شرح حال على بن محمّد سمرى

چهارم ـ از وكلاء و سفراى حضرت حجت عليه السلام شيخ ابى الحسن على بن محمّد سمرى بود و چون وفات شيخ ابوالقاسم حسين بن روح رحمه اللّه در رسيد به امر حضرت حجت امـام عـصـر عليه السلام قائم مقام خود قرار داد شيخ ابى الحسن على بن محمّد سمرى را و كـرامـات و مـعـجـزات و جـواب مـسـائل شـيـعـيـان را حـضـرت حـجـة اللّه ـ عـجـل اللّه فـرجـه ـ بـه دسـت او جـارى مـى فـرمـود و شـيـعـيـان بـه امـر آن حـضـرت امـوال را تـسـليـم او مـى نـمودند و او به خدمت آن بزرگوار مى فرستاد و چون او را زمان وفـات در رسـيد شيعيان در نزد او حاضر شدند و از او خواهش كردند كه كسى را به جاى خـود بـشـنـاسـانـد و امر نيابت را به او واگذارد، او در جواب گفت كه خدا را امرى هست كه بايد آن را به اتمام رساند يعنى بايد غيبت كبرى واقع شود.(250)
و در روايـت ديـگـر از شـيـخ صـدوق رحـمـه اللّه آنكه چون شيخ ابوالحسن سمرى را زمان وفـات رسـيـد شـيـعـيـان در نـزد وى حـاضـر شـدنـد و از او پـرسـيـدنـد كـه بـعـد از تو وكـيـل امـور كى خواهد بود و كدام شخص در جاى تو خواهد نشست ؟ در جواب ايشان گفت : من ماءمور نشده ام كه در اين باب به احدى وصيت نمايم .(251)
و از شـيـخ طـوسـى در (كـتـاب غـيـبـت ) و از شـيـخ صـدوق در (كـتـاب كـمـال الدّيـن ) روايـت شـده است كه چون شيخ ابوالحسن على بن محمّد سمرى را وفات در رسيد توقيعى بيرون آورد و به مردم نشان داد كه نسخه آن بدين مضمون بود:
( بـِسـْمِ اللّهِ الرَّحـْمـنِ الرَّحـيـمِ يا عَلِىَّ بْنَ مُحَمَّدٍ السَّمُرِىَّ! اَعْظَمَ اللّهُ اَجْرَ اِخْوانِكَ فيكَ فـَاِنـّكَ مـَيِّتٌ مـا بـَيْنَكَ وَ بَيْنَ سِتَّةِ اَيّامٍ فَاجْمَعْ اَمْرَكَ وَ لاتُوصِ اِلى اَحَدٍ فَيَقُومَ مَقامَكَ بـَعْدَ وَفاتِكَ فَقَدْ وَقَعَتِ الغَيْبَةُ التّامَةَ فَلا ظُهُورَ اِلاّ بَعْدَ اِذْنِ اللّهِ تَعالى ذِكْرُهُ وَ ذلِكَ بـَعـْدَ طـُولِ الاَمَدِ وَ قَسْوَةِ الْقُلُوبِ وَ امْتِلاءِ الاَرْضِ جَوْرا وَ سَيَاءْتى مِنْ شيعَتى مَنْ يَدَّعِى الْمـُشاهَدَةَ اَلا فَمَنْ ادَّعَى الْمُشاهَدَةَ قَبْلَ خُرُوج السُّفيانى وَ الصَّيْحَةِ فَهُوَ كَذّابٌ مُفْتَرٍ وَ لا حَوْلَ وَ لا قُوّةَ اِلاّ بِاللّهِ الْعَلِىِّ الْعَظيمِ ) ؛(252)
حـاصـل فرمان آن بزرگوار در اين توقيع شريف آنكه : اى على بن محمّد سمرى ! خداوند بـرادران ديـنى تو را در مصيبت تو اجر عظيم كرامت فرمايد، به درستى كه در اثناى اين شـش يـوم وفـات خـواهـى نمود پس جمع نما امر خود را و در كار خود آماده باش و به احدى وصـيـت نـيـابـت نـنـما كه قائم مقام تو شود بعد از وفات تو، به درستى كه غيبت كبرى واقـع گـرديد و مرا ظهورى نخواهد بود مگر به اذن خداى تعالى و اين ظهور، بعد از اين است كه زمان غيبت طول بكشد و دلها را قساوت فرا گيرد تا پر شود زمين از جور و ستم و زود است كه مى آيند كسانى از شيعيان من كه دعوى مشاهده مرا مى نمايند آگاه باشيد كه هر كـس پـيـش از خـروج سـفـيـانى و رسيدن صيحه آسمانى دعوى مشاهده نمايد پس او كذاب و افترا زننده است .
