امامت و خلافت منحصر به دوازده امام معصوم است، چرا؟

پرسش:

چرا شيعيان امامت و خلافت را منحصر به 12 امام مى دانند و ائمه چهارگانه اهل سنت را قبول ندارند؟

پاسخ:

بسيارى از اوامر و دستورات پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) حتى به وسيله علماى اهل سنت روايت شده كه در آن، اهل بيت و عترت طاهره به عنوان عديل قرآن به امت معرفى شده اند تا به آنان تمسك جويند. از جمله آن ها حديث ثقلين، حديث سفينه و حديث باب حطه از اسناد محكم شيعيان است. حتى در كتب اهل سنت، نمى توان يك حديث ـ هر چند يك طرفه ـ پيدا نمود كه پيغمبر امتش را به پيروى از ابوالحسن اشعرى و معتزلى و نيز اطاعت از چهار امام اهل سنت يعنى مالك بن انس، احمد بن حنبل، ابوحنيفه يا محمد بن ادريس شافعى ترغيب، تشويق و رهنمون كرده باشد.

اما ابن حجر مكى در باب 11 كتاب صواعق و نيز شيخ سليمان بلخى حنفى در باب 59 ينابيع الموده نقل نموده اند كه بيش از 20 نفر از اصحاب رسول الله(صلى الله عليه وآله) حديث تمسك به ثقلين ـ قرآن و عترت پيغمبر ـ را از طرق مختلف نقل كرده اند. بدان جهت كه قرآن و عترت با همديگر حكم ثقلين را دارند و پيروى از هر دوى اين ها لازم و واجب است ـ نه فقط يكى از اين دو.

اكنون بايد ديد كه آيا مى توان قرآن ـ يكى از ثقل ها ــ را فداى مصلحت زمان و مكان نموده و آن را عوض كرد و كتاب ديگرى را انتخاب و جايگزين آن كرد؟ اگر پاسخ مثبت باشد، پس تغيير ثقل ديگر يعنى همان عترت نيز ممكن خواهد بود. در نتيجه با پذيرفتن تغيير ثقل اول ـ قرآن ـ پيروى از غير اهل بيت ميسر و بدون اشكال مى شود. اما چون از نظر شيعه، پاسخ اين سؤال منفى است يعنى هرگز نمى توان كتاب ديگرى را جايگزين قرآن نمود، لذا چون يكى از ثقل ها را نمى توان تغيير داد، ثقل ديگر نيز غير قابل تغيير مى باشد.

حال بايد بررسى كرد كه كداميك از خلفاى سه گانه ـ ابوبكر و عمر و عثمان ـ از عترت و اهل بيت پيغمبر بوده اند تا مطابق دستور رسول الله(صلى الله عليه وآله)، مجبور به اطاعت و پيروى از آن ها باشيم؟ يقيناً تاريخ و اجماع مسلمين اتفاق نظر دارند كه عترت پيغمبر، كسان ديگرى به جز اين سه نفر بوده اند; لذا اين ها از عترت و اهل بيت پيغمبر به حساب نمى آيند.

اينك اين سؤال پيش مى آيد كه اگر پيغمبر گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله) اطاعت و پيروى از فرد يا قومى را امر و توصيه نمايد و جمعى از صلحا و صحابه امت بگويند كه صلاح در آن است كه از افراد ديگرى پيروى نماييد، آيا اطاعت امر پيغمبر واجب است يا اطاعت از مصلحت انديشى صلحا و بزرگان امت؟! از نظر شيعه پاسخ اين سؤال «اطاعت محض از پيغمبر گرامى اسلام» است.

