علي (ع) بزرگ منادي و عامل وحدت

علي عليه السلام پس از رحلت پيامبر گرامي صلي الله عليه و آله خلافت و امامت را حقّ مسلّم خويش مي دانست و معتقد بود كه ربايندگان خلافت، در حقّ او جفا كرده اند: «ما زلت مظلوما منذ قَبَض اللّهُ نَبِيَّه صلي الله عليه و آله »(1). او براي اثبات حقّانيّت خود از هيچ كوششي دريغ ننمود و براي رسيدن به حقّ مسلّم خود از همه ياري طلبيد(2)، حتّي همسر خود را سوار بر مركبي نموده و به درِ خانه مهاجران رفت و از آنان استمداد نمود(3) ولي متأسّفانه به نداي حضرت پاسخ مثبت ندادند و حضرت جز اهل بيت خويش، كمك و ياوري نداشت و مصلحت نديد كه آنان را در مقابل شمشير مخالفان قرار دهد(4). علي عليه السلام چشم خود را در حالي كه پر از خار بود فرو بست و با استخواني مانده در گلو، جام تلخ خانه نشيني را نوشيد(5).
آري، امير مومنان عليه السلام همين كه احساس كرد زمينه براي احقاق حقّ مسلّمش فراهم نيست و قيام او جز تفرقه ميان امّت اسلامي حاصل ديگري ندارد(6) سخت ترين مصيبت ها را كه به مانند تحمّل خار در چشم بود و جانكاه ترين دوران را كه به منزله استخوان در گلو بود، سپري نمود(7)، ولي حاضر نشد وحدت و انسجام جامعه اسلامي پاشيده شود و حاصل تلاش بيست و سه ساله پيامبر گرامي صلي الله عليه و آله توسّط منافقان و از دين برگشتگان و سيلي خوردگان از اسلام، از بين برود؛ بلكه در هر موردي كه تشخيص مي داد ره نمودهاي او به صلاح اسلام و جامعه اسلامي است از هر گونه مساعدت مضايقه نكرد(8).
علي عليه السلام با اين كه در باره خليفه اوّل و دوّم نظريه مثبتي نداشت و بنا به نقل صحيح مسلم كه معتبرترين و صحيح ترين كتاب اهل سنّت بعد از قرآن است؛ علي عليه السلام معتقد بودند كه آن دو دروغ گو، فريب كار و خائن هستند(9). ولي وجود اين اعتقاد هم باعث نشد كه حضرت بدون داشتن نيروي كافي در برابر آنان بايستد و موجب ضعف و تباهي امّت اسلامي شود.
پاورقي ها: -----------------------------------------------------------------------------------------
(1) ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 20، ص 283، الشافي في الإمامه، ج 3، ص 110. ر.ك: الامامة والسياسه، تحقيق الشيري، ج 1 ص 68، تحقيق الزيني، ج 1، ص 49 و بحارالأنوار، ج 29، ص 628.
(2) ابن قتيبه دينوري نقل مي كند: علي عليه السلام در همان روزهاي اوّل رحلت رسول اكرم صلي الله عليه و آله و نشستن ابوبكر بر مسند خلافت مهاجران را مورد خطاب قرار داد و حقّانيّت خود را براي آنان بازگو كرد و شايستگي خود را براي مسند خلافت مطرح نمود. سخنان حضرت آن چنان در مخاطبان تأثير گذاشت كه بشير بن سعد گفت: ياعلي! اگر انصار پيش از بيعت با ابوبكر اين سخن تو را مي شنيد، حتّي دو نفر در حقّانيّت تو اختلاف نمي كرد.
مشروح سخنان حضرت اين چنين است: «اللّه اللّه يا معشر المهاجرين! لاتخرجوا سلطان محمّد في العرب عن داره وقعر بيته، إلي دوركم وقعور بيوتكم، ولا تدفعوا أهله عن مقامه في الناس وحقّه، فواللّه يا معشر المهاجرين، لنحن أحقّ الناس به. لأنّا أهل البيت، ونحن أحقّ بهذا الأمر منكم ما كان فينا القارئ لكتاب اللّه، الفقيه في دين اللّه، العالم بسنن رسول اللّه، المضطلع بأمر الرعيّة، المدافع عنهم الأمور السيّئة، القاسم بينهم بالسويّة، واللّه إنّه لفينا، فلا تتّبعوا الهوي فتضلّوا عن سبيل اللّه، فتتزدادوا من الحقّ بعدا».
بشير بن سعد الأنصاري گفت: «لو كان هذا الكلام سمعته الأنصار منك يا علي قبل بيعتها لأبي بكر، ما اختلف عليك اثنان». الامامة والسياسه، تحقيق الزيني، ج 1، ص 19.
(3) ابن قتيبه مي گويد: «وخرج علي ـ كرم اللّه وجهه ـ يحمل فاطمة بنت رسول اللّه [ صلي الله عليه و آله وسلم [ علي دابّة ليلاً في مجالس الأنصار تسألهم النصرة، فكانوا يقولون: يا بنت رسول اللّه! قدمضت بيعتنا لهذا الرجل ولو أنّ زوجك وابن عمك سبق إلينا قبل أبي بكر ما عدلنا به.
