روند تاريخ پيدايش فرقه بهائيت

حال كه شرايط و وضعيت موجود در زمان ظهور بهائيت در بخش پيشين مورد بررسي قرار گرفت، اكنون در اين بخش به سير تاريخي پيدايش اين فرقه به صورت خلاصه مي پردازيم. قابل ذكر است چنانكه خوانندگان گرامي مايل به دريافت اطلاعات بيشتري در زمينه وضعيت افراد مورد اشاره در اين بخش مي ياشند، كتب راهنما در ذيل صفحات آمده است. 
در دوران حكومت فتحعلي شاه (قرن دوازدهم هجري) يكي از فرق شيعه بنام شيخيه به رهبري شيخ احمد احسائي اعلام نمود كه امام زمان عج در جهاني ديگر به نام هور قليائي مي باشد و چون جسم عنصري (خاكي) او از بين رفته امكان رجعت با جسم عنصري را ندارد لذا در كالبد شخص ديگري ظهور پيدا مي كند!! 
با اعلام اين مواضع جديد از سوي شيخ، علماي وقت در ايران و همچنين عتبات عاليات در عراق، ادعاهاي او را باطل دانسته وي را مرتد دانسته از جمله حاج محمد تقي قزويني كه از اعاظم علماي وقت ايران بود. [1] . 
پس از درگذشت شيخ احمد، فرد ديگري به نام سيد كاظم رشتي (1212 - 1259 هجري قمري) جانشين او شده و همان ادعاها را تكرار و اظهار نمود كه عنقريب امام منتظر ظهور خواهند كرد. [2] لذا شاگردانش پس از مرگ او شبانه روز به تجحد و روزه داري پرداخته و آماده ظهور شدند و در عين حال افكار مردم كم اطلاع آن زمان را معطوف به افكار و رفتارهاي خود نمودند. در اين مقطع دولت هاي استعماري روس و انگليس (كه در بخش پيشين به آن اشاره شد) با تمام قوا در صحنه مقدرات و تصميم گيري هاي كشور حضور داشتند و هيچ حركت و تصميمي عليه منافعشان از طرف دولت مركزي را بر نمي تافتند. در اين آشفته بازار يكي از مريدان بي نام و نشان سيد كاظم رشتي، بنام سيد علي محمد شيرازي اعلام نمود كه من باب يعني واسطه بين امام زمان و مردم هستم. [3] .» 
وي پس از اندك زماني در بالاي منبر به مردم اعلام نمود «كه چون امام زمان وجود عنصري (جسم) ندارد، پس به ناچار در كالبد ديگري حلول مي كند و ايشان در من حلول كرده اند و من خود امام زمان هستم! [4] . 
حكومت وقت (زمان حكومت محمد شاه و صدارت ميرزا آغاسي) اقدام به دستگيري و حبس وي مي نمايد. در اينجا نقش دستگاه فرقه سازي استعمار روشن و هويدا مي گردد. چرا كه به هنگام برخورد حكومت وقت با سيد علي محمد شيرازي حمايت علني و تلويحي سفارت روس در تهران شروع مي شود و سيد با دفع الوقت موفق مي شود كه حتي دين اسلام را منسوخ و خود را پيامبر جديد معرفي نمايد. [5] . 
از سوي ديگر سيد علي محمد با هدايت سفارت روس (دالگوركي) شاگردان خود را به ساير نقاط پرجمعيت و مذهبي ايران اعزام نمود از جمله استان هاي خراسان، زنجان، آذربايجان مازندران، يزد و همدان تا هوادار جمع كنند. در اين ميان خراسان براي سيد علي محمد (با توجه به آگاهي قبلي او به روايات علائم ظهور امام عصر) [6] نقش مهمي ايفا مي نمايد چرا كه عده اي از هواداران خود در خراسان را اسب سوار با علم هاي سياه به قيام عليه سرداران حكومت وا مي دارد و اين اقدام را منطبق بر وجود يكي از علائم ظهور اعلام و زمينه افزايش هواداران خود را فراهم مي نمايد. 