حال كه تاريخ گواهى مى دهد كه هيچ كدام از خلفاى ثلاثه، نه ابوالحسن اشعرى، نه معتزلى و نه چهار امام اهل سنت (مالك بن انس، احمد بن حنبل، ابوحنيفه يا محمد بن ادريس شافعى) از اهل بيت و عترت پيغمبر نيستند، و اصلاً هيچ گونه دستور و سفارشى از پيغمبر مبنى بر پيروى از آن ها نرسيده است و حتّى تا سال ها بعد از پيغمبر نامى از آن ها در ميان نبوده ـ با فرض اين كه از علما و فقهاى اسلامى بوده اند و بعدها نام آنان جلوه گر شده است ـ چه دليلى وجود دارد كه همه نسل هاى گذشته، حال و آينده از اين چهار نفر ـ كه اهل سنت سفارش مى كنند ـ پيروى و متابعت نمايند؟ در صورتى كه حتى يك حديث يا روايت نيز در اين زمينه وجود ندارد.

از طرف ديگر، همه امت اسلام متفق القولند كه امام اميرالمؤمنين(عليه السلام) و يازده فرزند ايشان، همگى از عترت صحيح النسب و از اهل بيت خاص پيغمبر به حساب مى آيند. پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) بارها اطاعت از آن ها را اسباب نجات دانسته و صريحاً فرموده است: از آن ها سبقت نگيريد، زيرا آن ها اعلم بر شما هستند. دلايل و براهين زيادى مبنى بر متابعت از اين دوازده امام وجود دارد.

حال بايد ديد كه دليل پيروى از چهار امام اهل سنت چه بوده و چگونه بوجود آمده است؟ علت پيروى از ائمه اربعه اهل سنت در اين است كه بعضى از خلفا و پادشاهان مردم را مجبور نمودند كه حتماً بايد از يكى از اين چهار مذهب تقليد نمايند. على رغم اين كه هيچ گونه نص صريح و دستور خاصى از جانب پيغمبر درباره منحصر كردن تقليد به اين چهار نفر وجود ندارد، آيا اين انحصار، ظلم فاحشى به كليه فقها و علماى بزرگ اسلام و تضييع حقوق علمى آن ها محسوب نمى شود؟ در حالى كه تاريخ نشان داده است بعد از آن ها، فقها و علماى بسيار بزرگى كه اعلم و افقه از اين چهار امام بوده اند، همواره وجود داشته اند. آيا خود اين علماى بزرگى كه پس از اين چهار امام تربيت مى شوند، بايد از اين چهار نفر تقليد كنند؟

ممكن است در پاسخ، بعضى با قياس استدلال كنند كه به همان دليل كه شيعيان، امامت را به 12 امام منحصر نموده اند، ما نيز امامت را با همان دلايل مشابه به اين چهار نفر منحصر مى كنيم. در پاسخ بايد گفت: خود پيامبر خدا عدد خلفاى بعد از خود را به اين 12 نفر منحصر نموده است. شيخ سليمان قندوزى حنفىِ حموينى در فرائد، امام ثعلبى در تفسير خود، ابن ابى الحديد در شرح نهج البلاغه، خوارزمى و ابن مغازلى در مناقب، همگى به طرق مختلف از رسول گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله) نقل كرده اند كه: تعداد ائمه و خلفاى بعد از من دوازده نفر است كه جملگى از قريش مى باشند. حتى نام آن ها را به ترتيب بيان نموده اند. بنابراين اصلاً قياس بين اين چهارنفر و دوازده امام شيعه، كه اوصياى رسول الله(صلى الله عليه وآله) و منصوب و منصوص از جانب حق تعالى مى باشند، جايز و روا نمى باشد.

از طرف ديگر، برخى از ائمه چهارگانه، نظير: ابوحنيفه اصلاً و ابداً اهل فقه و اجتهاد نبوده بلكه فقط اهل قياس بوده اند. جالب تر اين كه بعضى از ائمه چهارگانه، خود از خوشه چينان خرمن 12 امام شيعه بوده اند. پس اگر تقليد بر اين چهار نفر جايز و روا باشد، چرا به سراغ استادان آن ها يعنى كسانى چون امام جعفر صادق(عليه السلام)نبايد رفت؟!!