نادرستی فرضیه‌های نژادی

  • 1394/06/01 - 09:03
مشكل عمده در طرح مسائل اجتماعی در جامعه ما آن است كه هنوز اغلب نظریه‌پردازان و عالمان علوم اجتماعی، با توسل و بیان تعاریف فرسوده و كهنه در علوم اجتماعی و زیست‌شناسی، كه سال‌هاست در مجامع علمی جهان ناقص و در مواردی بطلان آنان به اثبات رسیده، به بررسی تاریخ و جامعه ایران می‌پردازند...

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ مشكل عمده در طرح مسائل اجتماعی در جامعه ما آن است كه هنوز اغلب نظریه‌پردازان و عالمان علوم اجتماعی، با توسل و بیان تعاریف فرسوده و كهنه در علوم اجتماعی و زیست‌شناسی، كه سال‌هاست در مجامع علمی جهان ناقص و در مواردی بطلان آنان به اثبات رسیده، به بررسی تاریخ و جامعه ایران می‌پردازند. اغلب آنچه را كه در سال‌های گذشته در دانشگاه‌ها و یا دیگر مراجع علمی كشور‌های غربی آموخته‌اند، بدون توجه به پیشرفت‌هایی كه در سطوح مختلف علوم در جهان رخ داده‌ و می‌دهند تحویل شاگردان و دانش‌طلبان جوان جامعه ما می‌دهند و از بارگاه خود قدمی فراتر نمی‌گذارند.
در این رابطه ـ در بررسی مفاهیم اجتماعی ـ می‌توان به كاربرد فرضیه‌های نژادی(اعم از آریا، سامی و ترك) كه نادرست بودن آن سال‌هاست به اثبات رسیده، اشاره نمود.[1] بر اساس بررسی‌های زیست‌شناسی، موجودات زنده‌ای كه بتوانند با آمیزش تولید نسل كنند و نسل‌شان ادامه یابد یك نوع را می‌سازند. انسان‌ها نیز از یك نوع‌اند، زیرا صرف نظر از ظواهر جسمی - هر چه كه باشد- می‌توانند با آمیزش تولید نسل نمایند و ظواهر جسمی به هیچ وجه ربطی با استعدادهای فرهنگی، علمی و توانایی‌ها و رفتارهای اخلاقی به طور كلی آنچه كه بدان تمدن گفته می‌شود نداشته و ندارد.
تعمیم ظواهر جسمی(رنگ پوست و...) به توانایی‌های فرهنگی و اخلاقی انسان‌ها یك نظریه كهنه و غلط است. اما متأسفانه هنوز در جوامع مستعمراتی و عقب نگه داشته شده سخن از نژاد، تعلق نژادی و تفاخر نژادی در میان است.
تا نیمه دوم قرن هجدهم میلادی در هیچ یك از دایرة المعارف‌های منتشرشده در اروپا مفهوم نژاد[2] درباره علوم اجتماعی ـ سیاسی و بررسی‌های تاریخی به كار گرفته نشده بود.[3] فقط در این دوره است كه همراه با توسعه امپریالیسم سرمایه‌داری مفهوم و كلمه‌ی نژاد به‌تدریج از حوزه علوم طبیعی و نظریات عامه‌ وارد بررسی‌های اجتماعی، سیاسی و تاریخی شد.
