12ـ یک داستان شنیدنى

بد نیست براى حُسن ختام، داستانى را که براى خود ما در مسجدالحرام اتّفاق افتاد، براى خوانندگان عزیز در این جا بیاوریم و این بحث را پایان دهیم:
در یکى از سفرهاى عمره، شبى در مسجد الحرام در میان نماز مغرب و عشا که فرصتى براى بحث بود با جمعى از علماى حجاز بحثى درباره قداست عموم صحابه داشتیم، آنها طبق معمول معتقد بودند نباید کم ترین انتقادى از آنها کرد، و به اصطلاح نازکتر از گل هم نباید گفت.
به یکى از آنها گفتیم فرض کنید الآن میدان جنگ صفّین برپا شده، شما به کدامیک از این دو صف ملحق مى شوید، صف على(علیه السلام) یا صف معاویه؟
گفت: مسلّماً به صف على(علیه السلام).
گفتم: اگر على(علیه السلام) به تو بگوید: این شمشیر را بگیر و معاویه را به قتل برسان، چه مى کنى؟
فکرى کرد و گفت معاویه را مى کشم ولى کمترین انتقادى از او نمى کنم!!
آرى این است نتیجه اصرار بر عقاید غیر منطقى که دفاع از آن هم غیر منطقى خواهد بود و انسان را گرفتار سنگلاخ ها مى کند.
حق این است که بگوییم به شهادت قرآن مجید و تاریخ اسلام، صحابه و یاران پیامبر(صلى الله علیه وآله) از یک نظر چند گروه بودند: گروهى از صحابه و یاران پیامبر(صلى الله علیه وآله) بودند که از آغاز پاک و صادق و صالح بودند و تا آخر نیز چنین زیستند، عاشوا، سعداء و ماتوا السعداء.
گروهى دیگر در عصر آن حضرت در صف صالحان و پاکان بودند ولى بعداً به خاطر جاه طلبى و حبّ دنیا، مسیر خود را عوض کردند و عاقبت کار آنها خیر و سعادت نبود (مانند آتش افروزان جنگ هاى جمل و صفّین).
و گروه سوّم از آغاز در صف منافقان و دنیاپرستان بودند و براى مقاصد خاصّى خود را در صف مسلمین جاى داده بودند، مانند ابوسفیان ها.
و در این جا به گروه اوّل اشاره مى کنیم و مى گوییم:
(رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَلاِِخْوَانِنَا الَّذِینَ سَبَقُونَا بِالاِْیمَانِ وَلاَ تَجْعَلْ فِى قُلُوبِنَا غِلاّ لِلَّذِینَ آمَنُوا رَبَّنَا إِنَّکَ رَءُوفٌ رَّحِیمٌ).(1)
* * *
1. سوره حشر، آیه 10 .