دلايل علاقمندى و شيفتگى مردم به على(عليه السلام)

پرسش:

چرا مردم شيفته و دلباخته على ابن ابى طالب(عليه السلام)هستند؟

پاسخ:

ابن هجر از علماى اهل سنت چهل حديث در فضائل اميرالمؤمنين انتخاب كرده و در كتاب «صواعق محرقه» نقل كرده. در حديث 17 به نقل از پيامبر روايت شده: هر كه على را دوست دارد مرا دوست داشته، هر كه مرا دوست دارد خدا را دوست دارد، كسى كه على را دشمن بدارد با من دشمنى كرده و هر كه با من دشمنى كند با خدا دشمنى كرده است.

او در حديث 8 مى گويد: مرا به جز مؤمنين دوست ندارند و به جز منافقين با من دشمن نيستند.

در حديث نهم كه حديث مدينه است، پيامبر فرمود: من شهر علمم و على درب آن شهر، هر كس بخواهد به آن وارد شود بايد به جانب در رود. اين احاديث به خاطر فضايلى است كه خداوند به اميرالمؤمنين عطا فرموده است. فضايل و كمالات اميرالمؤمنين نه تنها به شهادت پيامبر در هيچ يك از صحابه وجود نداشته، بلكه به شهادت دوست و دشمن در بزرگان عالم بى نظير بوده است و البته انسان ها فطرتاً شيفته كمالات هستند.

انسان ها فطرتاً عدالت را دوست دارند هر چند در عمل تحمل آن را كمتر دارند، ولى به عدالت گستران عشق مى ورزند.

اميرالمؤمنين شخصيتى است كه دشمن بزرگ آن حضرت يعنى معاويه در مقابل كمالات آن حضرت سر خضوع فرود آورده و بعد از شهادت ايشان گفته است: «مادر دهر عقيم است كه فرزندى چون فرزند ابوطالب بزايد.»

ـ از نظر علم: اميرالمؤمنين باب علم پيامبر است و عالم به ظاهر و باطن اولين و آخرين است و دشمنان همه اقرار كرده اند.

ـ از نظر شجاعت: حرف اول در جبهه هاى جهاد مى زده و پيامبر به فرمان الهى فرماندهى را به اميرالمؤمنين مى سپرده است.

ـ از نظر ايثار: در ليلة المبيت در شب هجرت به جاى پيامبر خوابيد و جان خود را سپر بلاى جان پيامبر قرار داد.

ـ از نظر صبر: هنگامى كه به خانه اش حمله شد، به خاطر حفظ اسلام در عين قدرت صبر پيشه كرد و شمشير نكشيد.

ـ از نظر كمك به فقرا: آيات زيادى چون آيه اطعام و ولايت و... در شأن ايشان نازل شد.

ـ از نظر تقوى: هرگز سياست بازى را بر اصول ترجيح نداد و هرگز از اصول عدول نكرد.

ـ از نظر خلوص: خالصاً لوجه الله... اطعام مى كرد } إِنَّما نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللهِ {آيه 9 دهر).

جهاد مى كرد، از حق خود مى گذشت، خلافت مى كرد، هدفش فقط جلب رضايت خدا بود (بقره 207 و 265).

ـ از نظر زهد: هرگز يك وعده غذاى كامل با يك خورشت آن هم نمك نخورد! و دنيا را سه طلاقه كرد.

ـ ... و در هر كمالى هيچ مانندى نداشت كه با او مقايسه شود.

بنابراين چنانچه فضايل اميرالمؤمنين حتى بدون ذكر نام براى هر انسانى گفته شود، شيفته آن حضرت مى شود.

علاوه بر كمالاتى نظير شجاعت، علم، فصاحت و ساير خصلت هاى حميده اى كه پروردگار عالم به امام(عليه السلام) عنايت فرموده است، و هر كدام به تنهايى مى تواند دليلى بر محبوبيت آن بزرگوار باشد; پاسخ اين سؤال نيازمند مقدمه مختصرى است كه در زير بدان اشاره مى شود:

اكثر مردم در اين دنيا چنين مى پندارند كه: حق آن ها ضايع گشته و آنچه بهره آن ها بوده است، ديگران غصب نموده اند.

