دعا براي ارباب اصلي

در پي پيروزي امپراطوري بريتانيا، چنان كه پيشتر نيز اشاره كرديم، چهره ي اصلي پدر و پسر رخ مي نمايد و جناب عبدالبهاء در نخستين نامه اي كه پس از اشغال فلسطين در تاريخ 16 اكتبر 1918 براي بهائيان ايران ارسال مي كند، چنين مدعي مي شود:
«... در اين ايام الحمدلله به فضل الهي ابرهاي تيره متلاشي و نور راحت و آسايش اين اقليم را روشن نمود. سلطه ي جائره زائل و حكومت عادله حاصل!...» [1] .
به اين ترتيب جناب عبدالبهاء برخلاف چاپلوسي پيشين و دعا براي دوام دولت عثماني، آن را «سلطه ي جائره مساوي است با حكومت ستمگر» مي نامد و سلطه ي انگليس بر سرزمين فلسطين را فضل الهي مي پندارد. سپس در پي همين نامه مدعي مي شود كه در جريان جنگ جهاني اول، مردم آسيب فراواني ديدند ولي بهائيان به خاطر آن كه به تعاليم حضرت بهاءالله عمل نمودند، هيچ آسيبي
نديدند. جالب آن است كه اين موضوع را از معجزات جناب بهاءالله مي پندارد و مي گويد:
«هذه معجزة عظمي لا ينكرها الا كل معتد أثيم»
اين معجزه ي بزرگي است كه جز هر تجاوزگر گنه پيشه، منكر آن نمي شود.
و مدعي مي شود كه:
«تعاليم مقدسه ي حضرت بهاءالله سبب راحت و نورانيت عالم انساني است.»
جالب آن است كه جناب عبدالبهاء معجزه ي بزرگ پدرش كه جز آدميان تجاوزگر گنه پيشه منكر آن نيستند، آن مي داند كه در دنباله ي نامه مدعي مي شود:
«در الواح مبارك ذكر عدالت و حسن سياست دولت فخيمه ي انگليس مكرر مذكور، ولي حال مشهود شد. و في الحقيقه اهل اين ديار بعد از صدمات شديده به راحت و آسايش رسيدند.»
عجب! پس از اشغال سرزمين فلسطين به دست سربازان انگليسي، جناب
عبدالبهاء مدعي مي شود كه بهائيان چون به تعاليم حضرت بهاءالله عمل نمودند، آسيبي از آن حملات نديدند. يكي از آن تعاليم نجات بخش و معجزه ي بزرگ، آن است كه پدر گرامي ايشان «ذكر عدالت و حسن سياست دولت فخيمه ي انگليس را مكرر» ياد آوري كرده بود و بدينسان پيش گويي بهاءالله درباره ي دادگري دولت بريتانيا و سياست نيكوي آن دولت فخيمه، با اشغال فلسطين، رخ نمود و مردم ستم ديده ي فلسطين، «بعد از صدمات شديده، به راحت و آسايش رسيدند.» راستي معجزه اي از اين بزرگ تر سراغ داريد؟ به ويژه آن كه پس از گذشت 90 سال از آن تاريخ، هم اينك نيز آثار آن «عدالت و حسن سياست دولت فخيمه ي انگليس» كاملا مشهود است و به خوبي شاهد راحت و آسايش مردم فلسطين هستيم.
در نامه ي ديگري كه جناب عبدالبهاء در تاريخ و دسامبر 1918 ارسال كرده، با افتخار، براي دولت فخيمه و امپراطوري انگليس، چنين دعا مي كند:
اللهم ان سرادق العدل قد ضربت أطنابها علي هذه الأرض المقدسة - في
مشارقها و مغاربها - و نشكرك و نحمدك علي حلول هذه السلطة العادلة و الدولة القاهرة الباذلة القوة في راحة الرعية و سلامة البرية.
اللهم أيد الامبراطور الأعظم جورج الخامس عاهل انكلترا بتوفيقاتك الرحمانية و أدم ظلها الظليل علي هذا الاقليم الجليل. بعونك و صونك و حمايتك انك انت المقتدر المتعالي العزيز الكريم... ع.ع [عباس عبدالبهاء] [2] .
بارالاها! همانا سراپرده ي دادگري در سرتاسر اين سرزمين (فلسطين) بر پا شده است. و اي خداوند! به خاطر برقراري اين سلطنت دادگر و اين دولت پيروزمند - كه تمامي نيروي خود را در راحتي و آسايش رعيت و سلامت مردمان به كار گرفته است - تو را سپاس مي گوييم و حمد تو را به جاي مي آوريم!
بارالاها! امپراطور اعظم، جورج پنجم، [3] پادشاه انگلستان را با توفيقات
رحماني خويش مؤيد بدار و سايه ي بلند پايه اش را بر اين سرزمين گرامي و بزرگ، برقرار بدار.
پروردگارا! اين همه را به مدد و حفاظت و حمايت خويش به انجام برسان! همانا كه تو تواناي بلند مرتبه ي فرازمند كريمي.
ملاحظه مي فرماييد كه چه معجزات بزرگي از اين پسر و پدر آشكار مي شود. چون هنوز هم كه هنوز است، سايه ي بلند پايه و البته شوم انگليس در نماد و نشانه ي دولت صهيونيستي و منفور اسرائيل، بر آن سرزمين گرامي، برقرار است. بار ديگر به يادتان مي آوريم كه همين مضامين را جناب عبدالبهاء در بقا و پايداري و ماندگاري و شوكت جاودانه ي امپراطوري عثماني، عاجزانه از خداوند درخواست كرده بود. راستي يادتان مي آيد كه در دفتر نخست اين مجموعه، همين دعا و درخواست درباره ي امپراطور و اولياي امور دولت بهيه ي روسيه ي تزاري، البته آن زمان هم كاملا خالصانه و عاجزانه، صورت گرفته بود؟
پاورقي:---------------------------------------------------------
[1] مكاتيب 346:3.
[2] مكاتيب 347:3.
[3] در لغت نامه ي دهخدا درباره ي او مي خوانيم: جرج پنجم پادشاه انگليس پسر ادوارد هفتم. وي به سال 1865 م. در لندن تولد يافت و به سال 1910 به پادشاهي نشست و به سال 1917 سلسله خود را «ويندسور» ناميد و به سال 1936 درگذشت.