1 - سیری اجمالی از آغاز تاکنون[11]

کارنامه اسلام یک فصل درخشان تاریخ انسانی است. نه فقط از جهت توفیقی که مسلمین در ایجاد یک فرهنگ تازه جهانی یافته اند بلکه نیزبسبب فتوحاتی که آنها را موفق کرد به ایجاد یک دنیای تازه، ورای شرق و غرب: قلمرو اسلام که در واقع نه شرق بود نه غرب.
فتح اسلامی البته با جنگ حاصل شد اما نشر اسلام در بین مردم کشورهای فتح شده به زور جنگ نبود خاصه در جاهائی که مردم، از نظراسلام، اهل کتاب بودند یا در ردیف آن - یهود، نصارا، مجوس، و صابئین.
درین میان تکلیف یهود و نصارا معین بود چون در اینکه آنها اهل کتابنداختلاف وجود نداشت. نسبت به مجوس تردید بود اما با آنها نیز به دستاویز حدیث معامله اهل کتاب شد. حتی بعدها بت پرستان اروپا و هندو تبت نیز توانستند به عنوان مجوس در قلمرو اسلام با پرداخت جزیه درصلح و آزادی بسربرند. صابئین هم که حکم اهل کتاب یافتند ظاهراصبیها بودند که دیانتشان با نام یحیی تعمید دهنده - یحیی بن زکریامرتبط بود و در واقع کتابی هم داشتند.
اما در اوایل زمان عباسیان بقایای مردم حران - یونانیان عراق - نیز خویشتن را صابئین خواندند و [12] به این گونه در ذمه مسلمین در آمدند. در واقع، این اهل کتاب بهیچوجه مجبور به قبول اسلام نمی شدند چنانکه یهود بی شک در قلمرو اسلام راحتتر و مرفه تر بودند تا در قلمرو نصارا. بعلاوه، نصارای شرق نیز - نسطوریان، یعقوبیان و جز آنها - در قلمرو اسلام بیشتر از روم آسایش داشتند چنانکه مجوس هم جزیه یی که به اسلامیان می پرداختندبمراتب سبکتر و راحتتر از مالیات سرانه یی بود که پیش از آن به حکومت خویش - ساسانیان - می دادند. لیکن احساس راحت در همراهی بااکثریت یا علاقه به کسب امتیازات اجتماعی که فقط با گرویدن به اسلام برای آنها ممکن می شد، و همچنین مشاهده پیروزی مسلمین بر دولت های مجوس و نصارا که هیچگونه معجزه یی هم برای حفظ آنها - مخصوصانصارا که دائم منتظر ظهور معجزات بودند - روی نداد ظاهرا از اسباب عمده شد در روی آوردن اهل کتاب به اسلام. سادگی و روشنی مبانی اسلام، و مناسبت عقاید اسلامی با مذاهب اهل کتاب، هم خود از جهات توجه اهل کتاب به اسلام بود.
درست است که بعضی خلفا در معامله با اهل ذمه خشونت نشان می دادند، از تجدید بنای معابدشان جلوگیری می کردند، یا آنها را از اشتغال به کارهای مهم منع می نمودند، یاوادارشان می کردند لباسهای نشاندار بپوشند، بعضی شان حتی برخی ازآنها را به عنف وادار می کردند که مسلمان شوند، عامه مسلمانان نیز گاه تحریک می شدند و به آزار آنها دست می گشادند، اما این احوال بندرت اتفاق می افتاد و بی دوام بود، چنانکه رویهمرفته اهل کتاب در قلمرواسلام در صلح و آرامش به سر می بردند. در هر صورت اسلام رفته رفته درسرزمینهای فتح شده انتشار و قبول می یافت و این انتشار و قبول نه از راه عنف و فشار بود بلکه بسبب مقتضیات و اسباب گونه گون اجتماعی بود وپیشرفت نظامی اعراب.
این پیشرفتهای نظامی، که در واقع دنباله غزوات پیغمبر بود، از [13] زمان خلفای راشدین قوت بیشتر یافت. محرک اعراب درین امر در درجه اول شاید امید کسب غنیمت بود. اما اجر اخروی - که مجاهده در راه خدامتضمن آن بود - نیز درین کار مورد توجه بود. خلیفه که در امر «رده» به اعراب نشان داده بود راه بازگشت - بازگشت به جاهلیت - برای آنهابسته است، با شروع این فتوح راه تازه یی پیش پای آنها گشود.
