سرچشمه همه علوم، حضرت على عليه السّلام است

چـهـارم : قـضـيـه اسـتـناد فُضلا و علماى هر فنى است به آن حضرت چنانكه از كلمات ابن ابـى الحـديـد نـقـل شـده كـه گـفـتـه بـر هـمـه مـعـلوم اسـت كـه اشرف علوم ، علم معرفت و خداشناسى است و اساتيد اين فن شاگردان آن جناب اند. امّا از شيعه و اماميه پس ظاهر است و مـحتاج به ذكر نيست و اما از عامّه پس استاد اين فن از اشاعره ابوالحسن اشعرى است و او تـلمـيـذ ابـوعـلى جـبـّائى اسـت كـه يـكـى از مـشـايـخ مـعـتـزله اسـت و اسـتـاد مـعـتـزله واصل بن عطا است و او شاگرد ابوهاشم عبداللّه بن محمّد حنفيّه است و او شاگرد پدرش و پـدرش مـحـمّد شاگرد پدر خود اميرالمؤ منين است و از جمله علوم ، علم تفسير قرآن است كه تـمـامـى از آن حـضـرت ماءخوذ است و ابن عباس كه يكى از بزرگان و مشايخ مفسّرين است شـاگـرد امـيـرالمؤ منين عليه السّلام است و از جمله علوم ، علم نحو است و بر همه كس معلوم اسـت كـه اخـتـراع ايـن عـلم از آن جناب شده و ابوالاسود دُئَلى استاد اين علم به تعليم آن حضرت تدوين اين فن نمود، و نيز واضح است كه تمام فقهاء منتسب مى نمايند خود را به آن حـضـرت و از قـضايا و احكام آن جناب استفاده مى نمايند و ارباب علم طريقت نيز خود را بـه آن جـنـاب نسبت مى دهند و تمامى دَم از مولى مى زنند و خِرقه كه شعار ايشان است به سند متّصل به اعتقاد خود به آن حضرت مى رسانند.(10)
پـنجم : آنكه خود آن حضرت خبر داد از كثرت علم خود در مواضع متعدّده چنانچه مى فرمود: بـپـرسـيـد از مـن از طـُرُق آسـمـان هـمـانـا شـنـاسـائى مـن بـه آن ، بيشتر است از طُرُق زمين .(11) و مـكـرّر مـردم را مـى فـرمـود: سـَلُونـي قـَبـْلَ اَنْ تـَفـْقـِدُونـي .(12)هـرچـه مـى خـواهـيـد از مـن بپرسيد پيش از آنكه من از ميان شما مفقود شوم و پـيـوسـتـه مـردم نـيـز از آن حـضـرت مـطالب مشكله و علوم غامضه مى پرسيدندو جواب مى شـنـيـدنـد. واز غـرائب آنـكـه ايـن كـلمـات را بـعـد از آن حـضـرت هـركـه ادّعـا كـرد در كـمـال ذلّت و خـوارى رسـوا شـد؛ چـنـانـكـه واقـع شـد ايـن مـطـلب از بـراى (ابـن جـوزى )(13) و (مـقـاتـل بـن سـليـمـان )(14) و (واعـظ بـغـدادى )(15) در عـهـد ناصر عباسى و حكايت رسوا شدن ايشان بعد از تَفَوُّه به اين كـلمـات در كـتب سِيَر و تواريخ مسطور است ، و اين نيز برهانى شده براى مقصود ما؛ چه آنـكـه نـقـل شـده كـه خـود آن جـنـاب از ايـن مـطـلب خـبر داد فرمود: لا يَقُولُها بَعْدي اِلاّ مُدَّعٍ كـَذّابٌ.(16) هـيچ كس بعد از من بدين كلمه سخن نكند مگر آنكه ادعاى مطلب دُروغ كـرده باشد.و نيز حضرت اميرالمؤ منين عليه السّلام گاهى دست بر شكم مبارك مى نهاد و مـى فـرمـود: اِنَّ هـي هـُنـا لَعـِلْما جَمّا؛ در اينجا علم بسيار جمع شده است و گاهى مى فرمود: وَاللّهِ لَوْ كُسِرَت (ثُنِّيَتْ: نسخه بدل ) لِىَ الْوَسادَةُ لَحَكَمْتُ بَيْنَ اهْلِ التَّوْرية بِتَوْر يتِهِم (17).
بـالجـمـله ؛ نـقـل نـشـده از احـدى آنـچـه از آن حـضـرت نـقـل شـده از اصـول علم و حكمت و قضاياى كثيره و ما امروز مى بينيم كه حكمايى مانند ابن سينا و نصيرالدين محقق طوسى و ابن ميثم و مانند ايشان و همچنان علماى اَعلام و فقهاى كِرام چـون عـلامـه و مـحـقـق و شـهـيـد و ديـگـران ـ رضـوان اللّه عـليـهـم ـ در تـفـسـيـر و تـاءويـل كـلمات آن حضرت از يكديگر استمداد كرده اند و علوم بسيار از كلمات و قضاياى آن جناب استفاده نموده اند.