تكفير مسلمانان مخالف نصّ قرآن است

1. تكفير مسلمانان مخالف نصّ قرآن است
در گذشته و امروز، عدّه اي با جرئت تمام و بدون داشتن ملاك شرعي، فتوا به كفر افراد و گروه ها صادر كرده و مي كنند و معلوم نيست كه براساس چه مدرك و ملاك عقلي و شرعي، اين چنين با حيثيّت و آبروي افراد بازي مي كنند؟
براي روشن شدن موضوع، لازم است به اين نكته بپردازيم كه: «به چه كسي مسلمان گفته مي شود؟» و به تعبير ديگر: «مرز ورود و خروج به دين اسلام چيست؟»
بي شك، كمترين درجه مسلماني، اقرار و گواهي به وحدانيّت خداوند تبارك و تعالي و رسالت و پيامبري پيامبر اعظم حضرت محمّد مصطفي صلي الله عليه و آله است، اگرچه فقط زباني بوده و از مرحله سخن فراتر نباشد؛ بنابر شهادت وحي و اعتراف عموم مفسّران، فقيهان و دانشمندان علم كلام، خون و مال چنين شخصي محفوظ و هيچ كس حقّ تعرّض به او را ندارد.
اينك به دو آيه از قرآن براي رسيدن به تعريفي از اسلام و مسلمان با استفاده از نظريّات مفسّران اشاره مي كنيم:
آيه اوّل:
خداوند متعال در رابطه با اسلام عرب هاي باديه نشين مي فرمايد:(153)«قَالَتِ الاْءَعْرَابُ ءَامَنَّا قُل لَّمْ تُؤْمِنُوا وَ لَـكِن قُولُوآا أَسْلَمْنَا وَ لَمَّا يَدْخُلِ الاْءِيمَـنُ فِي قُلُوبِكُمْ وَ إِن تُطِيعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لاَ يَلِتْكُم مِّنْ أَعْمَــلِكُمْ شَيْـءًا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ »(1)؛ عرب هاي باديه نشين گفتند: ايمان آورده ايم، بگو: شما ايمان نياورده ايد، ولي بگوييد: اسلام آورده ايم، چون هنوز ايمان وارد قلب شما نشده است و اگر از خدا و رسولش اطاعت كنيد چيزي از پاداش كارهاي شما را فروگذار نمي كند، خداوند آمرزنده و مهربان است.
تفاوت ميان ايمان و اسلام:
در اين آيه، ايمان در مرحله اي پس از اسلام قرار گرفته است و اين بدان معناست كه يكي اخصّ است و ديگري اعم.
راغب اصفهاني در مفردات مي نويسد:
الإسلام: الدخول في السلم، وهو أن يسلم كلّ واحد منهما أن يناله من ألم صاحبه(2)؛ اسلام، يعني ورود در امنيّت و آرامش، يعني با پذيرش توحيد و رسالت از آزار ديگري محفوظ باشد.
ابن جرير طبري در تفسير آيه شريفه، به نقل از زُهري مي نويسد:
اسلام، شهادت و گواهي به وحدانيّت خدا و يكتايي پروردگار است و ايمان، سخن همراه با عمل است(3). زمخشري مي گويد:
اسلام، ورود در امنيّت و آرامش و خارج شدن از جنگيدن با مسلمانان است كه با شهادتين حاصل مي شود، اين سخنِ خداوند را كه به گروهي از تازه مسلمان ها فرمود: «وَ لَمَّا يَدْخُلِ الاْءِيمَـنُ فِي قُلُوبِكُمْ»(4)؛ در حقيقت اقرار زباني اگر قلب را تسخير نكند اسلام است و اگر زبان و دل هر دو آن را پذيرا شدند، ايمان است؛ چرا كه إيمان، اعتقادي محكم، همراه با آرامش دروني است(5). بنابراين، اعتقاد و نظريّه مفسّران و دانشمندان اسلامي اين است كه با شهادت و اقرار به خدا و پذيرش رسالت پيامبرش، مرحله اوّل از مسلماني محقّق مي شود كه در نتيجه خون، مال، آبرو و ناموس چنين شخصي بايد از تعرّض محفوظ بماند.
