انکار یک فضیلت

  • 1395/12/14 - 18:29

روایات فضائل در شأن فاطمه زهرا (سلام الله علیها) فراوان است. گرچه معاندان اهل بیت در کتب خود، در بیان فضیلت آن حضرت کوتاهی کردند، ولی این هرگز از فضیلت آن بانو نمی‌کاهد. آنان همین مقدار کم روایات را برنتابیده و در صدد تخریب آن برآمدند و طبق میل خود آن را توجیه می‌کنند که این امر بزرگ‌ترین خیانت به جایگاه آن ذوات مقدسه است.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ روایتی مشهور از نبی مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) در مورد دختر گرامیش بیان شده است که نشان از عظمت و بزرگی آن بانوی مخدره دارد. کسانی‌که تحمل و طاقت شنیدن این فضایل را ندارند، این روایت را علیه اهل بیت (علیهم السلام) به‌کار می‌برند و به وسیله آن روایات، در صدد تخریب چهره آن بزرگواران هستند.
یکی از آن روایات مشهور که در معتبرترین کتب اهل سنت آمده است، عبارت است از «فاطمة بضعة منی فمن اغضبها اغضبنی.[1] فاطمه پاره تن من است؛ هر آن کس او را به خشم بیاورد، مرا خشمگین کرده است.»
این روایت به بیان دیگر هم نقل شده است. مانند «انما فاطمة بضعة منی یؤذینی ما آذاها و ینصبنی ما انصبها.[2] فاطمه پاره تن من است؛ هر کس او را بیازارد، مرا آزرده است و هر کس او را غمگین کند، مرا غمگین کرده است.»
کسانی‌که برتری اهل بیت را بر نمی‌تابند، در این خصوص گفته‌اند که این روایت در مذمت حضرت علی (علیه السلام)، از زبان رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بیان شده است. چرا که علی (علیه السلام) به خواستگاری دختر ابوجهل رفت و حضرت زهرا (سلام الله علیها) از این ماجرا مطلع شد و شکایت علی (علیه السلام) را به نزد پدرش رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) برد. پیامبر با شنیدن این خبر به شدت عصبانی شد و در حالی‌که از شدت عصبانیت عبایش را به زمین می‌کشید، به مسجد رفت و بر فراز منبر فرمود: فاطمة بضعة منی...[3]
این روایت که برای ضربه زدن به حضرت علی (علیه السلام) به آن تمسک کردند، نه تنها مشکل آن‌ها را حل نمی‌کند، بلکه با چند اشکال عقلایی همراه هست.
1) اولا این‌که راوی این روایت مسور بن مخرمه است. او که متولد سال دوم هجری است، در هنگام بیان این روایت که در سال هشتم هجری نقل شد، شش سال بیشتر نداشته است.[4] البته شش سالی که هنوز قدرت تشخیص خوب از بد را نداشت. چرا که در تاریخ از خود مسور نقل شده است که «اقبلت بحجر ثقیل احمله و علی ازار خفیف فانحل ازاری و معی الحجر لم استطع ان امنعه حتی بلغت به الی موضعه، فقال رسول الله ارجع الی ازارک فخذه و لا تمشوا عراة.[5] روزی سنگ بزرگی را برداشتم، ناگهان لنگ از کمرم افتاد. در حالی‌که عریان شده بودم، به راه خود ادامه می‌دادم که رسول خدا مرا دید و به من فرمود: برو لباست را بپوش و عریان راه نرو.»
حال این کودکی که خوب را از بد تشخیص نمی‌دهد، چگونه چنین روایتی را از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل می‌کند؟ چه‌طور می‌شود چنین شخصی که هنوز به سن تمییز نرسیده است را به عنوان راوی چنین حدیثی قبول کرد؟
2) ثانیا مسور بن مخرمه گفته است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) چنان عصبانی شده بود که عبایش بر روی زمین کشیده می‌شد و بر روی منبر رفت و این سخن را ایراد فرمودند. سؤال این است که چگونه می‌توان پذیرفت که پیامبر گرامی اسلام با آن مقام عصمت و خلق عظیمی که خداوند در مورد ایشان فرمود: «وَ إِنَّک لَعَلی خُلُقٍ عَظِیمٍ.[قلم/4] تو ای پیامبر! دارای اخلاق بزرگی هستی.» مسائل خانوادگی خود را به سطح جامعه بکشاند و حضرت علی (علیه السلام) را تنها به‌خاطر یک خواستگاری نه ازدواج، این چنین مورد عتاب قرار دهد؟
3) مسور بن مخرمه گفته است که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) این روایت را در مسجد و در جمع حاضرین از انصار و مهاجر بیان کردند. پرسش این است که چه‌طور هیچ‌یک از اصحاب رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) که سنشان چند برابر مسور بود، این روایت را نشنیده و از رسول خدا نقل نکردند؟
4) بر فرض که کلام مسور صحیح است و حضرت علی (علیه السلام) به خواستگاری جویره رفته باشد. اگر جمع بین دختر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) با دیگران درست نیست، پس چرا رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، صفیه (دختر شیبه که در نبرد با سپاه اسلام کشته شده است) را به عقد عثمان درآورد، در حالی‌که هم‌زمان یکی دیگر از دخترانش همسر عثمان بود؟
آیا بهتر نیست به جای این همه صغری و کبری کردن و دست بردن به روایات رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) واقعیت را پذیرفت؟
آیا بهتر نیست که فضایل و مناقبی که برای اهل بیت (علیهم السلام) نقل شده است را بپذیریم و در صدد توجیه آن بر نیاییم؟

پی‌نوشت:

[1]. صحيح بخاری، محمد بن اسماعیل بخاری، دار احیاء التراث العربی، بیروت: ص667، كتاب الفضائل باب21، مناقب فاطمه
خصائص الإمام عليّ،نسائی، دارالکتب العلمیة، بیروت: ص 122
كنز العمّال، متقی هندی، دار صادر، بیروت: ج3، ص93
[2]. مسند احمد، احمد بن حنبل، دارالکتب العلمیة، بیروت: ج4، ص5
الجامع الصحیح، ترمذی، دارالکتب العلمیة، بیروت ج2، ص319
مستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری، دارالکتب العلمیة، بیروت: ج3، ص159
[3]. صحيح بخاری، محمد بن اسماعیل بخاری، دارالکتب العلمیة، بیروت: ج1، ص268
[4]. الاصابة فی تمییز الصحابة، ابن حجر عسقلانی، دارالکتب العلمیة، بیروت: ج2، ص119
تهذیب التهذیب، ابن حجر، موسسة الرسالة، بیروت: ج1، ص137
[5]. صحیح مسلم، مسلم بن حجاج قشیری، دار احیاءالتراث العربی: ص186، ح341، باب 19

نویسنده: محمد یاسر بیانی

تولیدی

دیدگاه‌ها

سلام خدا قوت. استدلال عالی بود خیلی استفاده کردم خدا خیرتون بدهد.

سلام.ممنون از لطف و عنایت شما

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.