فصل دوم : تفاوتهاى مفهومى و زبانى

برخى ، پلوراليسم دينى را صورى و ظاهرى معرفى كرده و گفته اند: "مفاهيمى كه در پيشنهادهاى ايمان آوردن يك دين خاص معمول است ، خاص همان دين است : مسيحيان ، مفهوم مسيح (=منجى الهى ) را به كار مى برند؛ يهوديان مفهوم مسيح (كارگزار انسانى مشيت خداوند)، بودائى ها مفهوم نيروانا، هندوها مفهوم بر همن ، و... هر يك از اين تصورات ، آن گونه كه در اين اديان ، بيان گرديده ، معناى خود را از كاربرد آن در متن آن دين به دست مى آورد و از اين رو مخصوص آن دين است و تنها به عنوان بخشى از بحث كلامى آن معنا دارد. بنابراين مطلب ، اين نيست كه دو دين ، يك مفهوم را به كار مى برند و اقوال متناقض در باب آن بيان مى كنند. مسيحيان فى المثل نمى گويند كه اللّه ، بخشاينده نيست زيرا الله ، مفهومى مسيحى نيست و كلام مسيحى ، شامل هيچ نوع گزاره و حكمى در باب الله نيست ، يا همين طور، مسلمانان نمى گويند آتن ، برهمن نيست ، زيرا اين موضوع در حوزه ى كلام اسلامى راه ندارد.
به بيان ديگر - با استفاده از نظريه بازى زبانى ويتگنشتاين ، مى توان گفت : هر دينى ، نوعى صورت حياتى است با بازى زبانى خاص خود. زبان مسيحى ، كه مفاهيم كاملا متمايز مسيحى نظير تجسد، ابن اللّه و تثليث را به كار مى گيرد، معناى خود را از نقشى كه در حيات مسيحى بازى مى كند، مى گيرد. اين قوانين بازى زبانى مسيحى ، كتاب مقدس و سنت مسيحى را به عنوان منابع مهم شناخت تلقى مى كند. ليكن آنچه در متن ايمان مسيحى مى توان گفت : نمى تواند با آنچه كه در متن دينى ديگر بيان مى شود، مخالف باشد يا موافق . فى المثل مسيحى و بودايى ، دو قوم مختلف هستند، به جوامع و سنن دينى متفاوت تعلق دارند و به زبانهاى دينى متفاوت ، سخن مى گويند كه هر يك از اين زبانها، در متن يك صورت حيات دينى خاص معنا دارد. از اين رو اساسا بحث بر سر رقيب بودن اين دو دين به عنوان پيشنهادهاى ايمان داشتن در ميان نيست .(55)