قرطبي مي گويد:
حقيقت ايمان همان تصديق قلبي است، امّا پذيرش اسلام يعني باور ظاهري به آن چه پيامبر آورده است كه همين مقدار براي حفظ جان كافي است(6). ابن كثير گفته است از اين آيه استفاده مي شود كه ايمان، اخصّ از اسلام است كه مذهب اهل سنّت نيز همين است. و اين آيه دلالت مي كند كه اين اعراب، منافق نبودند، بلكه مسلماناني بودند كه ايمان در قلب آنان استوار نشده بود و مقامي فراتر از آن چه كه داشتند ادّعا كردند و به همين جهت خداوند آنان را تأديب نمود.
و اگر چنان كه آنان منافق بودند، با آنان برخورد به عمل مي آمد و رسوا مي شدند همان گونه اي كه با منافقان در سوره برائت به عمل آمده(7). آيه دوم:
خداوند متعال در رابطه با اسلام آوردن كفّار در ميدان جنگ مي فرمايد:
«يَـآأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوآا إِذَا ضَرَبْتُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَتَبَيَّنُوا وَلاَ تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقَيآ إِلَيْكُمُ السَّلَـمَ لَسْتَ مُؤْمِنًا تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَيَوةِ الدُّنْيَا فَعِندَ اللَّهِ مَغَانِمُ كَثِيرَةٌ كَذَ لِكَ كُنتُم مِّن قَبْلُ فَمَنَّ اللَّهُ عَلَيْكُمْ فَتَبَيَّنُوآا إِنَّ اللَّهَ كَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرًا »(8)؛ اي كساني كه ايمان آورده ايد هنگامي كه در راه خدا گام مي زنيد (و به سفري براي جهاد مي رويد)، تحقيق كنيد و به سبب اين كه سرمايه ناپايدار دنيا (و غنايمي) به دست آورديد، به كسي كه اظهار صلح و اسلام مي كند، نگوييد مسلمان نيستي! زيرا غنيمت هاي فراواني (براي شما) نزد خداست، شما قبلاً چنين بوديد و خداوند بر شما منّت نهاد پس (به شكرانه اين نعمت بزرگ) تحقيق كنيد، خداوند به آن چه انجام مي دهيد، آگاه است(9). سيوطي مي نويسد:
بزّار، دار قطني و طبراني از ابن عباس نقل مي كنند كه گفت: پيامبر اكرم [ صلي الله عليه و آله ] گروهي را كه مقداد هم در ميان آنان بود براي جنگ فرستاد، وقتي كه به آن مكان و قبيله رسيدند، ديدند همه فرار كرده اند مگر يك نفر كه چون مال و ثروت زيادي داشت، فرار نكرده بود؛ تا نگاهش به جنگ جويان مسلمان افتاد، شهادتين را بر زبان جاري كرد، مقداد شمشير كشيد و او را كشت.
يكي از مسلمانان گفت: مردي را كه گواهي به خدا داد، كشتي؟ من اين كارت را به پيامبر گزارش خواهم كرد. پس از بازگشت محضر پيامبر آمدند و گفتند: اي رسول خدا! يك نفر به خداوند اقرار كرد، ولي مقداد او را كشت. فرمود: مقداد را صدا بزنيد. آن گاه فرمود: آيا كسي را كه «لااله إلاّ اللّه» گفت، كشتي؟ فرداي قيامت چه جوابي داري؟ و خداوند متعال اين آيه را نازل فرمود(10)
نكته قابل توجه:
مقصود از ايمان در آيه دوم، معناي لغوي يعني امنيّت است؛ يعني اگر كسي شهادتين را گفت، به او نگوييد كه تو امنيّت نداري؛ بلكه با ذكر شهادتين، مسلمان مي شود و امنيّت جاني و مالي را به دست آورده است و كسي حقّ تعرّض به او را ندارد.
