13ـ ابن‏ حبان

13ـ ابن‏ حبان (م 354 هـ.ق):([507])
روايت او اين چنين است:
«أخبرنا عبدالله‏ بن محمد بن سَلْم، حدّثنا عبدالرحم بن إبراهيم، حدّثنا الوليد بن مسلم، وعمر بن عبدالواحد، قالا: حدّثنا الأوزاعيّ، عن شداد أبي عمار عن واثلة بن الأسقع قال: سألت عن عليّ في منزله، فقيل لي: ذهب يأتي برسول‏الله‏|، إذ جاء، فدخل رسول‏ الله‏|، ودخلت، فجلس رسول‏ الله‏| على الفراش، وأجلس فاطمة عن يمينه وعلياً عن يساره، وحسناً وحسيناً بين يديه وقال: [إنما يريد الله‏ ليذهب عنكم الرجس أهل البيت ويطهّركم تطهيرا]، اللهم هؤلاء أهلي، قال واثلة: فقلت من ناحية البيت: وأنا يا رسول‏ الله‏ من أهلك؟ قال: «وأنت من أهلي»، قال واثلة: إنها لَمِن أرجى ما أرتجي.([508])
اِسناد صحيح است. روايت هم صحيح است؛ مگر آنكه به آن افزوده شده، و آن بخش پايانى آن است.
واثله چه ويژگى‏ اى دارد كه از اهل‏بيت پيامبر شود؟ چگونه است پيامبر به زنان خود مى‏گويد شما داخل در اهل‏بيت نيستيد([509]) و به واثله مى‏گويد: تو از اهل منى؟
مگر آنكه گفته شود پيامبر از روى استفهام به او پاسخ داده باشد؛ يعنى فرموده باشد: تو از اهل منى؟ تو كيستى كه از اهل من باشى؟ اين چه گستاخى است در تو، كه خود را مشمول آيه مى‏خوانى؟
نكته ديگر اينكه در روايت، واژه‏اى حذف شده، و آن «بيت» است. در چاپ كهن‏تر صحيح ابن حبان آمده كه پيامبر فرمود: «اللهم هؤلاء أهل‏بيتى»([510])
پيامبر ـ اگر فرموده باشند ـ به واثله فرمود: «وانت من أهلي»، و نفرمود: «وأنت من أهل‏بيتي»، و انسان زيرك فرق اين دو را مى‏داند.
آرى ياران پيامبر| و همه آنانى كه به درستى به او ايمان آورده‏اند اهل اويند، مگر نه اين است كه قرآن مى‏فرمايد: «ملة أبيكم ابراهيم»؟ پيامبر| نيز پدر روحانى همه امت اسلام است.
«ابن منظور» در لسان العرب مى‏گويد:
«أهل كل نبيّ: أمّته»([511])
ديگر آنكه بنا بر گزارش‌هاى رسيده، او آخرين فرد از اصحاب است كه در دمشق از دنيا رفت. «ابن‏حجر» مى‏گويد:
«...وقال سعيد بن بشير عن قتادة، كان آخر الصحابة موتاً بدمشق...»([512])
نيز مى‏گويد:
«مات بدمشق في خلافة عبدالملك... سنة ثلاث وثمانين (83 هـ.ق) وهو ابن مائة وخمس سنين...»([513])
او عمرى را در شام و در مركز خلافت اموى مروانى گذرانده و گويا زرد و سفيد و زر و سيم دستگاه خلافت نيز به او رسيده بود.
به هرحال، آنچه روشن است اين است كه حتى اگر پيامبر| به واثله فرموده باشد تو نيز از اهل منى، او مشمول «انّما يريد الله‏ ليذهب عنكم الرجس اهل‏البيت...» نمى‏شود. پيامبر عايشه، زينب و ام سلمه را از داخل شدن در اهل‏بيت به معناى اصطلاحى و آيه‏اى آن باز داشت، آن هم پس از درخواست آنها براى داخل شدن در معناى آيه، پس چگونه است كه پيامبر واثله را داخل در اهل خود، آن هم به‏معناى مورد نظر آيه و پيامبر، مى‏داند؟
گذشته از همه اينها، اساساً اينكه پيامبر| خود و على و فاطمه و حسن و حسين علیھم السلام را زير پوششى قرار داده و سپس درباره آنها دعا مى‏كند و آنها را به عنوان اهل‏بيت مى‏خواند كه آيه تطهير درباره آنها نازل شده، خود، اين معنا را مى‏رساند كه ايشان اين كار را از آن‏رو كردند تا ساير مردان و زنان را جدا كنند، و گويا حكمت زير پوشش رفتن نيز همين بوده است. آرى! اين همان چيزى است كه علامه شرف‏الدين رحمه الله‏ تعالى به زيباترين و شيواترين بيان گفته است؛ آنجا كه مى‏نويسد:
«...ثمّ غشاهم ونفسه بذلك الكساء، تمييزاً لهم عن سائر الأبناء والأنفس والنساء، فلما انفردوا تحته عن كافة اُسرته، واحتجبوا به عن بقية اُمته، بلغهم الآية وهم على تلك الحال، حرصاً على أن «يطمع بمشاركتهم فيها أحد من الصحابة والآل. فقال ـ مخاطباً لهم وهم معه في معزل عن كافة الناس ـ : «إنّما يريد الله‏ ليذهب عنكم الرجس أهل‏البيت و يطهّركم تطهيرا»فأزاح| بحجبهم في كسائه حينئذ حجب الريب، وهتك سدف الشبهات، فبرح الخفاء بحكمة البالغة، وسطعت أشعة الظهور ببلاغة المبين، والحمد لله‏ رب العالمين»([514])
در پايان لازم به يادآورى است كه «ابن ابى‏حاتم» در تفسير خود روايت واثله را آورده و در آن خبرى از ورود و دخول واثله در اهل پيامبر نيست.([515])
پاورقی ها: --------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
[507]) ابوحاتم محمد بن حبان بن أحمد بن حبان... التميمى البستى، ...صنف المسند الصحيح... قال الخطيب: كان ثقة بنيلاً فهما...، تذكرة الحفاظ؛ الذهبي؛ ج3، ص920.
[508]) صحيح إبن حبان؛ ج15، ص432 مؤسسهًْ الرسالهًْ.
[509]) همان‌گونه كه گذشت.
[510]) نك: صحيح ابن حبان؛ ج9، ص61 دارالفكر.
[511]) ج1، ص253 (دار إحياء التراث العربى ـ مؤسسهًْ التاريخ العربى).
[512]) تهذيب التهذيب؛ ج11، ص101 دار صادر.
[513]) همان.
[514]) الكلمة الغراء في تفضيل الزهراء؛ العلامهًْ عبدالحسين شرف‏الدين؛ ص15 به خواننده گرامى پيشنهاد مى‏شود اين كتاب را حتماً بخواند.
[515]) تفسير القرآن العظيم؛ ج9، ص3132.