اكثر كسانى كه استحقاق مقام و منصبى را دارند، از آنچه كه شايسته آن ها است محرومند.

چه بسا عالمانى كه از متاع دنيا بهره اى نبرده، و در كنار خود جاهلى را مى بينند كه از تمام امكانات زندگى بهره مند است.

چه بسيارند شجاعانى كه در ميدان هاى نبرد، دلاورى هايى از خود نشان داده و جان فشانى ها نموده اند; ولى در ميدان زندگى از امكانات اوليه زندگى بى بهره و محرومند. در حالى كه افراد بزدل و ترسو را كه از سايه آن شجاعان، در هراسند، مى بيند كه مالك بخش عظيمى از دنيا گشته و مال و منال بسيار فراهم آورده اند.

چه بسا افراد عاقل و با كياست و مدبر كه روزگار را به سختى مى گذرانند، در حالى كه ابلهانى را مى توان ديد كه گويى زر و سيم از آسمان و زمين بر ايشان مى بارد.

چه بسيار افراد مؤمنى كه از روى اخلاص، در راه بندگى حق گام نهاده و عمر خويش را صرف طاعت و عبادت حق تعالى نموده اند; ولى محروميت ها و تنگناهاى زندگى از هر سو آن ها را احاطه نموده است. حال آن كه افراد لا ابالى را مى بينند كه از زندگى مرفهى برخوردارند.

چه بسيارند افرادى كه به خاطر نبوغ، كياست و تدبير خويش استحقاق نعمت ها و مزاياى زندگى را دارند، ولى به ديگران، يعنى: كسانى كه از خصايل ذاتى محرومند، محتاج گشته و مجبور به خضوع و خشوع در برابر آن ها مى گردند.

از اين افراد كه بگذريم در ميان صاحبان حرفه و فن به همين منوال است.

آنان كه از همه ماهرتر و كارآيى بيشترى دارند، نوعاً با مشقت و سختى هاى بسيار روبرو بوده و زندگى را به سختى مى گذرانند، در حالى كه افرادى كه شاگرد آن ها نيز نمى توانند باشند، بازارشان گرم و روزگارشان به سامان است.

علاوه بر اين ها چون توده مردم، ناز و نعمت اهل دنيا و زرق و برق زندگى آن ها را از يك طرف، و محروميت و بيچارگى خويش را از طرف ديگر مشاهده مى كنند، عموماً نسبت به دنيا دچار كينه و بغضند، و چنين احساس مى كنند كه حق آن ها ضايع گشته و ثمره كار و كوشش آن ها در سفره اغنيا و ثروتمندان گرد آمده است.

پس از بيان اين مقدمه بايد دانست كه على(عليه السلام)، نه فقط ذى حقى بود كه از حقش محروم گشت، بلكه پيشواى محرومين و سيد و بزرگ كسانى است كه حقشان ضايع گشته است. بديهى است افرادى كه احساس مى كنند حق شان پايمال گشته و متحمل ذلت و خوارى شده اند، هوادار يكديگر بوده و به دليل مصيبتى كه به آن ها رسيده و ظلمى كه بر آن ها رفته است، درد مشتركى را احساس مى كنند و بر عليه كسانى كه حقوق آن ها را پايمال كرده اند، يك دست و يك صدا شوند.

حال بايد گفت: وقتى اين محرومين كه جملگى در يك سطح قرار دارند، نسبت به هم اين چنين همدلى داشته و هر كدام غم ديگرى را غم خود مى دانند، نسبت به بزرگ مردى والا مقام كه تمام فضايل عالى انسانى را دارا بوده، و مراتب والاى شرافت و كرامت را از آن خود ساخته است، و با وجود همه اين خصوصيات، آن چنان مظلوم واقع گشته كه او را مظلوم عالم مى دانند، چه احساس و قضاوتى بايد داشته باشند؟!

على(عليه السلام) مردى بود كه دنيا تلخى هاى بسيارى به او چشانيد. مصيبت از پى مصيبت و اندوه پس از اندوه به ايشان روى آورد و در طول زندگى خويش، هم از بيگانه و هم از آشنا، نامردمى ها ديده است. كسانى كه اصلاً قابل قياس با وى نبوده اند را بر خود مسلط ديده و بر على(عليه السلام)، فرزندان و عشيره اش حكومت نموده و مسلط شدند.