فتوح مسلمین دوام یافت، هم عراق فتح شد و هم شام و مصر از دست بیزانس بیرون آمد. امویان و عباسیان هم که بعد از خلفای راشدین بر سر کارآمدند تا جایی که امکان داشت این فتوحات را تعقیب نمودند. در دنبال غزوات پیغمبر و بلا فاصله بعد از رحلت وی ماجرای فتوح از دفع اهل رده - در خلافت ابو بکر - شروع شد. در سرکوبی این اعراب مرتد که ازپرداخت زکوة استنکاف می ورزیدند خالد بن ولید سردار عرب جلادت بی نظیری ابراز کرد و وی که در دنبال این لشکر کشیها به عراق و شام افتاد آنجاها در بلاد سر حدی ایران و عراق کرو فری با نام کرد. وقتی شام و فلسطین به دست مسلمین افتاد، امپراطور بیزانس برای همیشه این سرزمین را ترک گفت اما عبارت وداع او - سوزی سوری(1)- انعکاسش درتاریخ باقی ماند تا حکایت از طرز فکر غرب کند درباره سرزمین شرق.
درین حالت تاثر، امپراطور بیزانس هنگام بازگشت درباره سوریه گفته بود:
سرزمین خوبی بودی، اما برای دشمن!
این دشمن، مقدر بود که ازین سرزمین محبوب روم شرقی، نزدیک یک قرن بر تمام قلمرو وسیع اسلام فرمانروایی کند. عمر بن خطاب که به جای ابوبکر بر مسند خلافت نشست سعد بن ابی وقاص را به عراق گسیل کردو او نیز در اندک مدت موفق به فتح تیسفون شد و چندی بعد اعراب، هم برفارس دست یافتند هم بر خراسان و ماوراء النهر. این فتوحات خیره کننده - که تا حدی به تقدیر الهی یا معجزه اسلامی تعبیر شد - در واقع فقط بدان سبب امکان داشت که همه جا در قلمرو ایران و بیزانس مقدم مهاجمان[14] را عامه مردم با علاقه استقبال کردند. اگر عامه مردم این ممالک بامهاجمان به چشم عداوت می نگریستند این فتوح چنین آسان دست نمی داد. (2)بیزانسیها چون در مصر از سوریه نیز منفورتر بودند، ده هزار سربازمسلمان کافی بود تا تمام مصر سفلی را از چنگ بیزانس بیرون بیاورد.
چند شهری هم که مقاومت کرد، یک دو سال بیش در دست بیزانس نماند. بدینگونه، هنوز یک ربع قرن از هجرت پیغمبر نگذشته بود که بیرون از جزیرة العرب، از تیسفون ساسانی گرفته تا اسکندریه بیزانسی، همه جا قلمرو اسلام بود با بانگ اذان که شهادت می داد به وحدت خدا ورسالت محمد.
خلافت شیخین، صرف نظر از منشا حق آنها که از همان اوقات نزد بعضی صحابه محل تردید و (theocracy) بود که در آن، هم صلح به امر خدا - امر اختلاف شد، نوعی حکومت الهی قرآن و سنت بود و هم جنگ. بعلاوه، با وجود نارضایی عده معدودی هوا خواهان اهل بیت، انصار مدینه با همان علاقه و حرارتی که در عهد پیغمبر به امر اتحادکلمه داشتند همچنان متحد باقی ماندند. اما وقتی بعد از کشته شدن عمر، شورای شش نفری، عثمان بن عفان را به خلافت نشاند با ضعف و سستی که در وی بود کار به دست بنی امیه - دشمنان قدیم پیغمبر - افتاد و بدینگونه غلبه قریش مکه، انصار مدینه را - با سایر مسلمین - نومید کرد و تاحدی ناراضی. سیاست داخلی عثمان در طی دوازده سال خلافت منتهی به بروز نارضائیهای شدید مسلمین شد که به شورش انجامید و به قتل عثمان.
دوره کوتاه خلافت علی ع هم صرف مبارزه با نتایج نامطلوب آن شورشهاشد و با قتل علی ع که به دست یک تن از خوارج صورت گرفت خلافت به دست معاویه - پسر ابو سفیان که تا فتح مکه همه جا با پیغمبر مبارزه کرده بود - افتاد. با معاویه خلافت تقریبا موروثی شد و دمشق مرکزآن. بدینگونه، خلافت اسلامی که در آن، همه قدرتها ناشی از حکم خدائی [15] بود به ست خانواده یی افتاد که اسلام را با علاقه نپذیرفته بود و در زمان پیغمبر تا آخرین نفس با پیشرفت آن مبارزه هم کرده بود.
