ساكنين بين النهرين و آئين ها و تمدن كهن آن اقوام

بين النهرين يكى از مناطق پرسابقه و كهن آسياى غربى يا خاورميانه است كه مركز اديان گوناگون جهان بوده است . اين اديان با يكديگر شباهت و هم رنگى بسيار داشته و اين آئين ها تحت نفوذ يكديگر بوده اند. اين منطقه از قديم مكان و محل برخورد بوميان و هند و اروپائيان و سامانيان بوده است . معمولا بابليان و آسوريان ((ساميان شمالى )) نام دارند. و فنيقيان و فلسطينيان و اسرائيليان را ساميان غربى گويند و حبشيان و اعراب ساميان جنوبى را تشكيل مى دهند. و ما اينك در اينجا ابتداء به معرفى آئين سومريان پرتمدن مى پردازيم . آنگاه از جانشينان آنان يعنى آشوريان و بابليان سخن به ميان خواهيم آورد. و سپس از اديان حتى ها و فروكيان كه وارث آثار پيشينيان مى باشند، گفت و گو مى كنيم . و خلاصه اينكه بابيان آئين فنيقيان اين بحث را به پايان مى رسانيم .
كشورى كه در ميان دو شط دجله و فرات قرار گرفته است ، از پر سابقه ترين سكونت گاه هاى نوع انسان بشمار مى آيد. و از جهت قدمت تاريخى آن را هم عهد مصر قديم گفته اند.
اين سرزمين از سه هزار سال پيش از ((م )) تا حدود 500 سال قبل از ((م )) كه ضميمه ايران شد، چندين دولت پرقدرت و بزرگ بر آن حكومت كردند. آنان نفوذ آئين و تمدن و علوم خود را گسترده ، بر اقوام خلف تحميل كردند. در آن زمان در شمال قسمت سومر تا عرض ‍ جغرافيائى بغداد كشور ((اكد)) شمرده مى شد و شهر بابل در آنجا قرار داشت . اكديان كه مردمى از نژاد سامى بودند، در حدود 2700 پيش از ميلاد بر دولت سومرى پيروز شدند. نخستين پادشاه ((اكديان )) شخصى بنام سارگون بود. سارگون سلطانى پرقدرت و با توان بود كه توانسته بود قسمتى از مغرب ايران و شامات را به تصرف خود درآورد و آن را به كشور خود ملحق سازد. به فرمان ((سارگون )) رجال علمى كشور نوشته هاى دينى و اصول جادوئى و ساحرى و آثار علمى را مدون نمودند و در معبدى بايگانى كردند. در حدود 2500 سال قبل از ميلاد دوباره سومريان به قدرت رسيدند و با اكديان هم آهنگ شدند. رقيب بزرگى در اين ميان براى آنان بود كه موسوم به دولت عيلام بود كه در خوزستان و قسمتى از لرستان واقع و پايتخت آن شوش بود. مكرر در مكرر ميان عيلام و آن دولت جنگ رخ مى داد گاهى عيلام جزو متصرفات آنان مى شد و زمانى عيلام بر دشمن پيروز مى گرديد.
تا اينكه در سال 2115 پيش از ((م )) ريم سين پادشاه پرقدرت خوزستان دو دولت سومر و اكد را برانداخت بطوريكه ديگر آنان استقلال خود را براى هميشه از دست دادند و قوميت آنان در ميان ديگر طوائف منحل شد. سرانجام مردم آن كشور باطراف فرار كردند. گروهى به فنيقيه رهسپار شدند و بلاد آنجا را بنا كردند. و گروهى كه پرستنده خداى آشور بودند به شمال بين النهرين كوچ نمودند و اساس و شالوده دولت آشور را ريختند.
مردم بين النهرين از اعتقادات و دين دارى بدور نبودند ولى نظر به افزايش ‍ ثروت و سكنه و اختلاط نژادها و تصادم عقايد گوناگون مردم بابل در اواخر از حيث اخلاق و ديانت در مرتبه نازلى قرار گرفتند. و از طرف ديگر ايمان به خدايان متعدد و اعتقاد به سحر و جادو و فسق و فحشا باعث گرديد كه بابل با آن عظمت در برابر حمله ايرانيان خجل و سرافكنده شود.
مردم بابل ((مردوك )) را بعنوان خداى بزرگ شناخته بودند و چون كورش پادشاه ايران وارد بابل شد، روحانيون از وى استقبال نمودند و كورش براى خداى مردم بابل مردوك احترام فراوان در نظر گرفت .
كورش چون داخل شهر شد، در معابد خدايان بسيار ديد. روحانيون به كورش گفتند اين خدايان مربوط به شهرهاى بابل است كه يكى از پادشاهان كشور بابل آنان را به مركز انتقال داده است . كورش دستور داد تا هر يك از آنان را به شهر خودش ببرند. اين عمل باعث خوشنودى مردم شهرهاى بابل گرديد و مردم علاقه فراوانى به كورش پيدا كردند.
غير از اعتقاد به خداى مردوك ، در بابل اديان و آئين هايى ديگر نيز وجود داشته است كه به بعضى از آن اديان اشاره مى كنيم .(81)