حتى كسانى كه خود، پاى بند دين و مذهب نبوده اند او را سب نموده و كافر و بى نماز مى خواندند. سرانجام نيز اين انسان بزرگوار و شريف را در محراب عبادت به شهادت رساندند. پس از او فرزندانش يكى يكى به تيغ ستم كشته شده و حريم او به اسارت رفته، نوادگان و عموزادگانش از هر سوى تحت تعقيب قرار گرفتند و در هر كجا كه به چنگ افتادند: قتل، حبس، شكنجه و آزار در انتظارشان بود. با اين كه فضل و زهد، عبادت وجود، شهامت و بزرگوارى و انتفاع خلق از او و فرزندانش بر احدى ـ حتى دشمنانش ـ پوشيده نيست.

آيا مى شود بشريت خود را به چنين شخصى وابسته نداند؟ آيا مى شود دلها واله و شيداى او نبوده و در راه عشق و محبت او، از همه چيز خويش نگذرد؟ آيا انسان ها مى توانند خود را يار و ياور اين مظلوم ندانسته و به خاطر ظلم و ستمى كه بر او رفته است، خشمگين نباشند؟ اين معنا ريشه در جان انسان ها دارد و يك امر كاملاً فطرى و طبيعى است.

حال فرض كنيد: اگر جمعى كنار دريا ايستاده باشند و فردى كه به شنا وارد نيست، در آب افتد و طعمه امواج دريا شود، تمام كسانى كه ناظر اين صحنه هستند، حد اقل بر او دل مى سوزانند و بعضى هم براى نجات آن غريق، خود را به آب مى افكنند و خود را با خطر هم آغوش مى سازند. حال آن كه در آن لحظه چشم داشت و توقع مزد و پاداش دنيوى و يا حتى اجر و ثواب اخروى را هم ندارند. چه بسا كه برخى از آن ها در اعتقاد به خدا و قيامت سست باشند و يا حتى اعتقاد نداشته باشند; ولى همان رحم و عطوفت ذاتى كه انسان ها نسبت به هم دارند، آن ها را به اين كار وا مى دارد.

همين طور است اگر حاكمى ستمگر بر مردم شهرى مسلط شود و آن ها را به انواع عقوبت ها معذب سازد، نوعى همدلى و همبستگى بين آن مردم پيدا مى شود و همگى براى رفع ظلم و ستم متحد مى شوند، و غم ديگران را غم خود مى پندارند. حال اگر فردى شريف و جليل القدر، كه نزد همه آن ها محترم است بيش از ديگران مورد ظلم و آزار حاكم قرار گيرد، اموال و دارايى اش به يغما رود، همسر عفيفه اش مورد ضرب و شتم قرار گيرد، فرزندان و بستگانش به قتل رسيده و تحت تعقيب باشند، اينان بيشتر دور او را گرفته و هر چه ظلم و ستم بر او بيشتر شود گرايش مردم نسبت به او بيشتر خواهد شد; زيرا فطرت انسان ها اين امر را ايجاب مى كند و على(عليه السلام) مصداق چنين فرد محبوبى است.(1)

دوستى على، ملاك پاكى نطفه

ابوبكر مى گويد: پيامبر را در خيمه با على و فاطمه و حسن و حسين(عليهم السلام) ديدم، فرمود: اى جماعت مسلمانان، من در صلح و مسالمت با كسى هستم كه با اهل خيمه در صلح باشد و با كسى كه با آن ها در جنگ باشد در جنگم. دوست دارم كسى را كه آن ها را دوست داشته باشد. دوست نمى دارد آن ها را مگر حلال زاده و دشمنى نمى كند با آنان مگر حرامزاده.(2)

احمد بن حنبل و شافعى از مالك بن انس نقل مى كنند: ما اولاد حرامزاده را از راه بغض على مى شناسيم.(3)

**************************************************************************************
1  . اين مطالب از شرح خطبه 193 نهج البلاغه ابن ابى الحديد گرفته شده است.
2  . الرياض النضر، حافظ محب الدين طبرى، ج2 ص189 ; الغدير 4 ص323
3  . اسنى المطالب ص8 ; نهاية ابن الاثير، ج1 ص118 ; الغدير 4 ص322