فيقول علي ـ كرم اللّه وجهه ـ : أفكنت أدع رسول اللّه [ صلي الله عليه و آله وسلم ] في بيته لم أدفنه، وأخرج أنازع الناس سلطانه؟ فقالت فاطمة: ماصنع أبوالحسن إلا ما كان ينبغي له، ولقد صنعوا ما للّه حسيبهم وطالبهم». الامامه والسياسه، تحقيق الزيني، ج 1، ص 19.
(4) علي عليه السلام در خطبه 217 نهج البلاغه مي فرمايد: «فَنَظَرْتُ فَإِذَا لَيْسَ لِي مُعِينٌ إِلاّ أَهْلُ بَيْتِي فَضَنِنْتُ بِهِمْ عَنِ الْمَوْتِ»؛ پس از وفات پيامبر صلي الله عليه و آله و بي وفايي ياران به اطراف خود نگاه كرده ياوري جز اهل بيت خود نديدم كه اگر ياري كنند، كشته خواهند شد و به مرگ آنان رضايت ندادم.
(5) مولا علي عليه السلام فرمود: «وَ أَغْضَيْتُ عَلَي الْقَذَي وَ شَرِبْتُ عَلَي الشَّجَا وَ صَبَرْتُ عَلَي أَخْذِ الْكَظَمِ وَ عَلَي أَمَرَّ مِنْ طَعْمِ الْعَلْقَمِ؛ چشم پر از خار و خاشاك را ناچار فرو بستم و با گلويي كه استخوان شكسته در آن گير كرده بود، جام تلخ حوادث را نوشيدم و خشم خويش فرو بردم و بر نوشيدن جام تلخ تر از گياه حنظل، شكيبايي نمودم». نهج البلاغه، خطبه 217.
(6) علي عليه السلام فرمود: «وأيم اللّه لولا مخافة الفرقة بين المسلمين ... لكنّا علي غير ما كنّا لهم عليه؛ اگر ترس تفرقه ميان مردم نبود با هيئت حاكمه طور ديگر برخورد مي كردم». ابن أبي الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 307 و مفيد ارشاد، ج 1، ص 245.
(7) حضرت در خطبه سوم نهج البلاغه مي فرمايد: «صبرت وفي العين قذي وفي الحلق شجي أري تراثي نهبا»؛ صبر پيشه كردم در حالي كه خار در چشم و استخوان در گلويم بود و مي نگريستم كه چگونه حقّ و ميراث مرا به غارت مي برند.
(8) نهج البلاغه، نامه 62: «حَتَّي رَأَيْتُ رَاجِعَةَ النَّاسِ قَدْ رَجَعَتْ عَنِ الاْءِسْلاَمِ، يَدْعُونَ إِلَي مَحْقِ دِينِ مُحَمَّدٍ [ صلي الله عليه و آله وسلم ] فَخَشِيتُ إِنْ لَمْ أَنْصُرِ الاْءِسْلاَمَ وَ أَهْلَهُ أَنْ أَرَي فِيهِ ثَلْما أَوْ هَدْما... فَنَهَضْتُ فِي تِلْكَ الاْءَحْدَاثِ حَتَّي زَاحَ الْبَاطِلُ وَزَهَقَ، وَاطْمَأَنَّ الدِّينُ وَتَنَهْنَهَ؛ تا آن جا كه ديدم گروهي از اسلام بازگشته، مي خواهند دين محمد صلي الله عليه و آله را نابود سازند، پس ترسيدم كه اگر اسلام و طرف دارانش را ياري نكنم، رخنه اي در آن ببينم يا شاهد نابودي آن باشم ... پس در ميان آن آشوب و غوغا بپاخاستم تا آن كه باطل از ميان رفت و دين استقرار يافته، آرام شد».
(9) بنا به نقل مسلم، عمر بن خطّاب خليفه دوم، جناب عباس و حضرت علي عليه السلام را خطاب كرده و مي گويد:«فَلَمَّا تُوُفِّيَ رَسُولُ اللَّهِ] صلي الله عليه و آله ] قَالَ أَبُو بَكْرٍ أَنَا وَلِيُّ رَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه و آله ... فَرَأَيْتُمَاهُ كَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا... ثُمَّ تُوُفِّيَ أَبُو بَكْرٍ وَأَنَا وَلِيُّ رَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه و آله وَوَلِيُّ أَبِيبَكْرٍ فَرَأَيْتُمَانِي كَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا... ؛ پس از رحلت رسول گرامي [ صلي الله عليه و آله ]كه ابوبكر گفت خليفه پيامبر است نظر شما دو نفر اين بود كه وي دروغ گو، گنه كار، فريب كار و خائن هست و هم چنين پس از فوت ابوبكر، من (عمر) گفتم كه خليفه پيامبر و ابوبكر هستم، شما مرا نيز دروغ گو، گنه كار، فريب كار و خائن دانستيد. صحيح مسلم، ج 5 ص 152، ح 4468، كتاب الجهاد، باب 15، حكم الفئ.