1- اتّحاد رمز پيروزى

«اتحاد» رمز پيروزى ملّتهابر مشكلات، و پيشرفت آنان در مسير كمال است; و اصولاً كار جهان، بر محور «پيوند و اتحاد»، مى گردد.

جويهاى كوچك كه به هم مى پيوندند، رودخانه اى عظيم را مى سازد كه دريا را ـ با همه وسعت و گستردگى ـ سيراب مى كند و اجتماع قطرات آب، مخزن بزرگ سد را مى سازد كه قويترين مولّد برق است و نيز با آب آن مى توان هزاران هكتار زمين را زير كشت برد، و «انقلابى سبز» به راه افكند.

ماشين، از مونتاژ هزاران قطعه كوچك و بزرگ به وجود مى آيد و اجزاى گوناگون درخت(از تنه و ساقه تا شاخه و برگ) از ريشه اى واحد سر نزنند، به بار نمى نشيند، و رهگذران را رهينِ سفره احسان خويش نمى سازد.

مدرسه، بى اجتماعِ مدير و ناظم و معلّم و شاگرد ـ و حتى فرّاش و خادم ـ قِوام نمى يابد و كلاس، بدون كيف و كتاب و ميز و تخته و دفتر و قلم، كلاس نيست. چنان كه فهم درس نيز در گرو جمعيّت خاطر و «تمركز» فكر روى موضوع آن است، درست مانند دستگاه جرّثقيل كه همه نيروى خويش را روى نقطه اى خاص از اجسام «متمركز» كرده وآنها را جابجا مى كند.

از دو ارتشِ درگير، پيوسته آن ارتشى پيروز است كه از پراكندگى قوا و تشتّت آراء به دور باشد و افراد آن، در پرتو يك رهبرى هشيار و مقتدر، به وحدتى آهنين رسيده باشند، و آن ارتشى، كه هر جناح و جوخه اش سازى جداگانه مى زند، پيشاپيش محكوم به شكست است.

گروهى اندك امّا يكپارچه و مصمّم، بر جماعت بسيار امّا پراكنده و پريشان، غالب مى شود و داستان آن 300 سرباز، كه به دست دو تن دزد خلع سلاح و غارت شدند، مشهور است كه سخنگوى آنان به هنگام محاكمه گفت: سرّ پيروزى دزدان بر ما اين بود كه آنان دو تن بودند«همراه» و ما سيصد تن بوديم «تنها»!

پشّه چو پر شد بزند پيل را *** با همه تندىّو صلابت كه اوست

مورچگان را چو بود اتّفاق *** شير ژيان را بدر آرند پوست(1)

امروزه مشكلات بزرگ ملّى وجهانى، در مجامع عمومى و از طريق اجتماع و تبادل نظر انديشمندان، حلّو فصل مى شود و اگر عقل و شرع، اين همه بر شورا و مشورت تأكيد دارند از آن روست كه انديشه تنها و تكرو ـ چنان كه بايد ـ به زواياى پنهان مسئله، راه نمى يابد، و از برخورد وتضارب ميان افكار گوناگون است كه برق حقيقت، مى جهد و تاريكيها و ابهامات را روشن مى كند آرى، اتحاد رمز پيروزى و پيشرفت ملتهاست.

قرآن مجيد، همه جا «وحدت كلمه» را ستوده و امّت اسلام را از «تفرقه و پراكندگى» برحذر داشته است:

(وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَميعاً وَلا تَفَرَّقُوا).(2)

«همگى به ريسمان الهى چنگ زنيد و از تفرقه بپرهيزيد».

رمز به كارگيرى واژه «حبل» (ريسمان) شايد از آن رو باشد كه جامعه متشتت و پراكنده، همچون انسان افتاده در چاه، در ظلمات شقاق و نفاق و افتراق، دست و پا مى زند و محتاج به ريسمانى است كه او را از بُنِ چاهِ تاريكِ «تفرقه» بيرون آورد.

به ديده قرآن، يكى از بدترين عذاب هاى الهى آن است كه ملّتى را ـ به كيفر اعمال سوء خويش ـ گروه گروه سازد و جامه جنگ و تفرقه بر پيكرشان بپوشاند:

(قُلْ هُوَ الْقادِرُ عَلى أَنْ يَبْعَثَ عَلَيْكُمْ عَذاباً مِنْ فَوقِكُمْ أَوْ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِكُمْ أَوْ يَلْبِسَكُمْ شِيَعاً وَيُذِيقَ بَعْضَكُمْ بَأْسَ بَعضْ).(3)

«بگو او قادر است كه از بالا يا از زير پاى شما، عذابى بر شما بفرستد يا به صورت دسته هاى پراكنده، شما را با هم بياميزد و طعم جنگ و اختلاف به هر يك از شما به وسيله ديگرى بچشاند».

و جامعه اى كه افراد و گروه هاى آن، هر يك به راهى رفته و از اتحاد (بر محور رهبرى واحد الهى) دورى جويند، هيچ گونه پيوندى با پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم)ندارند:

(إِنَّ الَّذِينَ فَرَّقُوا دِينهُمْ وَكانُوا شِيَعاً لَسْت مِنْهُمْ فى شَىء) .(4)

«كسانى كه آيين خود را پراكنده ساخته اند، به دسته هاى گوناگون تقسيم شدند تو هيچ گونه رابطه اى با آنها ندارى».