همان گونه كه ابن جوزي به نقل از علي عليه السلام ، ابن عبّاس، عكرمه، ابوالعاليه، يحيي بن يعمر و ابو جعفر، «مَؤْمَنا» را به فتح ميم قرائت كرده اند كه معنايش همان امنيّت مي باشد(11).
پاورقي ها: --------------------------------------------------------------------------
(1) حجرات (49) آيه 14.
(2) مفردات راغب، ماده «سلم».
(3) از زهري نقل شده است: «الأعراب آمنّا قل لم توءمنوا ولكن قولوا أسلمنا قال: إنّ الاسلام، الكلمة، والايمان، العمل.» جامع البيان، ج 26، ص 182، شماره 24607.
(4) شما مسلمانيد، ولي هنوز ايمان، مرز دل هاي شما را فتح نكرده است. حجرات (49) : 14.
(5) «الدخول في السلم والخروج من أن يكون حربا للموءمنين بإظهار الشهادتين، ألا تري إلي قوله تعالي «ولمّا يدخل الإيمان في قلوبكم»». الكشاف عن حقائق التنزيل وعيون الأقاويل، ج 3، شرح ص 569.
(6) وحقيقة الإيمان التصديق بالقلب، وأما الإسلام فقبول ما أتي به النبي[ صلي الله عليه و آله [في الظاهر، وذلك يحقن الدم. تفسير قرطبي، ج 16، ص 299.
(7) وقد استفيد من هذه الآية الكريمة أنّ الإيمان أخصّ من الإسلام، كما هو مذهب أهل السنة والجماعة ... فدلّ هذا علي أن هوءلاء الأعراب المذكورين في هذه الآية ليسوا بمنافقين وإنّما هم مسلمون لم يستحكم الإيمان في قلوبهم، فادّعوا لأنفسهم مقاما أعلي مما وصلوا إليه، فأُدّبوا في ذلك... ولو كانوا منافقين لعنّفوا وفضحوا، كما ذُكر المنافقون في سورة براءة. تفسير ابن كثير، ج 4، ص 234.
(8) نساء (4) آيه 94.
(9) با استفاده از ترجمه تفسير نمونه.
(10) بعث رسول اللّه [ صلي الله عليه و آله وسلم ] سريّة فيها المقداد بن الأسود، فلمّا أتوا القوم وجدوهم قد تفرّقوا وبقي رجل له مال كثير لم يبرح، فقال: «أشهد ان لا إله إلا اللّه» فأهوي إليه المقداد فقتله. فقال له رجل من أصحابه: أقتلت رجلاً شهد أن لا إله إلا اللّه؟ لأذكرنّ ذلك للنبي [ صلي الله عليه و آله وسلم ]، فلمّا قدموا علي رسول اللّه [ صلي الله عليه و آله وسلم ] قالوا: يارسول اللّه، إنّ رجلاً شهد أن لا إله إلاّ اللّه فقتله المقداد. فقال: أدعوا لي المقداد، فقال: يا مقداد! أقتلت رجلاً يقول لا إله إلا اللّه؟ فكيف لك بلا إله إلا الله غدا؟ فأنزل اللّه يا أيها الذين آمنوا إذا ضربتم في سبيل اللّه إلي قوله كذلك كنتم من قبل. درّ المنثور، ج 2، ص 200، تفسير ابن كثير، ج 1، ص552 و مجمع الزوائد، ج 7، ص 9.
(11) علي عليه السلام و جابر از پيامبر گرامي صلي الله عليه و آله نقل كرده اند كه فرمود:
وقرأ علي وابن عباس وعِكْرِمَة وأبو العالية ويحيي بن يَعْمَر وأبو جعفر: بفتح الميم [لَست مَؤْمَنا] من الأمان. زاد المسير، ج 2، ص175.