شیوه ترویج مسلک شیخ احمد احسایی

  • 1392/04/29 - 19:55
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ روش او آنگونه بود که علاوه بر اغفال و جلب توجه عوام ،از نظر فقهي در رابطه با احاديث و روايات خويش را اخباري وانمود مي‏کند به علم اصول و فقه بي‏ اعتنائي مي‏نمايد و فقها را که تنها سد راه اغفال او مي‏باشند نمي‏ پذيرد و به بهانه‏ ي اين که به ظاهر شريعت بسنده کرده ‏اند انتقاد مي‏کند و سبب اختلاف بین علمای دین میشود
بهاییت

برای فهمیدن توطئه استعمار این قضیه نياز به اثبات ندارد که نيروي مردمي مسلک آوران را طبقه‏ ي عوام جامعه ديني تأمين مي‏کنند و ايشان هستند که اگر فريب انديشه‏ اي را خوردند از مال و جان در راه دفاع و پيشبرد آن انديشه‏ ي باطل و دروغ دريغ نمي‏کنند و اگر انديشمندان و عالمانی را همدوش اين عوام در کنار مسلکي مي‏بينيم اينان همان طبقه از عالمان هستند که دل به کثرت مريد و شهرت و زر اندوزي بسته ‏اند؛ دين فروشي نموده تا نفس سرکش را از وسوسه‏ هاي تشويق آور بازدارند.

راه جلب توجه عوام نيز فقط به تظاهر در قبول اعتقاداتي که به بزرگان آنها بستگي دارد مي‏باشد. در نزد وجدان مشخص میشود شيخ احمد احسائي براي آنهائي که بايد شکاف بين شيعيان را بيش از پيش کنند و تشيع را به نفع اجنبي پاره پاره نمايند خوراک به ظاهر علمي و مريد عوام هر دو را فراهم مي‏ آورد.  [1]

روش او انگونه بود که از نظر فقهي در رابطه با احاديث و روايات خودش را اخباري وانمود مي‏کند به علم اصول و فقه بي‏ توجه مي‏نمايد و فقها را که تنها سد راه اغفال او مي‏باشند نمي‏ پذيرد و به بهانه‏ ي اين که به ظاهر شريعت تمسک کرده ‏اند انتقاد مي‏کند. و صوفيه ‏اي را که به نام باطن دين و طريقت، ظاهر دين و شريعت را رها نموده ‏اند رد مي‏کند. [2] 

به همين دلیل است که مرحوم ملاصدرا را به جهت گرايش به ابن‏ عربي مورد طعن و اعتراض قرار مي‏دهد [3]  از نقطه نظر تأويل و تفسيرقرآن به سخنان امامان، علامه ‏ي کم نظير ملا محسن فيض کاشاني را به باد حملات مي‏گيرد [4]  و متقابلا جهت جلب توجه عوام چنان توجهي به امامت چهارده معصوم نموده، ايشان را برترين خلايق نام میبرد  و همه علوم را نزد آنها مي‏داند و آنان را واسطه فيض و علل اربعه‏ ي عالم وجود مي‏پندارد. 

اما باید توجه داشت که هزار نکته باريک‏تر از مو اينجاست که اين انديشه را نيز علاوه بر جلب توجه عوام به این دلیل مي‏گويد تا منظور ابداع «رکن رابع» را تأمين کند بگويد اعتقاد به ضرورت حضور مداوم يک امام که به اعتقادش امکان تماس شهودي با او وجود دارد آميخته بود و محور باور به وجود يک نایب در هر نسل مي‏گردد. تأمين کننده‏ ي خواست او شود.

و چنین استدلال میکند که درست است حقيقت مذهب در طي زمان امامت تکامل يافته است، ولي بشريت همچون کودکي در حال رشد نيازمند رژيم‏ هاي غذايي غنی ‏تري است. پس خداوند به مقتضاي رحمت کامله خود بايد فکر رفع حوائج مردم را بنمايد و امام غايب را در دسترس ايشان قرار دهد و چون اين با قانون لطف و غيبت سازگار نيست پس هميشه بايد مابين مؤمنين يک نفر مشخص شود که بلاواسطه با امام غايب  رابطه داشته باشد و واسطه‏ ي فيض بين امام و امت گردد. اين چنين شخصي را او شيعه کامل مي‏نامد [5]  که همان رکن رابع نامیده است. 

با دقت میتوان متوجه شد چطور با ظرافتی خاص، علمای  راستین دین را از صحنه نياز علمي جامعه بيرون انداخته به تغییر و تحریف مقدساتي که نزد همه پذيرفته است مي‏پردازد تا بتواند مدعي شود او واسطه فيض بين امت و امام زمان علیه السلام مي‏باشد. در صورتي که هيچ انساني با هيچ مرتبه و منزلتي نمي‏تواند واسطه فيض کوثر وجود امام و خلق باشد. جز وجود نازنين امام (عليه‏ السلام ) .

 

 

 

پی نوشت :

1.خاطرات انحطاط و سقوط  فضل الله صبحی مهتدی ص 60
2.جوامع الکلم ج 1ص 572، شرح الزيارة ج 3 ص 218.
3.شرح العرشية ج 1 ص 18.
4.شرح الزيارة ج 3 ص 219.
5.نقطة الکاف: مقدمه.

 

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.