حكومت وقت كه از اين حوادث مضطرب و نگران مي گردد علي محمد باب را به تهران آورد و با علما روبرو مي سازد در اين مجلس او نمي تواند به سؤالات علما پاسخ دهد لذا اعلام توبه مي نمايد و توبه نامه را امضا مي كند. [7] حكومت پس از اين رويداد وي را مجددا به قلعه چهريق آذربايجان تبعيد مي نمايد. 
در اين اثنا، محمد شاه فوت مي نمايد و دوران حكومت ناصرالدين ميرزا با صدارت ميرزا محمد تقي خان اميركبير شروع مي شود. اميركبير كه مانند ساير دولتمندان قاجار شخصيت وابسته اي نداشت با اوج گيري اقدامات مسلحانه هواداران اين فرقه و ايجاد اغتشاش و ناامني در كشور با حكم علماي وقت مبني بر ارتداد سرانجام دستور اعدام سيد علي محمد شيرازي ملقب به باب را صادر كرد و در شعبان 1266 نامبرده در ميدان تبريز تيرباران مي گردد. 
پس از مرگ علي محمد باب هواداران او در زنجان و مازندران با مطرح نمودن دوران فترت و اينكه هيچ حكم و تكليفي بر گردن ندارند دست به شورش و قتل و كشتار و هتك حرمت مسلمانان مي زنند. [8] و پس از آن تصميم به قتل ناصرالدين شاه مي گيرند و در سال 1268 هجري قمري، شاه را ترور مي نمايد ولي موفقيتي به دست نمي آورند شاه نيز با عصبانيت اقدام به دستگيري اعضاء شاخص بابيان مي كند كه از آن جمله ميرزا حسينعلي نوري (كه بعدها اعلام پيامبري مي نمايد) به زندان تهران منتقل مي شود و براي خلاصي از زندان «لوح سلطان» در مدح ناصرالدين شاه به عنوان «مظهر عدل» را صادر مي نمايد! 
برادر كوچكتر حسينعلي يعني «ميرزا يحيي» ملقب به «صبح ازل» به مازندران فرار و از طريق سفارت روسيه درخواست كمك براي آزادي برادرش مي نمايد و خودش به بغداد مي گريزد [9] و اعلام «من يظهره الهي» [10] مي كند و اظهار مي دارد آن كسي است كه باب بشارت ظهور پس از خود را داده. سفارت روسيه هم با تحت فشار قرار دادن  دربار از اعدام حسينعلي نوري جلوگيري و مقدمات تبعيد او و همراهانش را به كشور عثماني فراهم مي كتد و سرانجام حسينعلي نوري به بغداد تبعيد و در كنار برادرش قرار مي گيرد [11] و به پاس خدمات دولت تزاري روسيه براي آزاديش لوحي نيز به افتخار امپراطور روس به او نازل مي شود. [12] حسينعلي نوري ابتدا در بغداد پيشكار برادرش يحيي مي گردد. و پس از گذشت دو سال (1272 هجري قمري) اعلام مي نمايد كه: «من يظهره اله» خودم مي باشم و يحيي دروغ مي گويد و اينكه او در آغاز خود را من يظهره اله معرفي كرده را من به او ياد دادم تا حكومت وقت با من برخورد نكند! [13] و من «بهاءاله» هستم. درگيري دو برادر بر سر پيامبري شروع مي شود، حكومت عثماني به ناچار آنها را به استامبول و سپس به آدرنه تبعيد نمود اما به دليل ادامه تنازع، حسينعلي نوري را به عكا و يحيي صبح ازل را به قبرس تبعيد مي كند. 
از اين پس حسينعلي نوري با اعمال نفوذ بر ياران خود در ايران به وسيله ارسال نامه هايي معروف به الواح و همچنين برخورداري از حمايت انگليسي ها توانست يحيي ازل را از صحنه خارج و ياران خودر ا حفظ نمايد. وي كه ملقب به بهاءاله است دو كتاب به زبان هاي عربي و فارسي به نام «ايقان» و «اقدس» در خصوص احكام و اصول فرقه جديد «بهائيت» بجاي گذاشته است. [14] . 
