند: «هر یک از عناصر مادی در درون خود یک ماهیت یا طبیعت ثابت (svabhava) دارند. بر اساس این طبیعت ثابت و نیز قوانین درونی‏ که بر ذات عناصر مادی حاکم است، آن‌‏ها با هم ترکیب می‏‌شوند و جهان‌‏را شکل می‏‌بخشند؛ بنابراین ضرورتی برای وجود خدا نیست.»[5] با همین نگاه است که در نظر اینان بهشت و دوزخ، ساخته و پرداخته برخی انسان‌‏ها است که با اسطوره‏‌سازی از آن نفع می‌‏برند؛ به همین دلیل بهشت و دوزخ هدف خوبی برای زیستن نیست. هدف دیگر زندگی انسان که بسیاری از فیلسوفان و ادیان بدان پرداخته‌‏اند، رهایی و آزادی است که پس از مرگ و رهایی روح از جسم حاصل می‏‌شود؛ اما چارواکاها که روح را نپذیرفته‌‏اند بدین هدف نیز پایبند نیستند.[6] چارواکاها هدف زندگی بشر را به گونه‏‌ای دیگر تعریف کرده‌‏اند: «اگر رهایی و آزادی را رهایش روح از چفت و بست‏‌های وجود فیزیکی و مادی بدانیم، از آن‌‏جا که چیزی به نام روح وجود ندارد، این نظر پوچ و مزخرف است؛ اما اگر رهایی و آزادی به معنای نیل به مرتبت رهایی از همه رنج‌ها و پریشانی‌‏ها در این جهان باشد، باز هم آرمانی ناممکن است. موجود بودن ما با این بدن، با لذت و الم همراه است... تنها کاری که می‏‌توانیم انجام دهیم، این است که درد و رنج را به حداقل برسانیم و از زندگی تا حدّ ممکن لذت ببریم.»[7] این تمام ‏چیزی است که چارواکاها درباره فرجام انسان بدان اعتقاد دارند. از میان این نگاه‏‌های فلسفی به دنیا، خدا و روح، هیچ اعتقاد فرجامی برون نمی‌‏تراود تا نام معادباوری یا تناسخ‏‌باوری برآن نهاد.

فلسفه نانیا:

گوتاما (Gotama) بنیان‌‏گذار مکتب نانیا است. این مکتب با نام‏‌های دیگری از قبیل اکشاپادا (Aksapada)، نیایاویدیا (Nyayavidya) تارکاشاسترا (Tarkasatra) و آن‌ویک‏شی‏کی (Anviksiki) نیز خوانده می‌‏شود. علاقه اصلی این مکتب به منطق است اما: «با وجود این، منطق، یعنی روش‏‌ها، شرایط و لوازم معرفت درست یا قوانین نقد منطقی، یگانه هدف غاییِ مکتبِ فلسفیِ نیایا نیست. هدف غایی آن، مانند همه دیگر نظام‏‌های فلسفی هند، آزادی و نجات (به معنی توقف کامل درد و رنج) است.[8] برداشتی که نیایاها از نفس و انسان دارند با برداشت ماتریالیستی چارواکاها و معرفتیِ بودایی‏‌ها و ایده‏‌آلیستیِ اداوایی‏تا ودانتاها متفاوت است: «دو مکتب نیایا و وی‏شه‌‏شیکا دیدگاهی رئالیستی درباره نفس دارند. هر دو مکتب، نفس را ذات منحصر به ‏فردی می‏‌دانند که همه شناخت‌‏ها، احساسات، تمایلات و رغبت‌‏ها به آن متعلق و در شمار صفات آن می‌‏باشد.»[9] این مکتب برای شناخت نفس و اثبات آن نیز روش‏‌هایی را در پیش گرفته است. هدف غایی این مکتب نیز مانند اغلب مکتب‌‏های فلسفی هند، نیل به موکتی (موکته یا موکشه) یا رهایی و آزادی نفس فردی است: «این به‌‏ویژه در مورد مکتب فلسفی نیایا صادق است که از همان ابتدا مراد و مقصودش را آشکار می‌‏سازد که همانا به‏‌دست دادن معرفت درباره واقعیت (یا واقعیت‌‏هایی) به منظور تحقّق بخشیدن به خیر اعلی (به اصطلاح لاتینی  summum bonum) در زندگی است.[10] این آزادی یا موکتی، تعلیق درد برای مدتی کوتاه یا بلند نیست، بلکه رهایی مطلق و همیشگی برای همه زمان‌‏ها است.[11] در این مکتب نیز درد و رنج، محصول افعال و کردار ما در زندگی است که کارما نام دارد و تولّد دوباره نیز برای کارماسوزی است و موکشا نیز رهایی از این درد و رنج و بازتولّد است.[12]

پی‌نوشت:

[1]. شورجاودانگی، چایدستر، به نقل از تناسخ از دیدگاه عقل و وحی، یوسفی محمد تقی، قم، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1388، ص 59.
[2]. معرفی مکتب‌‏های فلسفی هند، چاترجی، ساتیش چاندرا،با همکاری موهان داتا، دریندا، قم، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، 1384، ص 72-75.
[3]. همان، ص 273.
[4]. همان، ص 280.
[5]. همان، ص 185-184.
[6]. همان، ص 186.
[7]. همان، ص 187.
[8]. همان، ص 341.
[9]. همان، ص 412.
[10]. همان، ص 416.
[11]. همان، ص 417.
[12]. همان، ص 428-425.
برای اطلاعات بیشتر مراجعه کنید به کتاب، فرجام من و تو، عبدالحسین مشکانی سبزواری، قم، نشر صهبای یقین، ص 43.

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.