پيامبر(صلى الله عليه وآله) در كجا و چه زمانى على(عليه السلام) را به جانشينى خود برگزيد؟

پرسش:

چه زمانى و در كجا پيغمبر(صلى الله عليه وآله) صراحتاً على(عليه السلام) را به خلافت و جانشينى خود برگزيده است؟

پاسخ:

اولين روزى كه خاتم الانبياء(صلى الله عليه وآله) نبوت خويش را آشكار ساخت، به خلافت على(عليه السلام) تصريح نمود كه به «حديث الدار» معروف است. چنانچه امام احمد حنبل در مسند، محمد بن جرير طبرى در «تاريخ الامم والملوك» وابن ابى الحديد معتزلى در شرح نهج البلاغه و حافظ ابو نعيم در حليه الاولياء و بسيارى ديگر نقل نموده اند: زمانى كه آية شريفه } وَ أَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ اْلأَقْرَبِينَ{(1) نازل شد پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) چهل نفر از اشراف، بزرگان و خويشاوندان خود را در منزل عموى خويش، ابوطالب دعوت كرد و به على(عليه السلام)فرمود: براى ميهمانان يك ران گوسفند و مقدارى نان و شير (تقريبا 3 كيلو) تهيه نمايد. وقتى كه اشراف و بزرگان قريش بر سر سفره نشستند، به هم نگاه كردند و با خنده مى گفتند: محمد(صلى الله عليه وآله) حتى غذاى يك نفر را هم آماده نكرده است. حضرت فرمود: «كلوا بسم الله; با نام خداوند متعال بخوريد». حضار تا توانستند غذا خوردند و پس از سير شدن، دست از غذا كشيدند، اما همچنان غدا تمام نشده بود. آن ها بعدها به يكديگر گفتند: «اين مرد شما را با اين غذا سحر و جادو نمود(2)».

آنگاه حضرت برخاسته و لب به سخن گشود كه قسمتى از فرمايشات ايشان چنين است: «اى فرزندان عبد المطلب! خداى تعالى مرا بر عموم مردم و مخصوصاً بر شما مبعوث گردانيد. من شما را به دو كلمه دعوت مى كنم كه بر زبان سبك و آسان، ولى در ترازوى اعمال شما سنگين و گران است، با گفتن اين دو كلمه بر عرب و عجم مالك شويد، تا جميع امور در اختيار شما قرار گيرد. با اين دو كلمه وارد بهشت مى شويد و از دوزخ نجات پيدا خواهيد كرد. آن دو كلمه: يكى گواهى به وحدانيت خدا و ديگرى
گواهى به رسالت من است. بنابراين اولين كسى كه دعوت مرا اجابت و يارى نمايد او برادر من، وزير من، وارث من و خليفه بعد از من خواهد بود(3)».

ايشان آخرين جمله را سه بار تكرار نمود. در هر بار به جز على(عليه السلام) كسى پاسخ نداد و فقط على(عليه السلام) مى گفت: «اى پيامبر خدا من ياريت مى دهم و كمك كار تو مى باشم(4)». پس حضرت او را نويد خلافت داد و فرمود: «به درستى كه او برادر من، وصى من و خليفه من در ميان شما مى باشد(5). امام احمد حنبل و مير سيد على همدانى شافعى از پيامبر خدا نقل مى كنند كه فرمود: «اى على! تو ذمه مرا برى مى كنى و تو خليفه من بر امتم مى باشى».(6) اين حديث در بيش از بيست كتاب معتبر اهل سنت ذكر شده كه بيش از حد تواتر است.(7)

امام احمد حنبل و ابن مغازلى و ثعالبى نيز از حضرت رسول(صلى الله عليه وآله) نقل مى كنند: «همانا كه تو برادر من، وصى، خليفه و ادا كننده دِين من هستى».(8) در جايى ديگر ابوالقاسم حسين بن محمد از انس ابن مالك از پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) نقل مى كند: «به درستى كه دوست من، وزير من، خليفه من و بهترين كسى كه بعد از خود بجاى مى گذارم تا دِين مرا ادا كند و وعده مرا وفا كند، همانا على ابن ابى طالب(عليه السلام) مى باشد(9)».