پس از مرگ حسينعلي نوري در سال 1312 هجري قمري پسرش به نام عباس افندي معروف به عبدالبهاء با برادر ديگرش به نام محمد علي بر سر جانشيني درگير شد و باز استعمار انگليس در اينجا دخالت نمود و به پاس خدماتش به آنها در فلسطين و بر سر اراضي قبرس و ايجاد اختلاف بين عثماني و انگلستان از عباس حمايت كرد و به وي لقب SIR (سر) و مدال «نايت هود» داد [15] عباس هم به پاس اين همه تفضل! (لوح سلطان) را در مدح و ثناي پادشاه وقت انگلستان به نام ژرژ پنجم و ادامه بقاي بي زوال او صادر نمود [16] (در اينجا ميزان پايبندي بهائيان به شعار عدم دخالت در امور سياسيه كه از شعارهاي اصلي و اساسي آنهاست روشن مي گردد.) پس از مرگ عباس افندي در سال 1340 هجري قمري به دليل نداشتن فرزند پسر نوه ي دختري او به نام شوقي افندي، جانشين عباس گرديد و حمايت سياسي دولت بريتانيا كماكان مستدام بود. وي افرادي را منصوب نمود تا شوراي مركزي بهائيان معروف به بيت العدل را در سرزمين فلسطين اشغالي تشكيل دهند و رياست آن را به (چارلز ميسن آمريكايي) سپرد. [17] پس از مرگ شوقي افندي در 1958 به دليل اختلافاتي كه بين سران آمريكايي و بريتانيايي بر سر جانشيني ايجاد گرديد انشقاق ديگري به وجود آمد و همسر انگليسي شوقي به نام روحيه ماكسول موفق به طرد ميسن ريمي گرديد و از اين تاريخ به بعد رهبري فردي جاي خود را به رهبري جمعي داده و بيت العدل نقش اساسي در رهبري اين فرقه را ايفا مي نمايد. [18] . 
پاورقي ها: --------------------------------------------------------------------------------------------------
[1] ر - ك / فشاهي. محمد رضا. مؤسسين جنبش قرون وسطايي در دوران فئودال - تهران: انتشارات جاويدان 1356. 
[2] ر - ك، بهرام افراسيابي. تاريخ جامعيت بهائيت. تهران نشر سخن. 
[3] ر - ك، فضايي يوسفي. شيخيگري، بابيگري، تهران: انتشارات عطايي 1354 ص 47. 
[4] ر - ك، افراسيابي، بهرام. تاريخ جامعيت بهائيت. تهران: نشر سخن 1371 ص 51. 
[5] ر - ك، زعيم الدوله. مفتاح البواب ترجمه حسن فريد گلپايگاني. تهران نشر فرشته. 
[6] ر - ك، مجلسي. بحارالانوار. مجلدات مربوط به ظهور امام زمان عج. 
[7] عين دست خط باب در مجلس شوراي اسلامي هم اكنون موجود است. اين توبه نامه در كتاب كشف الغطاء ميرزا ابوالفضل گلپايگاني نويسنده بهائي نيز چاپ شده است. 
[8] حوادث دشت بدشت نزديك شاهرود امروزي در كتب تاريخي موجود است. 
[9] شوهر خواهر حسينعلي نوري به نام مجيد آهي منشي سفارت روسيه در ايران بود كه از سفارت روسيه درخواست توصيه براي آزادي حسينعلي نوري را نمود (نقل از تاريخ نبيل زرندي از مورخين مورد وثوق بهائيان). 
[10] باب كتابي نوشته با عنوان (ان البيان ميزان من عند اله يوم من يظهره اله) و در آن به پيامبر بعد از خود اشاره نموده است. 
[11] زعيم الدوله ميرزا مهدي خان. مفتاح باب الابواب. تهران: بي نا، بي تا. 
[12] الواح ميرزا حسينعلي نوري. 
[13] ر - ك، فضايي يوسف. شيخيگري، بابيگري و بهائيگري. تهران انتشارات عطائي 1363. 
[14] ر - ك / حكمت. علي اصغر. تاريخ اديان. تهران: انتشارات. 
[15] ر - ك، شوقي افندي. قرن بديع. لحبه انتشارات امري. 
[16] همان مأخذ. 
[17] ر - ك، مرتضي احمد تاريخ و نقش سياسي رهبران بهائي. دارالكتب اسلام 1346. 
[18] ر - ك، رائين. اسمائيل - انشعاب در بهائيت پس از مرگ شوقي افندي - مؤسسه تحقيقي رائين 1358.