فصل 9: تبرک و استشفا به آثار اوليا

وهابيان تبرك به آثار اوليا را شرك مي دانند و كسي را كه محراب و منبر پيامبر را ببوسد مشرك مي خوانند، هر چند در آن به هيچ نوع الوهيت معتقد نباشد، بلكه مهر و مودت به پيامبر سبب شود كه آثار مربوط به او را ببوسد. بايد از آنان پرسيد: درباره پيراهن يوسف چه مي گويند كه گفت: «اِذْهَبُوا بِقَمِيصي هذا فَألْقُوُه عَلي وَجْهِ أبي يَأتِ بَصِيراً»؛ [1] «پيراهن مرا ببريد و بر ديدگان پدرم بيفكنيد، او بينايي خود را باز مي يابد»
يعقوب نيز پيراهن يوسف را، كه تافته جدا بافته اي نبود، بر ديدگان خود مي افكند و در همان دم بينايي خود را باز مي يابد. چنانكه مي فرمايد: «فَلَمَّا أَنْ جاءَ الْبَشيرُ ألْقاهُ عَلي وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصِيراً.»
اگر يعقوب چنين كاري را در برابر «نجدي»ها و پيروان «محمد بن عبدالوهاب» انجام مي داد، با او چگونه معامله مي كردند؟ و عمل پيامبر مصون از گناه و خطا را چگونه توصيف مي نمودند؟
حال اگر مسلماني خاك قبر و ضريح و مرقد خاتم پيامبران را بر ديده بگذارد و قبر و ضريح پيشوايان را به احترام ببوسد و يا به آنها تبرّك جويد و بگويد: خداوند در اين خاك چنين اثر گذارده است و در اين كار از يعقوب زمان پيروي نمايد، چرا بايد مورد سبّ و لعن و تكفير واقع شود. [2] .
كساني كه با تاريخ زندگاني پيامبر گرامي آشنايي داشته باشند، مي دانند كه ياران آن حضرت پيوسته در تبرّك با آب وضوي پيامبر به يكديگر سبقت مي جستند و در اين مورد كافي است كه به دو صحيح بخاري و مسلم كه اصح صحاح ششگانه به شمار مي روند مراجعه مختصري بنماييم. اينك برخي را به عنوان نمونه يادآور مي شويم:

1 - بخاري در سرگذشت «صلح حديبيّه» مي نويسد: هرگاه پيامبر وضو مي گرفت، ياران او براي ربودن قطرات آب وضوي آن حضرت بر يكديگر سبقت مي گرفتند. [3] .

2 - و نيز در «باب خاتم نبوت» از سائب بن يزيد نقل مي كند كه مي گفت: خاله ام مرا خدمت پيامبر برد و گفت فرزند خواهرم بيمار است، پيامبر وضو گرفت و از خدا براي من بركت خواست و زماني كه وضو گرفت من از آب وضويش نوشيدم. [4] .

3 - وي همچنين در باب «صفات پيامبر» از «وهب بن عبداللَّه» نقل كرده است كه مردم دستهاي پيامبر را به صورت خويش مي كشيدند و من نيز دست آن حضرت را گرفته، به صورت خود كشيدم و دست او خوشبوتر از مشك بود. [5] .

4 - و بالاخره بخاري در باب «صفات پيامبر» نقل مي كند: پيامبر در «ابطح» ميان خيمه اي بود كه بلال از خيمه بيرون آمد و مردم را به نماز دعوت كرد، آنگاه به درون خيمه رفت و باز مانده آب وضوي پيامبر را بيرون آورد و مردم هجوم آوردند و آب را گرفته و بدان تبرّك مي جستند. [6] .