در سيره وسنّت پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم)نيز، اتحاد و همبستگى مسلمين پيوسته مورد ستايش و سفارش بوده است. نخستين اقدام پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم)در مدينه، اجراى عقد اخوّت و برادرى ميان دو طايفه بزرگ اوس و خزرج بود. آنان در پى سال ها جنگ و خونريزى با يكديگر، به صورت دو دشمن خونى درآمده بودند و حضرت به حكم (إِنَّما الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَويكُمْ) .(5) ايشان را با هم برادر ساخته و واداشت تا كينه هاى كهن را فراموش كنند.

وحدت و اتفاق مسلمانان، بر يهوديان يثرب گران آمد و ، همچون امروز، بر آن شدند كه آن را بر هم بزنند. جُهودِعَنودى به نام «شاس» كه از صلح و صفاى جوانان اوس و خزرج سخت به خشم آمده بود، يكى از جوانان يهودى را تحريك كرد تا به محفل آنان گام نهد و با يادآورى خاطرات ناگوار جنگهاى پيشين اوس و خزرج، بذر نفاق را مجدداً بين آنها بپاشد. اين توطئه ننگين، كارگر افتاد و ساده لوحانِ دو قبيله، تحت تأثير قرار گرفتند. نزديك بود كه نبرد خونينى ميان آنان در برابر مسجد النبى (صلى الله عليه وآله وسلم)رخ دهد كه خبر به پيامبر رسيد و فوراً آنان را با جملات كوبنده زير، از سقوط در گرداب تفرقه بازداشت:

اللّه، اللّه، أبِدَعْوىَ الجاهِليّة وأنا بين أظهرُكم؟! بعد أن هَداكُم اللّهُ بالإسْلام وأكرمَكم به وقَطَعَ به عنكم أمرَ الجاهليّةِ واستَنْقَذكُم من الكُفرِ وألّف بين قلوبكم.(6)

از خدا بترسيد! از خدا بترسيد! آيا در برابر چشم من، رسم جاهليّت را تجديد مى كنيد، (آن هم) بعد از اين كه خداى بزرگ شما را به اسلام هدايت فرمود و گرامى داشت و رشته جاهليت را گسست و شما را از كفر نجات بخشيد و دلهايتان را به هم نزديك و مهربان ساخت؟!

نمونه اى ديگر: در سال 6 هجرى ارتش اسلام در سرزمين بنى مصطلق بر دشمن پيروز شد. امّا ناگهان دو نفر از مهاجرين وانصار بر سر كشيدن آب از چاه با هم درگير شدند و هر يك، ايل و تبار خويش را به يارى طلبيدند. فرد مهاجر، مهاجران را و فرد مدنى نيز انصار را . در اينجا نيز، نزديك بود آتش اختلاف، بنيان وحدت امّت را بسوزاند، كه پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم)به عنوان «سفير وحدت مسلمين» به ميدان آمد و بانگ برداشت كه اين نداهاى عَفِن و آلوده را رها كنيد!(7)

امير مؤمنان على (عليه السلام)كلامى زيبا و شيوا دارد:

والزِموا السواد الأعظَم فأنّ يدَ اللّهِ معَ الجماعةِ وإيّاكُم والفُرْقَهِ فأنّ الشاذَّ من النّاسِ للشَّيْطانِ كما أنّ الشاذَ من الغنم للذئب.

از جماعت انبوه مسلمين، جدا نشويد كه دست خدا، همراه جماعت است، و از تفرقه بپرهيزيد كه فرد جدا شده از جامعه اسلامى، طعمه شيطان است چنان كه گوسفندِجدا از گله، طعمه گرك مى شود.

در ادامه، گام فراتر نهاده و مى فرمايد:

هر كس به جدايى و تفرقه ميان مسلمان كوشد او را بكشيد، گر چه منباشم!

الا و من ادّعى إلى هذا الشعار فاقتلوه ولو كان تحت عمامتى هذا!(8)

ملّت مسلمان ايران خوشبختانه قرنهاست كه، به بركت پيروى از قرآن و پيامبر وعترت پاك آن حضرت (عليهم السلام)از وحدت كلمه اى بى نظير برخوردار بوده و در سايه اين وحدت توانسته است بر بسيارى از مشكلات بزرگ خويش فائق آيد.

مع الأسف مشاهده مى شود افراد و عناصرى ساده لوح يا وابسته به بيگانگان، گوشه و كنار مى كوشند با طرح برخى از مسائل مذهبى تفرقه انگيز (آن هم به صورت سطحى و ناقص يا وارونه) اين وحدت با شكوه و مباركِ تاريخى را بر هم بزنند.

از آنجا كه مقابله با اين جريان مشكوك و توطئه آميز، وظيفه شيفتگان اتحاد مسلمين و دلسوزان اين ديار است، بر آن شده ايم مسائل مربوط به«توحيد و شرك» و «بدعت» را كه دستاويز تفرقه افكنان شده، به صورت منطقى و با استناد به قرآن كريم و سنّت قطعى پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم)مورد بحث و بررسى قرار داده و چراغى فرا راه جوانان عزيز و حقيقت جو نهيم كه در پرتو آن حق را از باطل، و حكمت را از سفسطه باز شناسند و خويشتن را از سقوط در دامهاى رنگارنگ انحراف و اختلاف پاس دارند.

* * *

1 . گلستان سعدى، باب سوم، در فضيلت قناعت.
2 . آل عمران/103.
3 . انعام/159.
4 . انعام/65.
5 . حجرات/10.
6 . سيره ابن هشام:2/250.
7 . همان:3/303، غزوه بنى مصطلق.
8 . نهج البلاغه، خطبه 127.