امویها که خلافت را به نوعی سلطنت موروث دنیوی تبدیل کردند فتوح را نیز وسیله یی برای توسعه مملکت می دیدند. درصورتیکه مسلمین - سپاه اسلام - هنوز همچنان مثل عهد شیخین فتوح رابه منزله نشر اسلام تلقی می کردند و نشر حکم خدا. اشتغال به فتوح ازجانب امویها اگر اعراب را از اظهار نارضائی منصرف می داشت، سیاست عربی آنها موجب نارضائی موالی گشت و سرانجام این نارضائی منتهی شد به سقوط بنی امیه بر دست خراسانیها - طرفداران آل عباس. شاید مورخین قدیم اسلام که همه آثار خود را در عصر عباسیان نوشته اند در قضاوت راجع به آنها ناچار تا حدی اغماض و تسامح ورزیده باشند، اما آنچه راجع به امویها درین دوره نوشته اند بر خلاف قول بعضی اهل تحقیق ظاهرا بر اطلاعات درست مبتنی بوده است و بر بی تعصبی و عدم ملاحظه.
خلافت عباسیان نیز یک نوع سلطنت موروثی بیش نبود جز آنکه در اوایل حال، بر خلاف حکومت امویان، تخت آنها بردوش موالی بودنه اعراب، و مرکز آن نیز در عراق بود، شهری عظیم در حوالی تیسفون پایتخت قدیم ساسانیان - بغداد.
این شهر که در زمان منصور دوانیقی بنا گشت عظمت و شهرت خود را مخصوصا در دوران خلافت هارون یافت که با زوجه اش زبیده ووزیرش جعفر برمکی، قهرمانان بسیاری از قصه های خیال انگیز هزار ویک شب شدند. دربار هارون میعادگاه شاعران، مطربان، قصه گویان وآوازه خوانها، مترجمان، منجمان و اطباء شد، چنانکه پسرانش مامون ومعتصم بیت الحکمه و مجالس علمی و وجود مترجمین و علماء و معتزله را نیز مثل یک زیور تازه به جلال و شکوه دربار پدر افزودند و بدینگونه هارون و فرزندانش بغداد را کانون درخشان تمدن و فرهنگ شرق کردند [16] هارون الرشید که مقارن سده دوم هجری در تمام غرب فقط شارلمانی راهمطراز خویش داشت ازین رقیب معاصر فرنگی خویش بمراتب مجللتر بود و با فرهنگ تر(3). با اینهمه، خلیفه با ارسال هدیه و اظهار محبت، شارل بزرگ فرانک را پنهانی بر ضد رقباء خویش - بیزانس و اندلس تحریک می کرد و مخصوصا بر ضد امویهای اندلس. در واقع، امویها از مدتها پیش در اندلس دم از استقلال می زدند.
اندلس در زمان ولید بن عبد الملک خلیفه اموی دمشق فتح شده بود ومدتها بوسیله حکام اموی اداره می شد اما از امویها که در روی کار آمدن عباسیان تقریبا قتل عام شدند یک تن، نامش عبد الرحمن، به اندلس افتاد و آنجا را از قلمرو عباسیان جدا کرد. اخلاف او خلافت اموی اندلس رابوجود آوردند که شوق و علاقه آنها به حکمت و معرفت قرطبه را مرکز تمدن و فرهنگ غرب کرد - نظیر بغداد. وقتی با غلبه ترکان بر دستگاه خلافت از عهد متوکل عباسی به بعد، بغداد رونق و قدرت خود را از دست دادتجزیه خلافت آغاز شد و شروع استقلالهای محلی. درین حوادث طاهریان بر خراسان استیلا یافتند و آل طولون بر مصر.