5 - مسلم در صحيح خود از انس نقل مي كند كه پيامبر سر خود را مي تراشيد و يارانش در اطرافش بودند و هر تاري از موي او در دست يكي از ياران بود. [7] .
اينها نمونه هايي از علاقه صحابه به پيامبر و تبرّك جويي آنان به آثار رسول خدا است و گردآوري اين جريانها تأليف كتاب مستقلّي را مي طلبد. شما مي توانيد با مراجعه به صحيح بخاري، در اواخر كتاب جهاد و همچنين در باب: «زره، عصا، شمشير، ظروف، مهر، انگشتر، مو و كفنِ پيامبر با نمونه هاي بارزي از اين تبرّكها آگاه شويد.
اين احاديث بي پايگي فرهنگ وهابيت را، كه براي جلوگيري از تبرك به ضريح رسول خدا گروهي را استخدام كرده و با ضرب و شتم و ايجاد حادثه، مسلمانان را از اظهار علاقه باز مي دارند، واضح و آشكار مي سازد. در حالي كه چنين عملي در عصر رسول خدا و در محضر او نيز رواج داشته است.
مسأله جلوگيري از تبرّك به آثار رسول گرامي و تقبيل و بوسيدن ضريح و منبر آن حضرت، از مظاهر بزرگ وهابيگري است كه دولت وهابي سعودي براي جلوگيري از انجام آن، مأموراني را در لباس «آمران به معروف و ناهيان از منكر» در اطراف ضريح شريف مستقر ساخته است و آنان نيز با كمال خشونت و بي رحمي با زائران قبر شريف رفتار مي كنند و چه بسا در اين مورد خونهاي پاكي ريخته مي شود و عرض و ناموس گروه كثيري لطمه و آسيب مي بيند، و ريشه انديشه آنان اين است كه بوسيدن ضريح، عبادت و پرستش صاحب قبر است. گويي «هر احترامي عبادت است!»
اين بيچارگان دور از معارف اسلام، چون نتوانستند عبادت را به صورت منطقي تعريف كنند، سرانجام در وادي حيرت گيج شدند و هر نوع تعظيم از «ميت» را پرستش تلقّي كردند و ما در فصل آينده براي عبادت، حدّ و مرز دقيقي ترسيم خواهيم كرد، آنچه فعلاً مهم است، آگاهي از سيره مسلمين در اين مورد است كه به مختصر و فشرده اي از مطالب انبوه در اين زمينه بسنده مي كنيم:

1 - دخت گرامي پيامبر، پس از درگذشت و دفن پدر بزرگوارش، كنار قبر وي ايستاد و مقداري از خاك قبر را برداشت و بر صورت نهاد و گريه كرد و اين دو بيت را سرود:
ما ذا عَلَي مَنْ شَمَّ تُربَة أَحْمَدَا
                                       أَنْ لا يَشُمَّ مَدْيَ الزَّمانِ غَواليا
«چه مي شود بر آن كسي كه خاك قبر احمد را ببويد و ديگر تا زنده است مشگ هاي گران قيمت را نبويد.»
صُبَّتْ عَلَيَّ مَصائِبُ لَوْ أنَّها
                                 صُبَّتْ عَلَي اْلأيَّامِ صِرْنَ لَيالِيا
«مصيبت هايي بر من وارد شد كه اگر به روزهاي روشن وارد مي شد، به شب تار تبديل مي شدند.» [8] .

2 - صحابي جليل، بلال حبشي كه به عللي مدينه را ترك گفت و در نواحي شام به امر مرز باني اشتغال جست، در خواب ديد كه پيامبر به او فرمود: اين چه جفايي است اي بلال، آيا وقت آن نرسيده است كه ما را زيارت كني؟ وي با حالت اندوه از خواب بيدار شد و بر مركب خود سوار گشته، آهنگ مدينه كرد. وقتي كنار قبر پيامبر آمد، شروع به گريه كرد و صورت خود را بر قبر مي ماليد و وقتي حسن و حسين را ديد، هر دو را بوسيد. [9] .

3 - اميرمؤمنان علي - ع - مي گويد: سه روز از دفن پيامبر گذشته بود كه عربي بياباني آمد و خود را بر قبر پيامبر افكند و خاك قبر او را بر سَر خود پاشيد و شروع به سخن گفتن با پيامبر كرد و گفت: اي پيامبر خدا، سخن گفتي ما نيز شنيديم، حقايق را از خداوند گرفتي ما نيز از تو گرفتيم از جمله چيزهايي كه خداوند برتو نازل كرده، اين است كه: «وَلَوْ أَنّهم إذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُم»، حال من بر خويشتن ستم كرده ام، از خدا برايم طلب آمرزش فرما! ناگهان ندايي شنيد كه: «گناهان تو بخشوده شد!»
اين داستان را بسياري از نويسندگان تاريخ و سيره آورده اند؛ از آن جمله «سمهودي در وفاء الوفا، ج 2، ص 612 و شيخ داود خالدي (متوفاي 1299) در صلح الاخوان و غيره.