ریشه عقایدی كه در اروپای قرن پانزدهم میلادی و پس از آن در میان بومیان اروپایی درباره‌ی گروه‌های انسانی خارج از این قاره رواج یافت به دوره‌ی جنگ‌های صلیبی كه هجومی تجاوزكارانه با هدف غارتگری از جانب شاهان و فئودال‌ها و تجار ثروتمند اروپایی تحت لوای دین و رهبری كلیسای كاتولیك علیه مردم سرزمین‌های اسلامی بود، می‌رسد. از قرن پانزدهم به بعد با تثبیت خدمت دولت‌های مركزی در كشورهای اروپایی، دوره اكتشافات آغاز گشت و سیاحان اروپایی در سفرنامه‌های خود به معرفی چگونگی، شكل ظاهری و طرز زندگی گروه‌های انسانی خارج از اروپا كه متفاوت با طرز زندگی بومیان اروپایی بود و در اكثر سفرنامه‌ها وحشی معرفی می‌شدند، پرداختند.[4]
نتیجه اجتماعی این سفرنامه‌ها، كه با دید غیر علمی و سطحی و حتی در مواردی غیر اخلاقی تنظیم می‌شدند، ایجاد تصوری منفی، تحقیركننده، و زشت درباره‌ی گروه‌های انسانی خارج از اروپا و تقویت غرور كاذب و خودبزرگ‌بینی و احساس برتری به دیگر انسان‌ها، در دیگر قاره‌ها و در میان توده مردم بومیان اروپایی بود. در بسیاری از این سفرنامه‌ها، گروه‌های انسانی خارج از اروپا، در آسیا، اقیانوسیه و امریكای جنوبی، وحشی، ظالم، سفیه و... معرفی می‌گردیدند و از ساكنان قاره افریقا تحت عنوان «حیوانی به شكل انسان» یا «موجودی میان انسان و حیوان» یاد می‌شد. این تبلیغات نادرست همراه با تبلیغات آگاهانه علیه ادیان و مذاهب گروه‌های انسانی خارج از اروپا و به‌خصوص دیانت اسلام و مسلمانان موجب شد كه افكار عمومی بومیان اروپایی از جانب طبقات حاكم جوامع این قاره به شدت مسموم گردد. حتی امروز هم می‌توان این اثرات فكری و سیاسی را در حركت «ضد خارجیان» بومیان اروپایی در اكثر جوامع اروپایی نشان داد.
پاره‌ای از محققان اروپایی نیز در اشاعه نظریات نادرست غیر علمی و موهن نژادی علیه گروه‌های انسانی خارج از اروپا شركت داشتند (و دارند). بوخون، جانورشناس فرانسوی، (1707 ـ 1788) در رده‌بندی نوع انسان معتقد بود كه ساكنان اروپای غربی در اوج و قله رده‌بندی، اروپایی‌های دیگر در مرحله پایین‌تر، سپس ساكنان آسیا و افریقا در پایین‌ترین مرحله بردگان [ساكنان افریقا كه به وسیله اروپاییان شكار و برای كار ارزان به امریكای شمالی منتقل شده بودند] در امریكا قرار دارند. بوخون در آثارش از گروه‌های انسانی در آسیا و افریقا با تحقیر یاد می‌كند و می‌نویسد، استرالیایی‌های بینوا شاید نزدیك‌ترین نوع انسان به حیوان و امریكایی‌ها (ساكنان اولیه) در رده‌بندی حیوانات مقام اول را دارند.[5] مدعیان انسان‌شناسی تقسیم‌بندی و تفاوت‌های ظاهری گروه‌های انسانی را به میزان هوش، رفتار و فرهنگ انسان‌ها تعمیم دادند و با استناد به مشخصات جسمی ظاهری، گروهی را والاتبار، پایه‌گذار تمدن، صاحب سجایای اخلاقی و حتی صاحب مأموریت از جانب خداوند برای حكومت در جهان و گروه‌های دیگر را بی‌فرهنگ و وحشی خواندند.
كارل لینه[6] در تحقیقات خود صفات و مشخصات جسمی گروه‌های انسانی مانند رنگ پوست، مو، چشم، بینی و حالت بدن را با صفات و مشخصاتی مانند فضائل اخلاقی، شیوه رفتار، فرهنگ در یك ردیف قرار می‌داد. به نظر او امریكایی‌ها تندخو و مخترع اروپایی‌ها فرمانبردار قانون، آسیایی‌ها مالیخولیایی و تجمل‌پرست و پول‌دوست و افریقایی‌ها بدجنس و تنبل هستند كه با زور به آنان حكومت می‌شود.[7]
تلاش برای علمی جلوه‌دادن فرضیه‌های نادرست نژادی از اواخر قرن هجده میلادی شدت یافت و یكی از پایه‌های فرهنگ استعماری شد. فرضیه‌های نادرست نژادی را در بسیاری از آثار نویسندگان كشورهای اروپایی كه در بررسی جوامع بشری نگاشته‌اند می‌توان نشان داد. كریستف ماینرس 1747 ـ 1810 را می‌توان نخستین كسی دانست كه كلمه مفهوم نژاد را در بررسی‌های تاریخی به كار برد.[8] ماینرس از فرضیه‌های نژادی خود در بررسی‌های تاریخی برای اثبات برتری و مزیت اروپاییان بر سایر گروه‌های انسانی در جهان استفاده می‌كرد و این تصور خود یكی از اركان فرهنگ امپریالیسم سرمایه‌داری علیه مردم جهان شد.
