حرمت زيارت پيامبر گرامي

زيارت قبور پيامبران و صالحان بلكه هر گونه تكريم و بزرگداشت آنان را وهّابيّون حرام و موجب شرك مي دانند.
«ابن تيميّه» مي گويد:«فمن جعل سفره إلي مسجد الرسول صلي اللّه عليه وسلّم وقبره كالسفر إلي قبور هؤلاء والمساجد التي عندهم فقد خالف إجماع المسلمين وخرج عن شريعة سيّد المرسلين» [1] .
هر كس سفرش را به قصد زيارت قبر رسول اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) انجام دهد، مثل كساني كه به قصد زيارت قبور پيشوايانشان در مدينه و مساجدي كه اطراف آن است سفر مي كنند، با اجماع مسلمانان مخالفت نموده و از شريعت پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) خارج شده است.
و نيز مي گويد:«من زار قبره أو قبر غيره ليشرك به ويدعوه من دون اللّه فهذا حرام كلّه وهو مع كونه شركاً باللّه» [2] .
زيارت قبر پيامبر يا غير او، و غير خدا را خواندن، و شريك كردن آنان در كارهاي خدايي، حرام، و شرك است.
و نيز مي گويد: «التمسّح بالقبر وتقبيله ولو كان ذلك من قبور الأنبياء شرك» [3] مسح و بوسيدن هر قبري اگر چه قبر پيامبر باشد، شرك است.
گفتني است كه اين افكار مخالف با نصّ صريح قرآن است، آنجا كه مي فرمايد: (وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّـلَمُواْ أَنفُسَهُمْ جَآءُوكَ فَاسْتَغْفَرُواْ اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ) [4] «و اگر آنان كه به خود ستم كرده بودند، پيش تو مي آمدند و از خدا آمرزش مي خواستند و پيامبر براي آنان طلب آمرزش مي كرد، قطعاً خدا را توبه پذير مهربان مي يافتند».
و از قول برادران حضرت يوسف نقل مي كند كه از حضرت يعقوب خواستند تا براي آنان از خدا طلب مغفرت كند (يَـأَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا) [5] آيا آنها مشرك بودند؟
و از طرفي مخالف با روايات صحيح اهل سنّت مي باشد چنانكه نقل مي كنند: «أصاب الناس قحط في زمن عمر رضي اللّه عنه، فجاء رجل إلي قبر النبي صلي اللّه عليه وسلّم، فقال: يا رسول اللّه! هلك الناس، استسق لأمّتك، فأتاه رسول اللّه صلّي اللّه عليه وسلّم في المنام، فقال: إئت عمر فاقرأه منّي السلام، وأخبره أنّهم مسقون، وقل له: عليك الكيس.
قال: فأتي الرجل عمر فأخبره، فبكي عمر رضي اللّه عنه، وقال: يا ربّ ما آلوا إلاّ ما عجزت عنه» [6] .
در زمان عمر، مردم دچار قحطي و خشكسالي شدند، مردي كنار قبر پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) آمد و گفت: اي رسول خدا مردم نابود شدند، از خداوند براي امّتت طلب باران كن، رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) در عالم خواب به آن مرد فرمود: نزد عمر برو و از جانب من به او سلام برسان و بگو: بزودي باران خواهد آمد و سيرآب خواهيد شد، و بگو: كيسه سخاوت را گسترده ساز.
آن مرد ماجراي خوابش را براي عمر نقل كرد، قطرات اشك از چشمان عمر جاري شد و گفت: خداوندا كوشش و جديّت كردم، ولي هميشه ناتوان و عاجز بودم.
ابن حجر در فتح الباري و ابن كثير در البداية والنهاية مي گويند: اسناد اين روايت صحيح است [7] .
ابن حجر مي نويسد: مردي كه خواب ديده بود بلال بن هلال از اصحاب رسول اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) بود [8] .
سيره تمامي مسلمين بر اين امر در طول تاريخ استوار بوده و هست بطوري كه «حصني دمشقي» شافعي مي نويسد: «وقال (ابن تيميّة): «من استغاث بميّت أو غائب من البشر، بحيث يدعوه في الشدائد والكربات، ويطلب منه قضاء الحاجات... فإنّ هذا ظالم، ضالّ، مشرك».
هذا شيء تقشعرّ منه الأبدان، ولم نسمع أحداً فاه، بل ولا رمز إليه في زمن من الأزمان، ولا بلد من البلدان، قبل زنديق حرّان ـ قاتله اللّه عزّ وجلّ ـ وقد جعل الزنديق الجاهل الجامد، قصّة عمر رضي اللّه عنه دعامة للتوصّل بها إلي خبث طويّته في الإزدراء بسيّد الأوّلين والآخرين وأكرم السابقين واللاحقين، وحطّ رتبته في حياته، وأنّ جاهه وحرمته ورسالته وغير ذلك زال بموته، وذلك منه كفر بيقين وزندقة محقّقة» [9] .
«ابن تيميّه» گفته است: هر كس به مرده و يا فرد دور از نظر استغاثه كند و در گرفتاريها از وي استمداد كرده و طلب حاجت نمايد، ظالم، گمراه و مشرك است.
از اين سخن «ابن تيميّه»، بدن انسان مي لرزد، اين سخن، قبل از زنديق حرّان «ابن تيميّه» از دهان كسي در هيچ زمان و هيچ مكان بيرون نيامده است، اين زنديق نادان و خشك، داستان عمر را وسيله اي براي رسيدن به نيّت نا پاكش در بي اعتنايي به ساحت حضرت رسول اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) قرار داده و با اين سخنان بي اساس مقام و منزلت آن حضرت را در دنيا پايين آورده است، و مدعي شده است كه حرمت و رسالت آن بزرگوار پس از رحلت از بين رفته است. اين عقيده به يقين كفر و در واقع زندقه و نفاق است).
پاورقیها: ------------------------------------------------------------------------------------
[1] الردّ علي الأخنائي: 18.
[2] الردّ علي الأخنائي: 25.
[3] الجامع الفريد، كتاب الزيارة لابن تيميّة: 438، المسألة السابعة.
[4] نساء: 64.
[5] يوسف: 97.
[6] تاريخ دمشق: 44/346 و 56/489، الإصابة: 6/216، المصنّف لابن أبي شيبة: 7/482، وكنز العمّال: 8/431.
[7] فتح الباري: 2/412، في باب سؤال الناس الإمام الاستسقاء إذا قحطوا، والبداية والنهاية: 7/105. في واقعة سنة ثماني عشرة.
[8] فتح الباري: 2/412.
[9] دفع الشبه عن الرسول: 131.