مير سيد على همدانى شافعى نيز از خليفه دوم عمر نقل مى كند كه چون پيغمبر(صلى الله عليه وآله)بين اصحاب خود عقد اخوت بست، فرمود: «اين على برادر من در دنيا و آخرت، خليفه من در اهل من، وصى من در امت من و وارث و ادا كننده دين من است. مال او از من و مال من از اوست. نفع او نفع من و ضرر او ضرر من است. پس هر كس او را دوست دارد مرا دوست داشته، و هركس با او دشمنى ورزد با من دشمنى داشته است(10)». باز همان شخص فرمود: «او وزير و خليفه من است(11)».

محمد بن يوسف گنجى شافعى نيز از ابوذر غفارى و او از پيغمبر چنين نقل كرده است: «پرچم على اميرالمؤمنين(عليه السلام) در كنار حوض كوثر بر من وارد شود كسى كه پيشواى روى و دست و پا سفيدان است و خليفه من بعد از من است(12)».

كسانى چون خطيب خوارزمى و ابن مغازلى نيز از پيغمبر نقل كرده اند خطاب به على(عليه السلام)فرمود: «من و على از يك نور آفريده شده ايم. خداوند قبل از خلقت آدم آن نور را در صلب آدم قرار داد. پس همواره با هم يكى بوديم تا در صلب عبدالمطلب از هم جدا شديم. آنگاه نبوت در من و خلافت در على مقرر گرديد(13)».

محمد بن جرير طبرى نيز در «كتاب الولايه» از قول پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) نقل مى كند كه
ايشان در اوايل خطبه غدير خم فرمود: «جبرئيل از جانب پروردگا، مرا امر نمود كه در اين مكان قيام نموده و تمامى مردم، از سفيد و سياه را آگاه سازم كه على ابن ابى طالب(عليه السلام)برادر، وصى، خليفه و امام بعد از من است. اى جماعت! خداوند على را به عنوان ولى و امام شما نصب، و طاعت او را بر همه واجب نموده است، قول او جايز و حكم او امضا شده است. هر كس با او مخالفت نمايد ملعون و هر كس او را تأييد نمايد، مشمول رحمت خداى تعالى خواهد بود(14)».

همچنين شيخ سليمان بلخى حنفى در «ينابيع الموده» روايتى را از ابن عباس از پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) نقل مى كند كه در آن بسيارى از صفات مخصوص حضرت امير(عليه السلام) بيان شده است. هر كدام از اين صفات مى تواند دليل و گواهى بر اثبات خلافت ايشان باشد. معنى كامل آن حديث چنين است «يا على! تو صاحب حوض منى، صاحب پرچم و لواى منى، حبيب دل، وصى، وارث علم من و خليفه منى. تو امانت دار مواريث انبيا و امين خدا و تو حجت پروردگار بر تمامى خلق مى باشى. تو ركن ايمان، نگهبان اسلام، چراغ ظلمت، نور هدايت، علم و مرفوع براى اهل دنيا هستى. هر كس از تو پيروى كند نجات يابد و هر كس مخالفت نمايد هلاك گردد. اى على تو راه آشكار و واضح و صراط مستقيمى. تو پيشواى سفيد رويان، سلطان مؤمنان، آقا و پيشواى همه كسانى هستى كه من، آقا و مولاى آنان هستم. البته من مولا و آقاى هر مؤمن و مؤمنه اى هستم. هر حلال زاده اى تو را دوست مى دارد و به جز حرام زاده، كسى تو را دشمن نمى داند. خداوند هيچ گاه مرا به آسمان نبُرد و با من تكلم نكرد مگر آن كه فرمود: اى محمد! سلام مرا به على برسان و به او اعلام كن كه او امام دوستان من و نور مطيعان من است. پس اى على! اين كرامت گواراى تو باد(15)».