در اندک مدت صفاریان، سامانیان، آل زیار، و آل بویه خراسان و فارس و عراق را میدان تنازع ورقابت خویش یافتند چنانکه مصر بین آل طولون و آل اخشید دست بدست گشت تا به دست فاطمیان افتاد، که خلافت شیعی اسمعیلی را درآنجا بوجود آوردند و طولی نکشید که در دنیای اسلام در یک زمان سه خلیفه حکومت می راند: عباسی در بغداد، فاطمی در مصر، و اموی دراندلس. در موقعی که ضعف خلفای اندلس ملوک الطوایفی را در آنجابوجود آورد، از خلافت عباسیان در بغداد جز نامی باقی نمانده بود و امراءآل بویه و غزنویان و ایلک خانیان، قلمرو شرق خلافت را تقسیم کرده بودند در صورتیکه فاطمیان مصر قدرتشان در تزاید بود، با اینهمه، تحریکات آنها در فلسطین بود که بهانه یی به دست نصارای غرب داد [17] برای جنگ - جنگهای صلیبی. در واقع، جنگهای صلیبی (10961291 میلادی) که مقارن عهد المستظهر بالله خلیفه عباسی بین شرق و غرب اتفاق افتاد عنوانی که داشت عبارت بود از استرداد مزار مقدس (SaintSepulchre) از دست محمدیان، اما حقیقت آن چیزی نبود جز تجاوزغرب به شرق و ادامه جنگهائی که از دیر باز شرق و غرب را در مقابل هم قرار می داد.
این جنگ شرق و غرب چنان ریشه یی کهن داشت که هرودوت تاریخ خود را با سئوالی از موجب آن شروع می کرد و جنگهای تروا، منازعات ایران و یونان، و جنگهای ایران و روم همه به این ماجرای درازمربوط بودند. این برخورد دائم بین شرق و غرب مثل نوعی جبر تاریخ بود یا سرنوشتی اجتناب ناپذیر که هنوز نیز ادامه دارد. لیکن از وقتی کشف بد فرجام کریستف کلمب غرب را به سوی اقیانوس اطلس برد، شرق نیز گهگاه به کنار بحرهند و اقیانوس آرام رسید اما بر خورد قدیم آنهاباقی ماند - به شکل یک جنگ تراژیک یا به شکل تجاوز نامرئی غرب به شرق. در هر صورت، در آنچه جنگهای صلیبی خوانده می شد «مزار مقدس» بهانه بود و حقیقت عبارت بود از تجاوز به شرق و تسلط بر آن.
شوق مقدس صلیبداران که خطابه مهیج معروف پاپ اوربان دوم آن را در شهرکلرمون فرانسه مشتعل کرد (1095 میلادی) برای عامه دهقانان روستا و پیشه وران شهری حاصلی که در طی هشت جنگ طولانی و درمدت نزدیک دو قرن ببار آورد، تلفات و خسارات بیشمار بود که حتی یک بار کودکان بیگناه مسیحی اروپا را - فقط به این سبب که بیگناه و ساده بودند - امواج این شوق مقدس از مارسی فرانسه به سوی مزار مقدس راند و در بین راه به اسارت و فنا محکوم داشت. اما در غالب سرداران وشاهزادگان اروپایی این شوق مقدس جای خود را به جنون تجاوز داده بود.
تاسیس امپراطوری بی دوام لاتین به خرج اعراب و مسلمین[18] غارت زده که یادآور تاسیس دولت اسرائیل است، تجاوز ارضی به بیزانس مسیحی که حتی وحدت در اساس دین هم آن را از تطاول غرب مصون نمی داشت، و خشونت و قساوت بی سابقه نسبت به ساکنان بی پناه سرزمینهای فتح شده کارنامه این رهبران مسیحی را سیاه می کند و بخوبی نشان می دهد که درین ماجرا نیز غربیها به همان دلیری که مسلمانان را غارت می کردند در تجاوز به متصرفات مسیحیهای شرق - بیزانس - هم دلیربودند و با اینهمه، صلیبیها اگر از جهت مادی سرانجام جز تلفات وخسارات چیزی بدست نیاوردند از جهت معنوی مزید آشنایی با تمدن وفرهنگ اسلامی شاید قسمتی از آن خسارات و تلفاتشان را جبران کرد.
با مشابهتهائی که هنوز درین ماجرای شرق و غرب، از دور ونزدیک هست، کدام مورخ هست که مثل بسیاری از عامه گهگاه با خودنیندیشد که فی الواقع تاریخ چیزی نیست جز تکرار. در طی این جنگهای دراز مخصوصا نور الدین زنگی و صلاح الدین ایوبی، سلاطین شام و مصر، از بلاد مورد تجاوز رشیدانه دفاع کردند و حشاشین اسمعیلیه هم رعب ووحشت از خویش را - به عنوان تروریست - در قلوب صلیبیهانشاندند.
