زنده به گور كردن دختران
اين اقدام ، انحطاط اعراب را مى رساند. قرآن به اين فاجعه بزرگ انسانى با توبيخ و سرزنش شديد اشاره مى كند و به عاملان اين فاجعه ، هشدار مى دهد كه بايد عقاب شوند و حتى آن را به رستاخيز موكول كند كه بايد قاتلان جوابگو باشند.
يكى از محورهاى اساسى مبارزه اسلام ، مبارزه با نظام مرد سالارى بود و نفى اصالت مذكر. قرآن علل اين جنايات را توضيح مى دهد و به فقر اقتصادى و سقوط مطلق اخلاقى اعراب اشاره مى كند. عنصر خطرناك تعصبات جاهلى در مورد جنس زن ، در اين فاجعه دخالت مستقيم داشته است . دختر داشتن و اصولا زن بودن ، يك ننگ بزرگ و گناه نابخشودنى بود. تاريخ جاهلى حاوى فجايع دردناكى است در حق زنان و كودكان دختر.
در جامعه جاهلى وقتى مرد متوجه مى شد همسرش حامله است ، سخت پريشان مى شد كه نكند نوزاد، دختر باشد. وقتى مرد خبر مى يافت كه همسرش دختر آورده ، سخت منقلب مى شد و به مرز جنون مى رسيد و براى راحت شدن از اين ننگ ، نوزاد دختر را زنده به گور مى كرد. مرد حاضر بود نوزاد را بفروشد. در چنين صورتى امكان نجات كودك بود. اگر كسى متكفل خرج نوزاد مى شد، امكان زنده ماندن بود. گويند فرزدق ، شاعر معروف عرب نخستين كسى بود كه اقدام به خريد نوزادان دختر كرد تا از مرگ نجات يابند. او در آستانه ظهور اسلام نزديك به سيصد نوزاد دختر خريد. در اخبار جاهلى آمده است كه به هنگام زايمان زن تمام اعضاى خاندان و قبيله عزا مى گرفتند. زن بايد به خارج از قبيله بر لب گودالى مى رفت و در انتظار مى ماند: اگر نوزاد پسر بود، موجبات خوشحالى خانواده را فراهم مى كرد و اگر دختر بود بايد در همان گودال ، چال مى شد و زن شرمنده و سر به زير به خانه بر مى گشت . گويند در جامعه جاهلى دهها دختر در مقابل يك شتر معامله مى شدند. مردى 24 دختر را داد و يك شتر سرخ مو گرفت . تاريخ جاهلى از وجود مردانى خير و نيكوكار ياد مى كند كه حاضر بودند نوزادان دختر را بخرند تا از مرگ نجات يابند. البته نوزادان پسر سرنوشت ايده آلى نداشتند و بستگى داشت به اينكه مادرشان از چه خانواده و قبيله اى باشد. مساءله روح شجاعت و جنگ و خون ريزى بسيار مهم بود. اگر مادر نوزاد پسر، كنيز مى بود، پدر حاضر نبود او را به خود منسوب كند.
چنين پسرى بايد تن به كارهاى پست مى داد و حق نداشت جانشين پدر يا نماينده او باشد. چنين پسرانى معمولا چوپان قبيله مى شدند. اين مساءله در دوران جاهليت حوادث شگفتى ساخته است . فرزندانى قوى و شجاع كه بعدا مردانى جنگجو شده اند، در مواقع بحرانى به دليل اين كه كنيززاده بودند، به محض شنيدن شرافت خانوادگى از سوى پدر، قهرمانيهاى شگفت كرده اند و بر دشمن در حال غلبه ، غالب شده اند. داستان عنزه از همين قبيل است . او مادرى كنيز داشت و از حقوق اجتماعى عربى - قبيله اى محروم بود. در يك تهاجم ، كه قبيله او در حال شكست بود، پدرش به او دستور حمله و دفاع داد و او گفت كه چون كنيز زاده است ، حق ندارد دفاع كند. پدر گفت اگر بر دشمن غلبه كنى ، آزاد مى شود و عنزه با شنيدن اين جمله از پدرش ، بر دشمن تاخت و پيروز شد.
با ظهور اسلام و آن انقلاب عظيم و زيربنائى در فكر و فرهنگ و سنن ، بسيارى از پدران قاتل به حضور پيامبر رسيدند و از گذشته خود اظهار شرمندگى نمودند. آنان داستانهاى دردناكى از زنده به گور كردن نوزادان دختر تعريف مى كردند. مردى شقاوتمندانه اعتراف كرد كه دخترش را كه از او مخفى كرده بودند، در بزرگسالى شناخته و بدست خودش زنده به گور كرده است . او تعريف مى كرد كه چگونه التماسها و ناله هاى دخترش را از زير خاكها مى شنيده و همچنان خاك ريخته تا صدا خاموش شده است .
بديهى است كه جوامع ديگر وضعى مشابه داشته اند و در چين و ژاپن وضع اين گونه بوده است . اسلام به همه اين نكبت ها پايان داد، خرافات و اوقام و پندارهاى پليد را زدود و به بت در تمام ابعاد و مظاهر ذهنى و عينى آن خاتمه بخشيد.
زن را از قعر ذلت و خوارى و تباهى به اوج عزت و عظمت و اعتبار همسان انسانى رساند. آنقدر در تقديس و تكريم زن كوشيد كه اين موجود شريف و بزرگوار را برتر از مردان معرفى كرد. فاطمه زهرا سلام الله عليها سرور زنان جهان ، كوثر توحيد و شجره طيبه امامت و هدايت را پديد آورد. زن و مرد در اسلام اعتبار انسانى خويش را باز يافتند.
اعراب جاهلى براى شوهر دادن دختران خود روش جاهلانه و خرافى خاصى داشتند. اگر دخترى بى شوهر مى ماند و خواستگارى نداشت ، بايد قسمتى از گيسوى خود را پريشان مى كرد و يك چشمش را سرمه مى كشيد و شب هنگام در كوچه يا صحرا پا برهنه و لنگان لنگان راه مى رفت و مى گفت : من قبل از طلوع صبح شوهر مى خواهم اى لكاح . ((يا لكاح ! ابغى النكاح ، قبل الصباح )) لكاح معنائى ندارد و فقط براى جور كردن قافيه بكار رفته است .(608)