ابوالمؤيد موفق الدين كه از مشاهير خطباى خوارزم است، در كتاب «فضائل اميرالمؤمنين» از پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) چنين نقل مى كند: وقتى در معراج به سدره المنتهى رسيدم از من سؤال شد كه محمد! چه كسى را در ميان خلق فرمانبردارتر نسبت به خود يافتى؟ عرض كردم «على را»، گفتند به راستى كه درست پاسخ دادى. آنگاه از من سؤال شد كه «آيا براى خود خليفه اى انتخاب نموده اى تا مقاصد تو را به مردم برساند و بندگان مرا از كتابم تعليم دهد». عرض كردم: پروردگارا! هر كس را تو انتخاب نمايى من هم او را اختيار خواهم كرد. پس خطاب آمد كه من على را از براى تو خليفه و وصى اختيار كردم و او را به علم و حلم خود مفتخر نمودم. او امير مؤمنان است و به حق، كه نه در گذشته و نه در آينده احدى با چنين مقام و منزلتى نخواهد آمد(16)».

همچنين صلاح الدين صفدى در «وافى بالوفيات» گفته است: «پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) بر امامت على(عليه السلام) صراحت نموده و آن حضرت را به امامت برگزيد. صحابه نيز آن را مى دانستند; اما عمر بن الخطاب امامت و خلافت على(عليه السلام) را به خاطر ابوبكر كتمان نمود(17)».

بسيارى از علماى اهل سنت از جمله سبط ابن جوزى و سليمان بلخى حنفى و خطيب خوارزمى و... از قول خليفه دوم از رسول گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله) نقل مى كنند: «اگر تمام درختان قلم، درياها مركب، جنيان حسابگر و آدميان نويسنده شوند بازهم نمى توانند فضائل على ابن ابى طالب(عليه السلام) را بر شمرند».

كتاب فضل تو را آب بحر كافى نيست *** كه تر كنى سر انگشتان و صفحه بشمارى

از طرفى امام احمد حنبل، طيرانى و سيوطى، از پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) نقل كرده اند: «على با قرآن و قرآن با على است. اين دو تا كنار حوض كوثر از هم جدا نمى شوند. على از من است و من از على هستم. هر كس على را سب نمايد مرا سب نموده و هر كس مرا سب كند خدا را سب كرده است(18)».

آنگاه وضعيت معاويه و جانشينان او كه تا زمان عمر بن عبد العزيز دستور دادند در منابر بر اميرالمؤمنين و فرزندانش اهانت كنند روشن مى شود.

خلاصه احاديث اين موضوع براى آشنائى بيشتر عبارتند از:

1 . حديث الدار يوم الانذار:
اين حديث را در بيست مدرك معتبر علماى اهل سنت از طرق مختلف نقل كرده اند: از جمله احمد بن حنبل در 3 محل از مسند، ثعلبى در تفسير آيه انذار، طبرى در تفسير و در تاريخ الامم ابى الحديد از سكافى و ابن اثير، ابونعيم در حليه، حميدى در جمع، بيهقى در سنن ودلائل، حلبى در سيره، نسائى در خصائص، حاكم در مستدرك، بلخى حنفى در ينابيع و گنجى شافعى در كفايه مى باشند.

اصل حديث قبلا ذكر شد، در پايان حديث حضرت فرمود: هر كس دعوت مرا امروز بپذيرد برادر من، وزير من، وارث من، خليفه بعد از من خواهد بود. هيچكس پاسخ نداد. اميرالمؤمنين سه بار پاسخ دادند اى پيامبر خدا من شما را يارى مى كنم. پيامبر فرمودند: تو وصى و خليفه بعد از من هستى «اطلاق بعد» بلا واسطه را مى رساند.

2 . حديث منزلت:
پيامبر در چند مورد فرمودند: يا على تو براى من بمنزله هارون هستى براى موسى، مگر اين كه بعد از من پيامبرى نيست كه اين حديث را به طرق مختلف علماى اهل سنت نقل كرده اند كه به بيست طريق مى رسد و شرح آن گذشت.

3 . حديث غدير:
پيامبر(صلى الله عليه وآله) در بازگشت از آخرين حج تمام حجاج را جمع كرده و طى خطبه مفصلى فرمود هر كس من مولاى اويم على مولاى اوست، اين حديث فوق حد تواتر است از طرق اهل سنت و شيعه و در طول چهارده قرن در توصيف اين واقعه اشعار زيادى سروده شده است كه براى تفصيل به كتاب الغدير مراجعه شود.

4 . احمد بن حنبل در مسند و على شافعى در مودة القربى و ديگران از پيامبر نقل مى كند:اى على تو ذمه مرا برى مى كنى و تو خليفه من بر امت من هستى.