4 - حاكم در مستدرك نقل مي كند: مروان بن حكم وارد مسجد شد و ديد مردي صورت بر قبر نهاده است، گردن او را گرفت و گفت مي داني چه مي كني؟ او وقتي سر برداشت معلوم شد كه ابو ايوب انصاري است و خطاب به مروان گفت: من نزد سنگ نيامده ام، نزد پيامبر آمده ام. اي مروان از پيامبر شنيدم كه فرمود: آنگاه كه دين را صالحان رهبري كنند بر آن گريه نكنيد آنگاه گريه نماييد كه نا اهلان رهبر باشند (يعني تو و بيت اموي تو). [10] .
اين بخش از تاريخ ريشه بازداري از تبرك به قبر پيامبر را به دست مي دهد و مي رساند كه صحابه گرامي پيامبر پيوسته به قبر شريف پيامبر تبرّك مي جستند، اين مروان بن حكم ها بودند كه آنان را از اين عمل مشروع باز مي داشتند.
در اين مورد سرگذشتهاي تاريخي به قدري زياد است كه نقل آنها مايه اطاله و درازي سخن است. علاقمندان مي توانند افزون بر كتاب «تبرك الصحابه» به كتاب ارزنده «الغدير»، ج 5، ص 146-156 مراجعه فرمايند.
در پايان از تذكر نكته اي ناگزيرم و آن اين كه: اين همه نقلهاي تاريخي هيچگاه نمي تواند دروغ و بي اساس باشد، حالا فرض كنيم كه همگي بي پايه و دروغ است، ولي باز بر مقصود ما گواهي مي دهند؛ زيرا اگر چنين كارهايي شرك، بدعت و يا نامشروع و حرام به شمار مي رفت هرگز دروغ پردازان آنها را به شخصيتهاي اسلامي نسبت نمي دادند، زيرا افراد دروغگو در زمينه هايي دروغ پردازي مي كنند كه مورد پذيرش جامعه باشد تا مردم سخن آنها را بپذيرند و باور كنند و هرگز كاري را كه شرك و بدعت و يا حرام و نامشروع است، به صالحان نسبت نمي دهند؛ زيرا در اين صورت با مقاومت و عدم پذيرش مردم روبرو مي شوند و تير آنان به سنگ مي خورد و به هدف پست خود نمي رسند.
* * *
[1] يوسف: 92.
[2] از زمان پيامبر گرامي تا امروز همه مسلمانان جهان، جز وهابي ها، به آثار رسول اكرم تبرك مي جستند و شيخ محمد طاهر مكي با شواهد قطعي تاريخي اين مطلب را در رساله اي كه در سال 1385 چاپ كرده، ثابت نموده است و نام رساله «تبرك الصحابه به آثار رسول اللَّه - ص -» و اين رساله به زبان فارسي نيز برگردان شده است.
[3] صحيح بخاري، ج 3، ص 255.
[4] صحيح بخاري، ج 4، ص 227 و صحيح مسلم باب خاتم النبوه.
[5] صحيح بخاري، ج 4، ص 226.
[6] صحيح بخاري، ج 4، ص 231.
[7] صحيح مسلم، ج 4، كتاب فضائل الصحابه.
[8] بسياري از نويسندگان محقق، اين جريان را نقل كرده اند، مانند شبرواي در الإتحاف، ص 9 و سمهودي در وفاء الوفا، ج 2، ص 444 و خالدي در صلح الإخوان، ص 57 و غيره.
[9] اين داستان را گروهي نقل كرده اند، مانند سبكي در شفاء السقام به نقل از تاريخ شام ابن عساكر و ابن اثير در اسد الغابه، ج1، ص 28.
[10] مستدرك حاكم، ج 4، ص 515.