در مدت این جنگهای طولانی، سلاجقه که در شرق وقتی ازحلب تا کاشغر فرمان می راندند دولتشان تجزیه و منقرض شد، هجوم مغول، خوارزمشاهیان و اکثر حکومتهای شرق اسلامی را برانداخت یامنقاد کرد، و حتی با سقوط بغداد بر دست هولاکوی مغول خلافت عباسیان هم خاتمه یافت (656 هجری). دو قرن بعد، که قسطنطنیه پایتخت قدیم بیزانس بدست ترکان عثمانی بود، اسپانیا از دست مسلمین خارج شده بود و ملوک الطوایف اسلامی آن سرزمین در مقابل وحدت عیسویان آنجا مقاومتش بی نتیجه ماند. غلبه ترکان عثمانی بر بیزانس (1453 میلادی) که تاریخ دوران جدید را برای اروپا شروع کرد اگریک امپراطوری اسلامی بوجود آورد، سنت خلافت را - با وجود نام[19] خلیفه که ضمیمه عنوان سلطان عثمانی شد - نتوانست احیاء کند.
سیستم اقطاع ارضی که در شرق از دوران سلاجقه نوعی استثمار بی هدف را بلای جان اقتصاد مسلمین کرده بود درین هرج و مرج مغول و تاتارشدت یافت و ظلم و بیعدالتی ناشی از آن، روابط و امکانات مسلمین را باعلم و فرهنگ محدود کرد. از این رو، نه امپراطوری عظیم عثمانی که دراوج بسط خویش حتی وینه را در قلب اروپا تهدید می کرد توانست قلمرو اسلام را از حالت رکود ناشی از تمام شدن بنیه اقتصادی نجات دهد، نه تشکیل دولت صفویه که نفحه نظامی تازه یی بود بمنظور تجدیدعهد با آنچه نزد شیعه، حقیقت اسلام بود. در هند نیز نه سلاطین مملوک و آل تغلق به فرهنگ و تمدن چندان علاقه یی نشان دادند نه مغول کبیر - با وجود آنکه اینها سنت تسامح اسلامی را تا حدی احیاء نمودند و فرصتی برای بسط و توسعه فرهنگ و دانش عرضه کردند. در تمام مدت عصررنسانس و دوران جدید که غرب میراث تمدن اسلامی را تثمیر کرد وفزونی داد، عالم اسلام - تحت تاثیر نا امنی و تجاوزی که از اقتصادمتزلزلش ناشی بود - مثل پهلوانی که تمام قوای خود را در یک جنگ طولانی اما اجتناب ناپذیر از دست داده باشد کرخت ماند و بی فعالیت.
خود آگاهی مجدد مسلمین از وقتی شروع شد که ناپلئون بناپارت دردنبال شرکتهای هند شرقی اروپا به دروازه دنیای اسلام قدم نهاد، و درپشت سر وی شبح استعمار غرب رسید - با سعی در نفوذ مرئی و نامرئی.
بدینگونه، اگر در دو قرن اخیر یک جنگ صلیبی نامرئی و تازه قلمرو اسلام را در معرض تجاوز غرب نهاده است تفوق غرب درین برخورد مستمر جز تفوق اسلحه اش که علم و فرهنگ وست سببی ندارد و اگر دنیای اسلام می خواهد درین معرکه مخفی هم دست کم بقدر معرکه قدیم پیروزی بیابد، چاره یی جز آن ندارد که در «نوع اسلحه» خویش تجدید نظر کند، و بر اساس علم و فرهنگ گذشته خویش[20] - نه آنچه کور کورانه از غرب گرفته است - بنای علم و فرهنگ تازه یی بگذارد. سابقه تمدن و فرهنگ هزار ساله گذشته اش که بی شک در تاریخ انسانیت نقش مؤثری داشته است نشان می دهد که این کار برای وی شدنی است - زود یا دیر.
در گذشته نیز، فی المثل در دوران مقارن بنای بغداد، کوششی که مسلمین در نقل و تعلیم علوم و معارف یونانی، سریانی، پهلوی، و هندی، ونیز در ایجاد اصطلاحات مناسب عربی برای آن معارف، انجام دادند بقدری شگرف بود که انسان از مشاهده آن به حیرت می افتد و مورخ هر قدرنسبت به پیشرفتهای عصر خویش مغرور باشد ناچار تصدیق می کند که این کوشش هر چند در آن دوران حاصل بسیار نداشته است اما بقدری عظیم بوده است که هیچ قومی نمی توانسته است مدت زیادی آن راتحمل کند. بلکه فقط در مدت یک هیجان جوانی و شوق خوشبینانه انجام دادن چنین کوششی ممکن بوده است. (4)اکنون همه چیز بشارت می دهد که قلمرو اسلام بار دیگر از آن شوق و هیجان مقدس مشتعل خواهد شد.