فتواى علما براى اعدام باب

پس از مرگ محمّد شاه و بالا گرفتن فتنه‏ ى بابيّه، ميرزا تقى خان اميركبير (صدر اعظم ناصرالدين شاه) مسامحه در كارِ سيّد على محمّد باب را روا نديد و تصميم گرفت او را در ملأ عام به قتل رساند و از اين راه، آتش شورش‏ها را فرو نشاند و براى اين كار، از برخى علما فتوا خواست، ولى به گفته‏ ى ادوارد براون:
دعاوى مختلف و تلوّن افكار و نوشته‏ هاى بى مغز و بى اساس و رفتار جنون‏ آميز او، علما را بر آن داشت كه به علّت شبهه‏ ى خبط دماغ، بر اعدام وى رأى ندهند.(47)
با وجود اين، برخى از علما كه احتمال خبط دماغ درباره ى سيّد على محمد را نمى ‏دادند و او را مردى دروغگو و رياست طلب مى‏ شمردند، به قتل وى فتوا دادند و سيّد على محمّد به همراه يكى از پيروان‏اش، در بيست و هفتم شعبان 1266 در تبريز تيرباران شد.(48)
با اعدام باب، همه‏ى قضاياى اين طايفه به پايان نرسيد، بلكه عدّه‏اى از طرفداران، باز به تبليغ اين مرام ادامه دادند تا آن كه سرانجام كارشان با ادّعاى واهى شخص ديگرى به نام حسين على نورى گره خورد و مسلك «بهاييت» پى ريزى شد.
به توفيق الهى، موضوع «بابيّت» را با معرّفى بخشى از كتاب‏هايى كه در ردّ اين فرقه‏ ى ضالّه نشر يافته، پى مى‏ گيريم.