صوفيه در زمان صفويه

  • 1393/05/25 - 00:18
صوفیان به مجرد دست‌یابی به تخت سلطنت در میان نظامیان خشک مغز و بی انضباط صوفی احساس ناامنی می‌کردند، این ملاحظات به اضافه نگرش خصمانه علمای شیعی به تصوف باعث شد که شاهان صوفی آن را تهدیدی هم برای دین هم برای دولت به حساب آورند. بنابراین، تصوف در "سرزمین صوفی بزرگ" منکوب گردید.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ در روزگار تاتار و مغول تصوف را روزبازاری دیگر پدید آمد. فزونی نوائب و آلام و توالی فتنه‌ها و انقلابات، مردم را غالبا به تعالیم آنها متمایل می‌کرد. چنان‌که شیخ صفی‌الدین اردبیلی در این زمان شهرت و نفوذی عظیم کسب کرد با مریدان بسیار. وی یک چند در شیراز و گیلان به ریاضت و سیاحت پرداخت و سپس در اردبیل مسند ارشاد نهاد. شهرت و قبول او چنان شد که مغولان به سبب ارادت به او از آزار مردم بازماندند. کرامات و مقامات او بعدها که اولادش سلطنت صوفیه را تاسیس کردند با مبالغات بسیار نقل شد. در هر حال اخلاف او – خاصه پسرش صدرالدین و نواده‌اش خواجه علی – مسند ارشاد را وسیله‌یی کردند برای نشر دعوت، و احفاد آنها ابراهیم  و جنید و حیدر – مقدمات سلطنت را فراهم آوردند. حتی با آن‌که جدشان شیخ صفی‌الدین ظاهرا از نژاد کرد بود دعوی سیادت هم کردند. شیخ صفی در عصر خود حرمت و نفوذ فوق‌العاده‌ای داشت.[1]
در ایران به روزگار صفویه اگر اسمی از تصوف بود، نام "صوفی اعظم" بود و "خلیفه سلطان" که آنها نیز فقط صورتی از رسوم طریقت منسوب به جد اعلای سلسله شیخ صفی‌الدین اردبیلی را نگه‌داشته بودند. در موارد دیگر غلبه علماء و فقها شیعه مانع از رواج تصوف و توسعه خانقاه‌ها و سلسله‌ها بود.[2]
در حالی که طریقت صفوی در ایران باعث روی کار آمدن سلسله سلطنتی صفوی شد، در آسیای صغیر به صورت شاخه‌های فرعی کم اهمیت‌تری درآمد که در میان آنها جلوتیه یا هدائیه پیروان زیادی در امپراطوری عثمانی پیدا کرد. موسس این طریقه مردی به نام پیر افتاده بود که هواخواهان آن موهای بلندی داشتند.[3]
در این روزگار اخلاف شیخ صفی‌الدین اردبیلی مخصوصا سلطان جنید و پسرش سلطان حیدر، سعی کردند با کمک پیروان زیادی که در آذربایجان و شام و روم داشتند سلطنت صوری را نیز بر سلطنت معنوی خویش بیفزایند.
از اهتمام این صوفیان قزلباش که طاقیه ترکمانی را به تاج دوازده ترک تبدیل کردند و به جای کشکول و تبرزین تیغ و کمان به دست گرفتند، دولت صوفیه به وجود آمد. اما در این دولت با آنکه شخص شاه "مرشد کامل" و "صوفی اعظم" خوانده می‌شد و هنوز بعضی سرداران داعیه‌دار به تهمت ناصوفی‌گری مجازات می‌شدند[4]
در این زمان رسم و آیین تصوف جز به صورت امری تشریفاتی و جز تحت اسم خلیفه سلطان یا خلیفه الخلفا باقی نماند. صوفیه به سبب مخالفت‌ها و اعتراض‌های فقیهان چنان منفور بودند که حتی کسانی از علماء مثل ملا محمد مجلسی نیز که منتسب به تمایلات فلسفی بودند مورد طعن و انکار می‌شدند و بدین گونه دولت صفوی که خود از خانقاه زاده شد، تصوف را سرکوب کرد و تقریبا از میان برد.[5]
صوفیان به مجرد دست‌یابی به تخت سلطنت در میان نظامیان خشک مغز و بی انضباط صوفی احساس ناامنی می‌کردند، چه بی‌علاقه‌گی اینان در موضوعات دینی می‌توانست برای دولت بی‌تجربه‌ای که پایه‌های‌های آن عمدتا بر مذهب رسمی آن تکیه داشت، خطرناک باشد. این ملاحظات به اضافه نگرش خصمانه علمای شیعی به تصوف باعث شد که شاهان صوفی آن را تهدیدی هم برای دین هم برای دولت به حساب آورند. بنابراین، تصوف در "سرزمین صوفی بزرگ" منکوب گردید، و بیرون از طریقت آباء و اجدادی و تولیت تشریفاتی مقبره صفی‌الدین که به عهده این طریقه بود، چیزی از تصوف در قلمرو صفوی باقی نماند.[6]
منابع:
1-مکاتبات رشیدی، ص 399؛ در باب مکاتبات رشیدی نیز رجوع شود به از سعدی تا جامی صص4-303
2-زرین‌کوب، عبدالحسین، ارزش میراث صوفیه، انتشارات امیرکبیر، تهران، 1392 شمسی، ص 84
3-زرین‌کوب، عبدالحسین، تصوف ایرانی در منظر تاریخی آن، مترجم مجدالدین کیوانی، انتشارات سخن، 1383 شمسی، ص 54
4-فلسفی، نصرالله، زندگی شاه عباس اول، ج 1، ص 185
5-زرین‌کوب، عبدالحسین، ارزش میراث صوفیه، انتشارات امیرکبیر، تهران، 1392 شمسی، ص 98
6-زرین‌کوب، عبدالحسین، تصوف ایرانی در منظر تاریخی آن، مترجم مجدالدین کیوانی، انتشارات سخن، 1383 شمسی، ص 54

 

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.