عيسى از آغاز تا انجام/ تولد و تبليغ رسالت الهى

در كتب يهود خبر از ظهور مردى است كه ناجى قوم بنى سرائيل خواهد بود. محققان معتقدند كه قوم يهود بر اثر تماس با ايرانيان به يك منجى موعود اعتقاد پيدا كردند كه مانند سوشيانت در آخرالزمان ظهور خواهد كرد. اين فكر در اثر مظالم روميان در اين قوم قوت گرفت .
چنين باورى حوادثى نيز به دنبال داشت ، فردى از يهود به نام يشوع ظهور كرد و خود را مسيح موعود خواند كه گروهى از يهود به او پيوستند و جمعى ديگر او را ((دجال )) ناميدند و در انتظار ظهور ((مسيح )) راستين هستند. ((يشوع )) يا ((يهوشوع )) به زبان عبرى يعنى ((عيسى )) كه به معناى نجات و رستگارى است .(375)
عيسى فرزند مريم است . از زندگى وى اطلاعى در دست نيست . در اناجيل اربعه اشاراتى اندك به زندگى وى شده است . هر چند كه درباره زندگى او كتابهاى بسيارى نوشته شده است .
در اناجيل ((متى )) و ((لوقا)) آمده است كه :
مادر ((عيسى ))، مريم باكره بوده و تولد او خارق العاده و فوق طبيعى مى باشد. ((عيسى )) در زمان حيات به نام فرزند يوسف و مريم شناخته مى شد. ((عيسى )) در ((يهوديه )) بيت لحم چشم به جهان گشود. در شهر جليل از توابع ناصريه پرورش يافت . او يك طفل خردسال و نمونه يهودى بود.
والدين او از هر جهت مقررات و آداب رايج آئين يهود آن عصر را رعايت مى كردند. عيسى پدر نداشت . در ميان همسالان خود كودكى استثنايى بود. در يك خانواده متوسط زندگى مى كرد. هنگامى كه به سن سى سالگى رسيد، به نهضت اصلاى اى كه پسر عمويش در كرانه رود اردن آغاز كرده بود پيوست . عيسى در لحظه تعميد به روشنى دريافته بود كه خداوند پدر آسمانى پرعطوفتش او را فرا مى خواند. وقتى يحيى پسر عمويش دستگير و زندانى شد، عيسى اين اتفاق را نشانه اى بر كار بزرگ خود دانست . تبليغات عيسى در ميان مردم اثر بسيار مثبت داشت . در آغاز گروهى از مردم جهت شنيدن سخنان او جمع مى شدند، سپس استقبال مردم بسيار شد. علماء مذهبى يهود دقيقا مى دانستند كه اين مرد انقلابى ، همان مسيح موعود تورات و كتب آسمانى يهود است . اما آنان تعليمات عيسى را خطرناك تشخيص مى دادند. در عين حال ابتدا با كار عيسى مخالفتى نكردند. اين سكوت تا زمانى بود كه پايگاه و منافع خود را در خطر نمى ديدند. سپس به مخالفت برخاستند.(376) در آن هنگام عيسى دوازده نفر از ياران خود را برگزيد تا به وسيله آنان پيام خود را به مردم برساند. هنوز برخى از مردم و اهالى بسيارى از شهرها سخنان او را باور نداشتند. خانواده عيسى درباره حرفهايش ترديد داشت .(377)
عيسى در شهر ناصريه كه محل زندگى او بود، در كنيسه آن شهر رسالت خويش را به مردم رسما ابلاغ كرد: ((روح پروردگار بر من است ، زيرا كه او مرا مسح كرد تا فقيران را بشارت دهم و مرا فرستاد تا شكسته دلان را شفا بخشم و اسيران را آزاد و كوران را به بينائى موعظه كنم .))