راوى گويد: كه نسخه شيخ ابوالحسن على بن محمّد سمرى را نوشتم و از نزد او بيرون رفتم چون روز ششم در رسيد به نزد او، رفتيم ديديم كه در حات احتضار است آنگاه به او گـفته شد كه وصى تو بعد از تو كيست ؟ گفت : خدا را امرى است بايد او را به تمام برساند، اين را گفت و وفات نمود رحمه اللّه .(253)
و نـيـز از شـيـخ صـدوق در (كـتـاب كـمـال الدّيـن ) نقل شده كه وفات على بن محمّد سمرى در سال سيصد و بيست و نه از هجرت بوده است و بـنـابـراين مدت غيبت صغرى كه سفراء و وكلاء و نواب مخصوص حضرت حجة اللّه عليه السـلام كـه از جـانـب او مـاءمـور بـه سـفـارت و نـيـابـت بـودنـد قـريـب بـه هـفـتاد و چهار سال خواهد بود كه قريب به چهل و هشت سال ايام سفارت عثمان بن سعيد عمرى و پسر او مـحـمـّد بـن عثمان بن بود و قريب بيست و شش سال مدت سفارت شيخ ابوالقاسم حسين بن روح و شـيـخ ابـوالحسن على بن محمّد سمرى بود و بعد از گذشتن اين مدت سفارت منقطع شـد و غـيـبـت كبرى واقع گرديد. پس هركه ادعاى سفارت و نيابت خاصه نمايند و يا بر طـبـق آن دعـوى مـشـاهـده نـمـايـد كـذاب و مـفـتـرى خـواهـد بـود بـر حـضـرت حـجـت ـ عـجل اللّه فرجه ـ بلكه مرجع دين و احكام شريعت به امر آن حضرت راجع به سوى علماء و فـقـهـاء و مـجـتـهـديـن اسـت كـه از بـراى ايـشـان نـيـابـت ثـابـت اسـت عـلى سـبـيـل العـمـوم چـنانكه توقيع شريف در جواب مسائل اسحاق بن يعقوب كه يكى از اجله و اخـيار علماء شيعه و حمله اخبار است كه به توسط محمّد بن عثمان سعيد عمرى عريضه به خـدمـت حـضـرت صـاحـب الا مـر عـليـه السـلام عـرضـه كـرده بـود و مـسـايـل چـنـدى سـؤ ال نـمـوده بـود كـه آن حـضـرت در تـوقـيـع شـريـف جـواب مسايل او را فرمود: از آن جمله فرمود:
( وَ اَمـّا الْحـَوادِثُ الْواقِعَةُ فَارْجِعُوا فِيها اِلى رُواةِ حَديثِنا فَاِنَّهُمْ حُجَّتى عَلَيْكُمْ وَ اَنَا حُجَّةُ اللّهِ عَلَيْهِمْ ) .(254)
و در روايت ديگر از حضرت امام محمّد باقر عليه السلام چنين امر شد كه :
( اُنْظُرُوا اِلى مَنْ كانَ مِنْكُمْ قَدْ رَوى حَديثَنا وَ نَظَرَ فى حَلالِنا وَ حَرامِنا وَ عَرَفَ اَحْكامَنا فـَارْضـَوا بـِهِ حـَكـَمـا فَاِنِّى قَدْ جَعَلْتُهُ عَلَيْكُمْ حاكِما فِاذا حَكَمَ بِحُكْمِنا فَلَمْ يُقْبَلْ مِنْه فَاِنَّما بِحُكْمِ اللّهِ اسْتَخَفَّ وَ عَلَيْنا رَدَّ وَ الرَآدُّ عَلَينا رادُّ عَلَى اللّهِ وَ هُوَ فى حَدِّ الشِّرْكِ بِاللّهِ ) .