5 . احمد بن حنبل از طرق متعدد و مغازلى شافعى در مناقب و ثعالبى در تفسير نقل مى كند: پيامبر(صلى الله عليه وآله) به اميرالمؤمنين(عليه السلام) فرمودند: تو برادر من و وصى من و خليفه من و اداء كننده دين من هستى.

6 . همدانى شافعى در مودة القربى از عمر بن الخطاب نقل مى كند پيامبر فرمود: اين على برادر من در دنيا و آخرت و خليفه من در خانواده من و وصى من در امت من و وارث علم من، ادا كننده دين من، مال او از من و مال من از او، نفع او نفع من، ضرر او ضرر من، كسى كه او را دوست دارد مرا دوست داشته و كسى كه با او دشمنى كند با من دشمنى كرده است.

7 . نسائى صاحب يكى از صحاح سته نقل مى كند پيامبر بعد از حديث منزلت هارونى به اميرالمؤمنين فرمود: تو خليفه من بر هر مؤمن بعد از من هستى

8 ـ عليّ مع الحقّ و الحقّ مع عليّ حيث دار; على با حق است و حق با على هر چه (روزگار) بگردد.(19)

**************************************************************************************
1  . شعراء (26): 214
2  . مناقب آل ابى طالب، ج 1، ص306 ; تاويل الايات، ج 1، ص394 ; نظم درر السمطين، ص83 اً نهج الايمان، صص238 و 239 ; شبهاى پيشاور، ص318 «هذا ما سحركم به الرجل»
3  . الارشاد، ج 1، ص49 ; الانوار العلويه، ص39 ; شبهاى پيشاور، ص318 «يا بني عبد المطّلب إنّ الله بعثني إلى الخلق كافة و بعثني إليكم خاصة فقال عزّ و جلّ }  وَ أَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الاَْقْرَبِينَ{ و أنا أدعوكم إلى كلمتين خفيفتين على اللسان ثقيلتين في الميزان تملكون بهما العرب و العجم و تنقاد لكم بهما الأمم و تدخلون بهما الجنة و تنجون بهما من النار شهادة أن لا إِلهَ إِلاَّ اللّهُ و أنّي رسول الله فمن يجبني إلى هذا الأمر و يؤازرني عليه و على القيام به يكن أخي و وصيي و وزيري و وارثي و خليفتي من بعدي».
4  . شبهاى پيشاور، ص318 «أنا أنصرك و وزيرك يا نبيّ الله».
5  . مسند احمد، ج 1، ص111 ; شبهاى پيشاور، ص318 «إنّ هذا أخي و وصيّي وَ خليفتي فيكم».
6  . عيون اخبار الرضا(عليه السلام)، ص65 ; مسند الامام رضا(عليه السلام). ج 1، ص130 ; ينابيع المودة لذوى القربى، ج 2، ص280 ; شبهاى پيشاور، ص319 «يا عليّ أنت تبرىء ذمّتي و أنت خليفتي على أمّتي».
7  . مسند احمد بن حنبل ص111 و 331 جلد اول ـ ثعلبى در تفسير آيه ـ ابو نعيم حليه الاولياء و بيست مدرك از كتب اهل سنت مذكور در ص317 شبهاى پيشاور.
8  . الصوارم المهرقه، ص209 ; شبهاى پيشاور، ص319 «أنت أخي و وصيّي و خليفتي و قاضي ديني».
9  . معجم الكبير، ج 6 ، ص221 ; كنز العمال، ج 11، ص610 ; شواهد التنزيل، ج 1، ص98 ; شبهاى پيشاور، ص320 «إنّ خليلي و وزيري و خليفتي و خير من أترك بعدي يقضي ديني و ينجز موعدي عليّ بن أبي طالب».
10  . الخلاف، ج 1، ص28 ; مقام الامام على(عليه السلام) ص22 ; الامام على(عليه السلام) فى آراء الخلفا، ص85 ; شبهاى پيشاور، ص320 «هذا عليّ أخي في الدنيا والآخرة و خليفتي في أهلي و وصيّي في أمتي و وارث علمي و قاضي ديني ماله منّي مالي منه نفعه نفعي و ضرّه ضرّي من أحبّه فقد أحبّننى و من أبغضه فقد أبغضني».