فرضیه‌های نژادی آریا
آنگتیل دوپرون در مقاله‌ای كه در سال 1768 انتشار داد، به نقل از هردوت، واژه آریا را برای نامگذاری اقوام به كار برد.[9] هردوت در فهرست نام اقوامی كه در لشكر خشایارشا (480 ق م) در جنگ با یونان شركت داشتند از پارسیان، مادها، آشوری‌ها، باختریان، هندیان، آریاها، خزرها، عرب‌ها و... نام می‌برد.
چنان كه هردوت یادآوری می‌كند، آریاییان قومی بودند، مانند سایر اقوام، این‌ها نژاد محسوب نمی‌شدند. با سایر انسان‌ها و اعضا اقوام اجداد اولیه مشترك داشتند و به هیچ ‌وجه منزلت و مقام خاصی هم در آفرینش نداشتند.
در میان اعضا قوم آریا، مانند سایر اقوام جهان هم، انسان‌های شریف و یا شریر، درستكار و دغل، امین و دزد هم وجود داشتند. این نهایت خیال‌پردازی و افسانه‌سازی است اگر كسی كلیه افراد یك قوم را ـ هر قومی كه باشد ـ چه در گذشته و چه در حال از صدر تا ذیل، و به عنوان یك واحد اجتماعی غیر قابل تقسیم انسان‌‌هایی شریف و یا شریر بداند.
سؤال این است، بالاخره در چه زمانی به افسانه‌‌سازی درباره‌ی اجداد آریایی و اجداد ترك و یا سامی پایان خواهیم داد و از دام فرهنگ امپریالیستی نفاق افكن رها خواهیم شد؟
نكته قابل توجه ذكر عدم دقتی است كه یا از روی بی‌اطلاعی و یا غرض سیاسی در ترجمه اغلب كتیبه‌‌های دوران باستان ایران صورت گرفته است. در ترجمه فارسی نرمان شارپ (كتیبه نقش رستم) بر فراز آرامگاه (DNA) داریوش چنین معرفی می‌شود: «داریوش پسر ویشتاسب هخامنشی، پسر پارسی آریایی،‌ دارای نژاد آریایی». این جمله در كتیبه‌ی شوش داریوش (DSE) نیز تكرار می‌شود.[10] در كتیبه خشایارشا مكشوف در تخت‌جمشید (XPH بند 2) نیز آمده: «... من خشایارشا، پسر داریوش، شاه هخامنشی، پسر پارسی آریایی، از نژاد آریایی.»[11] با توجه به آنچه از كتیبه‌ی بیستون نقل شد می‌توان دریافت كه وی در كتیبه‌های نقش رستم و شوش در پی ترتیب دادن نسب‌نامه برای خود بوده، كاری كه پسرش نیز ادامه داده است. درستی ترجمه كلمه‌ی به كار رفته در این كتیبه‌ها به «نژاد»، سخت مورد تردید است. رولاند كنت[12] كلمه‌ای را كه در كتیبه‌ها به كار رفته به انگلیسی (Lineage)، ژوزف ویزهوفر[13] به آلمانی (Abstammung)، پیر له‌كوك[14] به فرانسه (DE Desendancoe)، و پیر بریانت[15] به فرانسه (Souche) كه همه به معنی طایفه، خاندان و نسل است ترجمه كرده‌اند، نه به معنای نژاد. نكته‌ی جالب اینكه در آثار باستان‌شناسان و مورخانی كه درباره‌ی تاریخ شرق تحقیق می‌كنند به طور عمده سخن از قوم یا اقوام آریایی در میان است و كمتر كسی واژه‌ی نژاد را به كار می‌برد اما در نوشته‌های ادبا، سیاستمداران، داستان‌سرایان و نژادپرستان بر كلمه‌ی «نژاد» تكیه می‌شود.
