حديث شماره 2

2- عـَلِيُّ بـْنُ إِبـْرَاهـِيـمَ عـَنْ أَبـِيـهِ عـَنِ الْقـَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْمِنْقَرِيِّ عَنْ سُفْيَانَ بْنِ عـُيـَيـْنـَةَ عـَنْ أَبـِي عـَبـْدِ اللَّهِ ع قـَالَ إِنَّ بَنِي أُمَيَّةَ أَطْلَقُوا لِلنَّاسِ تَعْلِيمَ الْإِيمَانِ وَ لَمْ يُطْلِقُوا تَعْلِيمَ الشِّرْكِ لِكَيْ إِذَا
اصول كافى جلد 4 صفحه : 143 رواية : 2

ترجمه :
حـضـرت صـادق عـليـه السـلام فـرمـود: هـمـانـا بنى اميه براى مردم تعليم ايمان را آزاد گـذاردنـد و تعليم شرك را آزاد نگذاردند، زيرا اگر مردم را بر آن وادار مى كردند آنرا نمى پذيرفتند.

شــرح :
مـجـلسـى (ره ) از پـدر شـيـخ بـهـايـى قـدس سـره نـقـل كـنـد كه گفته است : در معنى اين حديث گفته اند: مقصود اين است كه بنى اميه مردم را آزاد گـذاردنـد و آنـهـا را بـيـاد گـرفـتـن ايـمـان وادار نكردند و از اين زحمت آنان را فارغ كـردنـد، زيـرا اگـر بـر آن واردشـان مى كردند و رنج آنرا بآنان تكليف مى داشتند آنرا نـمـى شـنـاخـتـنـد، زيـرا ايـمـان عـبـارت از (شـنـاسـائى ) اهـل بيت بود و بنى اميه دشمن اهل بيت بودند و چگونه مردم را بياد گرفتن چيزى وادار مى كـردنـد كـه سـبب زوال دولت و سلطنت آنها بود بخلاف شرك كه منافاتى با سلطنت آنها نـداشـت ، سـپـس مـجـلسـى (ره ) گـويد: و پوشيده نماند كه اين معنى دور است بلكه ظاهر اينست كه مقصود امام عليه السلام اين بوده كه آنها چيزى كه مردم را از اسلام بيرون برد يـادشـان نـمـى دادند (و بصرف دستورات اوليه اسلام و كلياتى اكتفا مى كردند و اگر آنـچـه مـوجـب شـرك مى شود و مردم را از دين بيرون برد بمردم ياد مى دادند مردم پيروى آنـهـا را مـى كـردنـد و آنـهـا را از مـقام خلافت و زمامدارى اسلام طرد مى نمودند) مانند انكار كـردن نصوصى كه پيغمبر (ص ) درباره خلافت على عليه السلام و فرزندانش فرموده بـود، و مـانـنـد ايـنـكـه بـر امـيـرالمـؤ منين على عليه السلام خروج كند يا او را سب كند يا دشـمـنـى بـا او و اهـل بـيت او آشكار كند مشرك است و از دين خارج شده ، زيرا اگر اينها را بـمـردم يـاد مـى دادنـد و مـردم مـتـوجـه مـى شـدنـد هـرگـز پـيـروى امـثـال آن غـاصـبين ياغى را نمى كردند (اين بود گفتار مجلسى (ره ) با پاره توضيحات مربوط بآن ).