11  . ينابيع المودة لذوى القربى، ج 2، ص288 ; شبهاى پيشاور، ص320 «وَ هُوَ خَليفتي و وزيري»
12  . معجم الاوسط، ج 3، ص6 ; الموضوعات، ج 1، ص389 ; شبهاى پيشاور، ص320 «ترد علىّ الحوض راية عليّ أميرالمؤمنين و إمام الغر المحجّلين و الخليفة من بعدي».
13  . ينابيع المودة لذوى القربى، ج 2، ص308 ; مناقب آل ابى طالب، ج 3، ص61 ; شرح الاخبار، ج 1، ص220 ; نهج الايمان، ص292 ; شبهاى پيشاور، ص321 «خلقت أنا و علي من نور واحد قبل أن يخلق الله آدم بأربعة آلاف عام فلما خلق آدم ركب ذلك النور في صلبه فلم نزل في شيء واحد حتى افترقنا في صلب عبد المطّلب ففي النبوة و في علي الخلافة».
14  . الغدير، ج1، ص215 ; شبهاى پيشاور، ص322
«و قد أمرني جبرائيل عن ربّي أن أقوم في هذا المشهد و أعلم كل أبيض و أسود أنّ عليّ بن أبي طالب أخي و وصيي و خليفتي و الإمام بعدي... معاشر الناس ذلك فإن الله قد نصبه لكم إماما و فرض طاعته على كل أحد ماض حكمه جائز قوله ملعون من خالفه مرحوم من صدقه».
15  . ينابيع المودة لذوى القربى، ج 1، ص397 ; خلاصة عبقات الانوار، ج 9، ص279 ; شبهاى پيشاور، ص322 «يا علي أنت صاحب حوضي و صاحب لوائي و منجز عداتي و حبيب قلبي و وارث علمي و أنت مستودع مواريث الأنبياء و أنت أمين الله في أرضه و أنت حجة الله على بريته و أنت ركن الإيمان و أنت مصباح الدجى و أنت منار الهدى و أنت العلم المرفوع لأهل الدنيا من تبعك نجا و من تخلف عنك هلك و أنت الطريق الواضح و أنت الصراط المستقيم و أنت قائد الغر المحجلين و أنت يعسوب المؤمنين و أنت مولى من أنا مولاه و أنا مولى كل مؤمن و مؤمنة لا يحبك إلا طاهر الولادة و لا يبغضك إلا خبيث الولادة و ما عرج بي ربّي عزّ و جلّ إلى السماء قط و كلمني ربي إلا قال لي يا محمّد أقرئ عليا منّي السلام و عرفه أنّه إمام أوليائي و نور أهل طاعتي فهنيئاً لك يا عليّ هذه الكرامة».
16  . المناقب، ص303 ; شبهاى پيشاور، ص323
«فهل اتخذت لنفسك خليفة يؤدي عنك و يعلم عبادي من كتابي ما لا يعلمون، قال: قلت اختر لي فإن خيرتك خير لي، قال: قد اخترت لك علياً فاتخذه لنفسك خليفة و وصيّاً و نحتله علمي و حلمي و هو أمير المؤمنين حقاً لم ينلها أحد قبله و لا أحد بعده». فضائل أميرالمؤمنين(عليه السلام)، فصل19، ص240
17  . بيت الاحزان، ص123 ; شبهاى پيشاور، صص323 و 324 «نص النبيّ(صلى الله عليه وآله) على أنّ الإمام علي ـ و عينه ـ و عرفت الصحابة ذلك ولكن كتمه عمر لأجل أبى بكر رضى الله عنهما».
18  . سبل الهدى والرشاد، ج 11، ص297 ; النص والاجتهاد، صص10 و 144 ; كشف الغمه، ج 1، ص146، مستدرك حاكم نيشابورى، ص124 ج 3، كنز العمال ص153 ج 6 ـ ابن حجر مكى ص74 صواعق محرقه ـ تاريخ الخلفاء سيوطى ص116 و... ، شبهاى پيشاور، ص330 «علي مع القرآن والقرآن مع عليّ لن يفترقا حتّى يردا علىّ الحوض. عليّ منّي و أنا من عليّ من سبّه فقد سبّني و من سبّني فقد سبّ الله».
19  . مسند احمد حنبل و تفسير فخر رازى و...