و در روايت ديگر مُجارِى الاُمُورِ بِيَدِ الْعُلَماءِ بِاللّهِ الاُمَناءِ عَلى حَلالِهِ وَ حَرامِهِ.
مـسـتـفاد از فرمان اين دو حجت پروردگار آنكه : علما و حفظه علوم و اخبار و آثار ايشان كه صاحب نظر و اهل استنباطاند كه از روى معرفت و دانش عارف اند به احكام صادره از ايشان بـايـد مـتـكـلفـيـن رجـوع بـه ايـشـان نـمـايـنـد در اخـذ مـسـائل حـلال و حـرام و قـطـع مـنازعات كه آنچه ايشان مى فرمايند حجت است از براى عامه مكلفين بـه اسـتـجـمـاع ايـشـان مـر شـرايـط فـتـوى را از قـوه اسـتـنـبـاط و عـدالت و بـلوغ و عـقـل و سـايـر شـرايـط اجـتـهـاد و از براى ايشان است نيابت عامه كه خلق من باب الجاء و اضطرار مكلف اند به رجوع نمودن به ايشان ، ديگر تعيين نايب مخصوصى در زمان غيبت كـبـرى نـفـرمـودنـد بـلكـه حـكـم فـرمـودنـد بـه انـقـطـاع نـيابت خاصه و سفارت . انتهى .(255)
تـمـام شـد آنـچـه مـقـدر شـده بـود ثبت آن در اين كتاب شريف در شب بيست و سوم ماه مبارك رمضان سنه هزار و سيصد و پنجاه هجرى در جوار روضه رضويه علوى على ثاويها آلاف التـسـليـم و التـحـيـة بـيـد الاحقر العاصى عباس بن محمّدرضا القمى ، رجاء واثق و اميد صادق كه خوان مؤ منين و شيعيان حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام اين گنهكار رو سياه را از دعاى خير و طلب مغفرت فراموش نفرمايند.
( وَالْحَمْدُللّهِ اَوّلا وَ آخِرا وَ صَلَّى اللّهُ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّيِّبينَ الطّاهِرينَ.
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ )
مـسـتـدعـى است از برادران دينى آنكه هرگاه خواستند از روى نسخه شريفه استنساخ كنند تـمام آنچه در حاشيه نوشته شده ، اگر آخرش (صحه ) نوشته شده ، در متن بنويسند، و اگـر آخـرش (مـنـه ) رقم شده ، در حاشيه بنويسند، و اعرابهاى كلمات را بگذارند، و اول مـطـالب كـه بـه خـط جـلى نـوشـته شده به خط جلى بنويسند، خصوصا (باب ) و (فصل )، و در حسن خط و صحت آن بكوشند، مشروط بر آنكه تصرف در اين نسخه نكنند.
و بـالجـمـله : چـون بـسـيـار زيـاد زحمت در اين نسخه كشيده شده ، هركه مسامحه كند در اين مـطـالب كـه عـرض شـده عـاق حـضـرت سـيـدالشـهـداء عـليـه السـلام بـوده بـاشـد، و مـشـمـول مـراحـم آن جـنـاب نـشـود. و اگـر بـه تـمـام آنـچـه عـرض شـد عـمـل كـرد و تمام حواشى و ملحقات را به نحو صحت نوشت از شفاعت آن حضرت بى بهره نباشد و رو سفيد با شهداى كربلا محشور شود، ان شاء اللّه تعالى .
( حـررّهُ الا حـقـرُ مـولفـه العـاصـى : عـبـّاس بن محمّدرضا القمى ، فى مشهد المقدّس ‍ الرّضوى ) .