با ترجمه مقاله‌ی آنگتیل دوپرون به وسیله‌ی كلوكر[16] (1777) به آلمانی، واژه‌ی آریا وارد مباحث نژادشناسی، مردم‌شناسی و زبان‌شناسی در حیطه زبان آلمانی شد[17] و از آن زمان افسانه‌سازی و بهره‌برداری سیاسی از این واژه آغاز گردید. اولین زبان‌شناسی كه در جهت در هم آمیختن زبان‌شناسی، مردم‌شناسی و فرضیه‌های نژادی ـ سیاسی به كلمه‌ی آریا معنای وسیع بخشید فردریك شله‌گل بود (1819) كه كوشید به استناد وجود شباهت در ریشه و ساختار لغات در زبان‌ها، خویشاوندی قومی ‍(نژادی) اقوام ژرمن (آلمان) با ایرانیان (Perser) را ثابت كند و از این طریق برای آنان اجداد آسیاسی و آریایی بیابد. شله‌گل می‌نویسد: «... اجداد ژرمن ما را تا زمانی كه در آسیا بودند باید تحت نام آریا جست.»[18]
به نظر شله‌گل، Ari یك ریشه‌ی ژرمنی است؛ زیرا با كلمه‌ی (Ehre) (به معنای شرافت) رابطه دارد.[19] اما در زبان آلمانی كلمات دیگری نیز می‌توان یافت كه بیش از Ehre شبیه كلمه Ari باشد؛ مانند Arie به معنای تك‌خوان همراه وسیله‌ی موسیقی[20]. به كار بردن كلمه Ehre از طرف شله‌گل نشان می‌دهد كه چگونه این زبان‌شناس با نظر قبلی و تعیین‌كننده‌ به صورتی كه مطابق مراد و مقصود ناسیونالیستی‌اش باشد، زبان‌شناسی را با مردم‌شناسی و فرضیه‌های نژادی مخلوط كرده است.
به نظر می‌رسد اگر شله‌گل به خود زحمت می‌داد یا اگر در پی اثبات اهداف ناسیونالیستی خود نبود، می‌توانست در بسیاری از زبان‌های دیگر و در سرزمین‌های دیگر نیز برای كلمه Ari موارد مشابه یا نزدیك با معنای دیگر پیدا كند؛ به طور مثال، گفته می‌شود كه آریا از ریشه (Ar) (آر) به معنای کره زمین است.[21] در ودا، آریا به معنای خارجی (Fremder) است، كسی كه خارج از جامعه‌ی ودایی قرار گرفته باشد، و همچنین به معنی مهمان و دشمن آمده است.[22] در هر حال تاكنون میان نظریه‌پردازان و كارشناسان بر سر معنی آریا توافقی صورت نگرفته و هر زبان‌شناس آن را مطابق سلیقه یا عقیده‌ی سیاسی خود ترجمه و معنا كرده است. به نظر نگارنده، احتمال می‌رود آریا تنها یك معنای جغرافیایی داشته باشد.
كریستن لاسن[23] در ادامه‌ی تخیلاتی كه در میان زبان‌شناسان توسعه یافته بود اصرار داشت به گروه‌های زبانی خویشاوند به جای هند ـ ژرمنی یا هند ـ اروپایی، آریایی اطلاق و نام آریا به نخستین قوم انسانی (Urvolk) نیز داده شود.
ماكس مولر (1873) هشدار داد كه كلمه‌ی آریا را می‌توان فقط در بررسی‌های زبان‌شناسی به كار برد، نه در نامگذاری نژادی؛ و در این رابطه تأكید كرد كه: «شخص به سهولت فراموش می‌كند كه وقتی ما از فامیل‌های آریایی یا سامی صحبت می‌كنیم، دلیل آن فقط تقسیم‌بندی زبان‌هاست. زبان‌های آریایی و سامی وجود دارند، اما غیر علمی است كه از نژاد آریا، "خون‌ آریا" یا از "جمجمه‌ی آریایی" سخن گفته شود و سپس رده‌بندی مردم‌شناسی بر اساس زبان‌شناسی قرار گیرد. زبان‌شناسی را باید به طور كلی و دقیق از مردم‌شناسی جدا نگه داشت. پس از این‌كه این دو علم، اقوام و زبان‌ها مستقل از یكدیگر رده‌بندی شدند، زمانی می‌رسد كه می‌توان نتایج حاصله را مقایسه كرد. اما در همان حال نیز نمی‌توان از جمجمه آریایی یا زبان جمجمه درازان Dolichokephialischen sprachen سخن گفت.[24] با وجود این‌كه ماكس مولر آشكارا نظریات قبلی خود را در باب «نژاد آریا» پس گرفت، هنوز در اكثر كتب و فرهنگ‌‌ها همان نظریات اولیه‌ی وی نقل می‌شود.
ارائه فهرستی ـ حتی محدود ـ از نام كسانی كه درباره‌ی نژاد آریا تبلیغ كرده‌اند در این‌جا مقدور نیست. این فرضیه چنان در نوشته‌های سیاسی و به اصطلاح علمی ـ ایدئولوژیك یا تاریخ‌نگاری‌ها تكرار شده كه برای عده‌ی زیادی جنبه‌ی بدیهی یافته است.[25]
از نویسندگانی كه بدون هرگونه پشتوانه‌ی علمی و تاریخی به نشر فرضیه‌ی نژاد آریا در مجموعه‌ی نظریات نژادی خویش پرداخته‌اند و توانسته‌اند در افكار ادبا، سیاستمداران و مورخان، چه در كشورهای سرمایه‌داری استعماری و چه در مستعمرات، با موفقیت فراوان نفوذ كنند، گوبینو است.
