2 - نسبت تحقيق و تقليد با حق و باطل

چنين نيست كه هر تحقيقى ، به حق و رستگارى انجامد، و هر تقليدى ، بطلان و خسران را نتيجه دهد؛ و به عبارت ديگر، تحقيق و تقليد، به خودى خود، نه ممدوحند، نه مذموم . حسن و قبح آن دو تابع شيوه و موضوع تحقيق و تقليد است . يعنى اگر انسان درباره ى موضوعى به تحقيق بپردازد كه آگاهى ها و ابزار لازم براى انجام آن را ندارد (مانند تحقيق فيزيكدانى كه از تفسير قرآن سر رشته اى ندارد، درباره ى مفاهيم قرآنى و بالعكس )، چنين تحقيقى ، نكوهيده و مردود است و يا اين كه در موضوعى كه آگاهى و ادوات لازم تحقيق درباره ى آن را دارد، به گونه اى شتاب زده و با پيش داورى دست به تحقيق بزند. در اين صورت نيز تحقيق او نامطلوب و نادرست خواهد بود و در حقيقت در دو فرض ياد شده ، آنچه انجام يافته كاريكاتورى از تحقيق بوده است نه تحقيق واقعى .
همين گونه است تقليد. هر گاه كسى در موضوعى ، به تقليد روى آورد كه خود مى تواند درباره ى آن علم و آگاهى لازم را به دست آورد، چنين تقليدى نابجا و نامقبول است . بدين جهت علماى اسلامى تقليد در اصول دين (كليات عقايد) را جايز ندانسته اند. يا اينكه درباره ى موضوعى كه شرايط تحقيق در آن را ندارد، از كسى تقليد كند كه خبره و متخصص در آن موضوع نبوده يا از وثاقت كافى برخوردار نيست . در اين گونه موارد تقليد نكوهيده و مردود است .
ولى هرگاه محقق درباره ى موضوعى به تحقيق بپردازد كه شايستگى تحقيق درباره ى آن را دارد و ادب و شيوه ى درست تحقيق را هم به كار بندد، تحقيق او پذيرفته و نتيجه ى آن هر چه باشد در حق وى حجت است . بدين جهت است كه فقها در عين اينكه به خطاپذيرى مجتهد قائلند، عمل او را قابل تقدير و حجت شرعى مى دانند و بر آنند كه آن جا كه راءى او با واقع مطابق نباشد، وى معذور و ماءجور خواهد بود، و اين مطلبى است كه سيره ى بشر - اعم از متشرعه و غير متشرعه - بر آن جارى بوده است . زيرا مقتضاى خرد و فطرت بشرى است و شرع نيز آن را امضا كرده است .
همين گونه است تقليد كه هرگاه در موضوعى و از سوى كسى باشد كه خود آمادگى و توانايى تحقيق درباره ى آن را ندارد و علم و آگاهى نسبت به آن نيز به آسانى قابل تحصيل نيست و از فردى تقليد كند كه متخصص و قابل وثوق است ، تقليد او از نظر عقل و شرع و عقلاى بشر حجت و مقبول است .
نكوهش هاى قرآن از تقليد مشركان به دو دليل بوده است : يكى اينكه تقليد آنان درباره ى مسايل بديهى عقلى و اخلاقى بوده كه فهم آن در دسترس ‍ همه ى افراد است چنان كه مى فرمايد:
و اذا فعلوا فاحشة قالوا وجدنا عليها آباءنا و اللّه امر نابها؛(145)
آنان در عين آگاهى از زشتى عمل خود مانند پرستش بت ها يا طواف عريان ، پيروى از روش نياكان خود را عذر مى آوردند و چون پدران خود را ديندار مى دانستند، اين كار را به امر خدا مستند مى كردند.
از اين روى خداوند در پاسخ آنان مى فرمايد:
قل انّ اللّه لا ياءمر بالفحشاء اتقولون على اللّه ما لا تعلمون ؛
خداوند هرگز به انجام كار ناروا دستور نمى دهد و اين سخن شما افترايى ناآگاهانه به خداوند است .
و ديگرى اينكه روش نياكان به خودى خود حجيت و اعتبار ندارد. زيرا آنان معصوم نبوده اند تا عملشان حجت عقلى و شرعى باشد؛ چنان كه مى فرمايد:
و اذا قيل لهم اتّبعوا ما انزل اللّه قالوا بل نتّبع ما الفينا عليه آباءنا او لو كان آباء هم لايعقلون شيا و لا يهتدون ؛(146)
هنگامى كه به آنان گفته شود از احكام الهى پيروى كنيد، گويند بلكه از روش نياكان خود پيروى مى كنيم آيا اگر نياكان آنان چيزى را درك نكرده و به حق ره نبرده اند.(هم چنان از آنان پيروى خواهند كرد)؟
بنابراين ، تطبيق اين آيات بر عموم دينداران و عالمان دينى نادرست است . اين آيات وصف حال مشركان و بت پرستان و در برابر موحدان است كه پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) و مسلمانان راستين از آن جمله اند؛ نه وصف حال همه ى افراد بشر يا همه ى دينداران !!