عيسى به عنوان رسول شفا بخش ، معالجات عجيبى انجام مى داد. او بسيارى از بيماران را بهبود بخشيد و بسيارى از افراد را كه حالت ديوانگى داشتند، شفا داد. اين گونه اعمال حيرت آور به كمك پروردگار انجام مى شد. و چون سربازان دولتى براى دستگيرى او آمدند، همه اطرافيان او پراكنده شدند. سرانجام كاهنان و روحانيون اورشليم عيسى را دستگير كردند. دادگاه عالى يهود در رابطه با اين مطلب كه عيسى خود را فرزند خداوند خوانده است ، وى را به مرگ محكوم كرد. حاكم رومى اورشليم كه بايد حكم داگاه مذهبى را تاءييد مى كرد، با اينكه در پرونده عيسى گناهى نيافت ، او را محكوم شناخته ، حكم اعدام را تاءييد نمود. شاگردان عيسى پس از دوازده روز به سراغ استاد آمدند. قبر را خالى از عيسى يافتند. در كتاب اعمال رسولان آمده است : پروردگار درهاى مرگ را پاره كرد و او را برخيزانيد. زيرا محال بود كه مرگ او را در بند خود نگهدارد. اين زنده شدن يا زنده بودن براى شاگردان او نيز باورش مشكل بود. آخرين كلمات مسيح ، دعاى خير بود. به آنان گفت كه او براى هميشه حضور روحانى خواهد داشت . به آنان گفت كه ياد و خاطره او و كتاب انجيل را در سراسر جهان زنده نگاه دارند. آنگاه به نظر حواريون رسيد كه حضرت عيسى به آسمان بالا مى رود و صعود مى كند.(378)
عيسى در اناجيل موجود خود را اين گونه معرفى كرده است : نجات دهنده انسانها، باب نجات ، شبانى دل سوز، درخت تاك حقيقى كه پيروانش ‍ شاخه هاى آن هستند، قيامت و حيات ، راه حقيقت و زندگى ، نماينده خداوند در زمين ، نان زندگى ،(379) و بالاخره كسى كه خداوند پدر او است . سخنانى كه او بر زبان مى آورد، از آسمان ها و زمين جاودانه تراند، او قضاوت جهان را بر عهده خواهد داشت .
او خواهان آن است كه انسانها از او پيروى كنند، او در اناجيل اشاره مى كند كه فرزند خدا است و هر كس كه به وى اتهام گناه بزند، وى را به معارضه مى طلبد.(380)
عيسى از سوى مردم زمانش مورد بى مهرى بسيار قرار گرفت و علماء يهود به جنگ با عيسى و تعاليم او پرداختند. او را ديوانه ، ساحر، جادوگر و.. ناميدند تا اعتبار و حقيقت وى را از انظار توده ها بپوشانند.(381) علماء و احبار يهود نمى توانستند اعتراف به حقيقت عيسى موعود تورات كنند، زيرا با سيادت و سرورى آنان در تضاد بود. امپراطورى روم از تعاليم عيسى به شدت نگران بود وجود او را خطرى بزرگ براى ادامه حيات خود مى دانست . لبه تيز حمله عيسى متوجه ((سزار)) امپراطور روم بود. عيسى فقط در ميان توده هاى فقير و گرسنه و برهنه ، در ميان كودكان و نوجوانان محبوبيت بسيار داشت .(382) پيروان اوليه عيسى گروهى از يهوديان مؤ من بودند. آنان روش مذهبى خود را ترك نكرده بودند و در تفسير تورات و تبليغ باورهاى آئين يهود مى كوشيدند. آنان خود را گروه مؤ منين و قوم برگزيده خداوند مى دانستند. آنان سرانجام باور كرده و ايمان آوردند كه ((عيسى )) همان مسيح موعود تورات است و تدريج از ديگران فاصله گرفتند. اين گروه تحت فشار دولت روم و ديگر يهوديان قرار گرفتند. هر چه فشار بيشتر مى شد، ايمان آنان به مسيح كه او را مصلوب مى دانستند به مراتب بيشتر تقويت مى شد. آنان در راه حقانيت عيسى تا آنجا پيش رفتند كه سرانجام او را فرزند خدا دانستند. اين انديشه در همان قرن اول ميلادى شكل گرفت و همين باور به عموميت اين دين انجاميد، چرا كه ديگر يك آئين قومى و نژادى به حساب نمى آمد. مسيح پسر خداست ؛ پس مال همه مردم دنيا است ، پيامبر عامه مردم است . پيروان اوليه عيسى و كسانى كه در آغاز نهضت او به وى و دين او گرويدند، غلامان و فقيران بودند. بعدها اين آئين در ميان ديگر طبقات نيز راه يافت . در قرن چهارم ميلادى ((كنستانتين )) امپراطور روم آئين عيسى را پذيرفت و از آن پس آيين او در سراسر امپراطورى رسميت يافت . در آغاز دعوت عيسى سخنى از آئين جديدى بنام مسيحيت در ميان نبود و عيسى تفسير كننده آئين موسى بشمار مى رفت . از قرن چهارم ميلادى به بعد تحولى صورت گرفت و اغلب معتقدات آئين يهود عينا با تغييراتى در دين عيسى دوباره ظاهر شد. ولى پيروان عيسى از قرن چهارم ميلادى بكلى از يهوديان جدا شدند.(383)