به نظر گوبینو «نژاد سفید» تنها نژادی است كه از جانب خداوند برای حكومت بر نژادهای پست تعیین شده است. این امر تقدیر الهی است و نمی‌توان در آن تغییری داد، زیرا خداوند از همان ابتدای خلقت استعدادها را میان نژادها تقسیم كرده است و اگر بخش آریایی نژاد سفید در اروپا رهبری را به دست نگیرد، تمدن رشد نخواهد كرد. گوبینو از «انسان آریایی، خون آریایی و نژاد آریایی سخن می‌گوید.»[26] به نظر وی «نژاد آریا» زیباترین نژاد انسانی است؛ افراد این نژاد قدبلند، رنگ پوست سفید، موهای طلایی و چشمان آبی داشته‌اند و این نژاد برتر این مشخصات جسمانی را حتی پس از اختلاط با سایر اقوام توانسته حفظ كند.[27] بررسی اجمالی تاریخی و اجتماعی نشان می‌دهد كه نظریات گوبینو درباره‌ی «نژاد سفید»، «نژاد آریا» چیزی جز تخیلات و تصورات بی‌پایه نیست و تا امروز هیچ‌گونه اطلاعی درباره‌ی رنگ پوست، شكل بدن و چهره و سایر صفات جسمانی گروهی انسانی و قومی كه گوبینو و دیگران آن را «نژاد آریا» می‌نامند، وجود ندارد.[28]
با این‌كه بطلان نظریات گوبینو به اثبات رسیده و امروزه كسی آن را جدی تلقی نمی‌كند، هنوز در گفته‌ها و نوشته‌های پاره‌ای از روشنفكران جوامع مستعمراتی سخن از «انسان آریایی» به میان می‌آید.
به نظر ادولف هیتلر، نژاد آریا خالق هنر، علم، فرهنگ جهانی و نگه‌دارنده‌ی آن است... تاریخ جهان به جنگ نهایی میان نژاد برتر (آریا) دارای چشم آبی، موی طلایی با نژادهای پست منجر خواهد شد و این مبارزه با غلبه‌ی نژاد برتر پایان خواهد یافت. در مدح نژاد آریا سخنان هیتلر دنباله‌ی نظریات گوبینو، چمبرلین، ریشاد واگنر و بلونچلی است.[29]
با این‌كه بطلان فرضیه‌های نژادی و بی‌پایه بودن نظریات ابرازشده در زبان‌شناسی و ادبیات در باب «انسان اولیه»، «زبان اولیه» و «وطن اولیه» به اثبات رسیده، اما هنوز از نژاد «آریا» و صفات جسمانی (زیبایی) و برتری‌های فرهنگی این «نژاد» یا قوم بر دیگر «نژادها» و اقوام سخن گفته می‌شود.[30] و در پاره‌ای محافل فرهنگی و سیاسی جوامع مستعمراتی از این «نژاد» یا قوم به عنوان پایه‌گذار تمدن و فرهنگ جهان یاد می‌كنند. اما چگونه می‌توان قومی را كه درباره‌اش هیچ كس درست چیزی نمی‌داند و تنها در بازی‌های زبان‌شناسی و با رها كردن دامن تخیلات شاعرانه مقام شامخی در تاریخ می‌یابد، پایه‌گذار و مشعل‌دار تمدن جهان دانست و همه‌ی افتخارات و امتیازات را بدو نسبت داد، و برایش مقامی برتر از همه‌ی مردم جهان قائل شد و بعد به همه‌ی این امتیازات و افتخارات خودساخته‌ی «نژادی» افتخار كرد و خود را بالاتر و بهتر از دیگر اقوام و مردم جهان دانست. نه تاریخ جهان و نه تاریخ ایران را نمی‌توان با به كار گرفتن فرضیه‌های نژادی یا زبان‌شناسی بررسی نمود و توضیح داد.
پیدایش، توسعه و تكامل علم و فرهنگ و هنر و اقتصاد و سازمان‌های اجتماعی،‌ اندیشه‌های سیاسی و فلسفی در جهان حاصل نبوغ «یك قوم» كه از جانب خداوند یا تاریخ «برگزیده» شده باشد نبوده و نیست. در این جریان، چنان كه اسناد و آثار باستانی و تاریخی اثبات می‌كند، اقوام و گروه‌های انسانی از سرزمین‌های مختلف شركت داشته‌اند (و دارند).

