1- ساكنان اصلى

تقريبا پنج هزار سال پيش ، گروهى از يبوسى ها به اتفاق قبائل ديگر كنعانى از جزيرة العرب به سرزمين فلسطين كوچ كردند و به رهبرى ملك صادق در گوشه اى از اين سرزمين شهرى به نام ((يَبُوسْ)) بنا نهادند و بعدها نام آن را به ((اورسالم )) تغيير دادند. در ((تورات )) آمده است كه ساكنان اصلى اورسالم يبوسى ها بودند، و پس از تصرف آن بوسيله ((يوشع )) بار ديگر يبوسى ها در آنجا ساكن شدند.(138) پس از مرگ يوشع ، بنى اسرائيل شهر را محاصره كردند و گروهى را كشته ، شهر را به آتش كشيدند و به جنگ با كنعانيان مقيم اطراف پرداختند.(139) در عين حال يبوسى ها از شهر خارج نشدند و به زندگى ادامه دادند.(140) منابع عبرى بر اين نكته متفق اند كه قوم يهود دو هزار سال پس از بناى اورسالم توسط يبوسى ها و كنعانى ها، از مصر به طرف سينا و فلسطين رهسپار شدند. پس از سالها سرگردانى و آوارگى و پس از مرگ موسى به رهبرى يوشع بن نون به ساحل رود اردن رسيدند. آنان دست به كشتار ساكنان اصلى فلسطين زدند.(141) تورات مى گويد كه بنى اسرائيل در سرزمين هاى مسكونى ديگرى كه در بين اريحا و اورسالم بود، كشتار نمودند؛ و مقاومت در اورسالم آغاز شد. تورات تحريف شده به توجيه جنايات يهود پرداخته و علت كشتار ساكنان اصلى فلسطين را اراده يهوه خداى يهود مى داند: ((چون يهوه خدايت امت هاى بسيار را (كنعانيان و يبوسيان ) بدست تو تسليم نمايد، ايشان را بالكل هلاك كن .))(142) در اين شهرها هيچ موجود زنده اى را زنده نگذاشتند ((اما از شهرهاى اين امت كه يهوه خدايت ترا به مالكيت مى دهد، هيچ ذى نفسى را زنده نگذار، بلكه ايشان را تماما هلاك ساز.))(143)
گويند داود هزار سال قبل از ميلاد به اورسالم هجوم آورد و آنجا را تصرف كرد. پس از داود، فرزندش سليمان به پادشاهى رسيد و ((هيكل )) خود را در بالاى كوه موربا بنا نهاد. قرن ها بعد از آن ، اورسالم در دست فرزندان داود بود. هيكل سليمان 424 سال بر پا بود. شيق پادشاه مصر آن را غارت كرد. هيكل سليمان معبدى بود براى عبادت خداوند. براى ساختن آن ثروت زيادى صرف شد. يكصد و هفتاد و سه هزار كارگر مشغول كار بودند كه سى هزار نفرشان از بنى اسرائيل بودند و بقيه از مردم كنعان بودند.(144) تورات به ويرانى اين شهر و معبد سليمان اشاره كرده است . فلسطين از آن پس ‍ داراى فراز و نشيب هاى فراوانى بوده است ؛ غلبه رومى ها بر فلسطين و اشغال آن تا قبل از استيلاى اسلام بر اين سرزمين ادامه داشت . پس از گذشت پنج هزار سال ، در سال پانزدهم هجرى (636 ميلادى ) مسلمانان پس از فتح شام به طرف ((ايليا)) روى آوردند و چون قبله نخستين مسلمانان در آنجا قرار داشت و مكان مقدسى بود، لذا آنجا را پس از مدت چهار ماه محاصره ، فتح كردند.(145) خليفه دوم عرب ، عمر بن خطاب طى امان نامه اى از اموال و نفوس ساكنان اصلى فلسطين حمايت كرد و به آنان آزادى مذهبى داد: ((اين امان نامه اى است از عمربن خطاب به مردم ايليا؛ به جان و مال و كليسا و صليب و مريض و سالم و همه افراد آن امان مى دهد و اجازه نمى دهد كه كليساهاى آنان را اشغال كنند و آنها را ويران سازند و چيزى از آنها كم كنند. و هم چنين امان مى دهد كه كسى با صليب و دارائى آنان كارى نداشته باشد و آنان در مسائل مذهبى آزاد مى باشند... بر مردم ايلياء است كه مانند جاهاى ديگر جزيه براى اداره امورشان بپردازند...
هر كس بخواهد از آنجا خارج شود، در امان است و يا بخواهد بماند، آزاد است .))(146) عمر بن خطاب خود به ايليا (فلسطين ) آمد و ((مسجد صخره )) را در آنجا بنا كرد.(147)
از آن پس فلسطين در قلمرو و خلافت عربى - اسلامى درآمد و ساكنان اصلى آن سرزمين آرامشى نسبى يافتند. ساكنان فلسطين با تازه واردان به همكارى پرداختند و شهر بيت المقدس را تجديد بنا كردند. در سال 75 هجرى خليفه وقت ساختمان مسجدالاقصى را تجديد بنا و تكميل كرد. مسيحيان نيز در ساختن مسجد همكارى كردند. نماينده خليفه ، عبدالله بن طاهر به تزئين مسجد صخره پرداخت كه كتيبه هائى از آن دوران هنوز باقى است .
فلسطين در قلمرو شام بخشى از قلمرو خلفاى اموى و عباسى بود تا كه فاطميان بر مصر دست يافتند و در حيطه قدرت آنان قرار گرفت . از آن پس ‍ سلجوقيان بر فلسطين سلطه يافتند. اندكى بعد به دليل رفتار بد سلاجقه ، مردم فلسطين به دولت فاطمى مصر تمايل نشان دادند.
با آغاز جنگ هاى صليبى ، بيت المقدس در معرض هجوم صليبيان قرار گرفت .(148)