فصل اول : تفكيك ميان گوهر و صدف دين

يكى از راه حل ها يا تفسيرهايى كه جان هيك براى پلوراليزم دينى ارائه كرده ، تفكيك ميان گوهر و صدف دين است . وى بر آن است كه گوهر دين ، متحول كردن شخصيت انسانهاست و گزاره هاى دينى ، حكم صدف دين را دارند. بدين جهت ، هشدار مى دهد كه آموزه هاى دينى ، مانند تجسد را نبايد بيش از حد مورد تاءكيد قرار داد و نبايد آنها را همچون نظريه هاى علمى ، صادق يا كاذب دانست . اين آموزه ها مادامى كه بتوانند ديدگاهها و الگوهاى ما را براى زيستن متحول سازند، صادقند از اين رو اگر آموزه هاى ظاهرا متناقض اديان گوناگون را، حقايقى حاكى از تجربه ى زيستن بدانيم ، اين آموزه ها، غالبا به نظر سازگار خواهد آمد.
به عبارت ديگر، به نظر مى رسد جان هيك ، بيش از آن كه بر حقايق كلامى كه در قالب قضايا بيان مى شوند، تعلق خاطر داشته باشد، به جنبه هاى وجودى و تحول آفرين دين ، عنايت و اعتنا دارد دين از آن رو واجد اهميت است كه حيات خود محورانه ى انسان را به حياتى خدا محورانه تبديل مى كند. آنچه مهم است اين است كه واقعيت غايى ، ما را چنان تحت تاءثير قرار دهد كه متحول شويم .(51)
هيك در اين باره مى نويسد:
"به نظر من ، فردى كه به عنوان مثال ، بر خلاف من معتقد است عيسى پدرى بشرى داشت ، احتمالا (نه قطعا) در اشتباه است ، اما من در عين حال متوجه اين نكته نيز هستم كه شايد آن فرد از من به خداوند نزديك تر باشد. اين توجه بسيار مهم است ، زيرا باعث مى شود كه داورى هاى متفاوت تاريخى چندان مورد تاءكيد قرار نگيرند و از اهميت آنها بسيار كاسته شود".(52)