پی‌نوشت:
[1]. رواسانی، شاپور، نادرستی فرضیه‌های نژادی آریا، سامی و ترك، تهران، چاپ دوم، 1387، ناشر مؤسسه اطلاعات.
[2]. Rasse
[3]. Conze, Werner, Entstehung und Entfaltung des Rassebegriffs, in: Geschichtliche Grunfbegriffe – Historisches Lexikon zur Politische – sozi alen Sprache in Deutachland Bd. 5, (Hrsg). Otto Brummer/ Werner Conze, u. a. Stuttgart, 1984. S. 141.
[4]. Theye, Thomas (Hrsg), Wir und die Wilden, Hamburg, 1985 Melber, Henning Der Weissheit Letzter Schluss Frankfurt 1992.
[5]. Conze, a. a. o. S. 145/146.
[6]. Linne
[7]. Goerke, Heinz, Carl linne, Stuttgart, 1966.
[8]. Meiners, Christoph, Grundriss der Geschichte Menschhrit, (Lemgo, 1793), (Hrsg) John Garber, Reprint, Meisenheim, 1981.
Ihle, Alfred, Christoph Meiners und die Volkerkunde, Göttingen, 1931.
[9]. Wieshofer, Josef: Zur Geschichte der Begriff “Arier” und “Arisch” in der Deutschen. Sprachwissenschaft und Althistoriedes 19. Jh. und der ersten Halfte des 20. Jh. In Achamenied History V. The Roots of the European Tradition Ed. By H. Sancisi – Weerdenburg and J. W. Drijvers. Leiden 1990, S. 149.
[10]. شارپ، رالف نرمان، فرمان‌های هخامنشی كه به زبان (آریایی) پارسی باستان نوشته شده است، شیراز، خرداد 1343، ص 79 و 80.
[11]. همان، ص 111.
[12]. Kent. G. Roland: old persian. New Haven 1953, p. 138.
[13]. Wiesehofer, Josef (Prof. Dr): Institut für Klassische Altertumskunde der Christian Albrecht – Universität zu Kiel
در نامه مورخ شانزدهم دسامبر 1988 به نگارنده
[14]. Pierre Lecoq: Les Inscription de la Perse Achéménide ed. Callimard. Paris 1997, S. 31.
[15]. Briant, Pierre: Historie de la Empire perse de Cyrus á Alexandre. Paris 1996, s. 194.
[16]. Kleuker
[17]. Göbel, Johnn Friedrich: Kleukern, Bd. 12, S. 56 – 57.
[18]. Wieshofer. J: S. 150.
[19]. Poliakovc: S. 220.
[20]. Der grosse Duden, Bd. I, 15. Auflage. Mannheim 1961. S. 127.
[21]. Organ Troywilson: Hinduism’its Historical Development Woodburg. Barron’s Educational Series 1974 (The Aryans) p. 48.
[22]. Mayrhofer, Manfred: Etymologisches Wörterbuch des alten In ??
[23]. Wilhelm, F.: (Christian Lassen) NDB 13, 1982.
[24]. Müller, Max: Über die Resultate der Sprachenwissenschaft. Vorlesungen. Gehalten an der Univeristät Straburg am 23.Mai 1872, s
[25]. Siegert, Hans: Zur Geschichte der Begriff (Arier) und (arisch). In: Wörter und Sachen Heidelberg 1941 – 1942, S. 73 – 99.
Brockhaus. Enzyklopädie 1966, s.712 (Arie)
[26]. obineau Arthur Graf von: Versuche über die Ungleichhelt der Menschenrassen (Deutsche Ausgabe). Bd. I. 5. Auflage. Stuttgart 1936.
[27]. Gobineau Arthur Graf von: Der Arische Mensch in Welfgerschichte und Kultur (Deutsche Sprache). Übertragen von J.P. Horn. Kampen auf Sylt 1936, S. 42ff.
[28]. Dudley Bauxton: The Peoples of Asia, New York (1925), Rep. 1996, P. 137f.
[29]. Hitler, Adolf: Mein Kampf. Bd. I, Kapital 11 (Volk und Rasse). München 1935, S: 311 – 362.
[30]. Childe v. Cordon: The Aryan, A Study of Indo – European. Origins, New York (1926) Rep. 1996.
منبع: مجله سوره 

بازنشر

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.