ولادت و كودكى ابراهيم (ع )

طبرى مورخ اسلامى اقوال مختلفى را درباره ولادت ابراهيم و محل تولد او مى آورد: برخى گفته اند كه ابراهيم در شهر ((شورش )) متولد شده است . و برخى ديگر شهر ((بابل )) را مكان ولادت او دانسته اند. جمعى ديگر بر آنند كه در شهر ((وركاء)) متولد شده است : ثم نقله ابوه الى الموضع الذى كان به نمرود.... بعضى گفته اند: در شهر ((حران )) بدنيا آمده و به اتفاق پدرش به بابل هجرت كرده است .
طبرى مى گويد: ((نمرود)) همان ((ضحاك )) است .
چون ستاره شناسان سال ولادت ابراهيم را به نمرود خبر دادند، او دستور داد تا همه زنان باردار را در يك محل گرد آورند. تنها مادر ابراهيم در ميان زنان نبود، زيرا آثار حمل در او مشاهده نشد. جاسوسان و كارگزاران نمرود كودكان پسر را مى كشتند. مادر ابراهيم به هنگام وضع حمل به غارى پناه برد. ابراهيم در غار چشم به جهان گشود.
ولادت ، رشد و نمو، كودكى و نوجوانى ابراهيم با ديگران فرق داشت و براى همه شگفت آور بود. گويند: نمرود نزديك به صد هزار كودك را بكشت . تارخ پدر ابراهيم از عناصر مورد اعتماد نمرود بود. او پاسدار شهر بابل بود. وقتى آثار حمل را در همسرش مشاهده كرد، براى نجات فرزندش ‍ از بابل به اور، يا راهمرمز رهسپار شد.(583)
ابراهيم پس از ولادت در غار، در همان مكان گذاشته مى شود و مادرش ‍ براى شير دادن او به غار مراجعه مى كند. اين كار بدور از چشم جاسوسان و با نهايت دقت و زحمت انجام مى شد. 13 سال چنين بود. ابراهيم پس از 13 سال از غار خارج شد و عازم شهر گرديد.
قرآن كريم زندگى عقيدتى ابراهيم را به روشنى ترسيم كرده است : ابراهيم از همين اوان بود كه به تبليغ توحيد پرداخت و با عالى ترين شيوه استدلال به نفى بت ها و پرستش ماه و خورشيد و ستارگان پرداخت . او به اطرافيانش ‍ ناگهان گفت كه آن ستاره درخشان ، آن ماه تابان و... خداى من هستند، و آنان را به نظاره آنها دعوت مى كرد. وقتى ستاره و ماه و... غروب وافول مى كردند، ابراهيم مى گفت : آه ! من خدايان افول كننده را دوست ندارم ! و بدين سان بود كه به خداى واحد قادر متعال ، خالق انسان و جهان و هستى دعوت كرد.(584) ابراهيم با بت پرستى و مجسمه پرستى نيز در ستيز بود. او ذلت پرستش مجسمه هاى سنگى نمرود و... را نمى توانست ببيند. و به جنگ بتان و بت پرستان شتافت . آن گونه كه انحطاط اخلاقى و فساد اجتماعى زمان خودش را نمى توانست تحمل كند. ابراهيم همه آن مصائب را معلول جامعه و نظام نمرودى مى دانست و لذا در مبارزه ، دنبال ريشه ها و علل تباهى و نابودى حرث و نسل بود.
نمرود مظهر فساد و تباهى است ، او قدرت سياسى مسلط است كه براى بقاء نظام تبهكار خود، بحران مى آفريند.
مورخان و نسب شناسان نمرود را از فرزندان سام بن نوح مى دانند كه به حكومت بر عجم دست يافت . در اساطير ايران باستان او را كيكاووس نام نهاده اند. گويا كه او امپراطورى بزرگى تشكيل داد و از شرق تا به غرب پيش ‍ روى كرد، و آن چنان قدرتى يافت كه ادعاى خدائى كرد. مردم را به پرستش ‍ خويش فراخواند و از خود مجسمه هايى ساخت تا رعايا او را عبادت كنند. هر چند كه برخى ديگر وى را همان ضحاك ماردوش افسانه اى مى دانند كه نسل جوان ايران را بكشت و مغزشان را خوراك مارها ساخت .
بدون شك اساطير باستان در ادوار تاريخى دستخوش تحريف و تغيير شده است و شخصيت ضحاك از جمله مواردى است كه زير سؤ ال است . آيا ضحاك يك چهره منفى است يا مثبت ؟ آيا ضحاك همان است كه در اساطير شاهنامه ترسيم شده يا كه همان است كه مورخان چنان چهره اى از وى ترسيم كرده اند. بهرحال نمرود جبار زمان ابراهيم است ، و علت انتساب او به اساطير ايران انگيزه هاى سياسى دارد. ما به هيچ وجه نمرود را در اساطير ايران باستان نمى جوئيم ؛ آنچه ملاك و معيار است ، همان ديدگاههاى قرآن كريم مى باشد كه به درستى و روشنى زواياى جامعه نمرودى را ترسيم كرده است و ماهيت سياسى - عقيدتى اين ديكتاتور خون آشام را تفسير نموده است . آراء مفسران و مورخان اسلامى كه بيشتر ايرانى اند، داستان ديگرى است كه بر خواننده است تا آثار روانى و علل چنين تفاسير و تعابيرى را در جنگ بزرگ عربى - عجمى قرون اوليه اسلامى بجويد.