20- گريه بر فراق عزيزان

گريه بر فراق عزيزان(1)

حزن و اندوه به هنگام از دست دادن دوستان و بستگان، امريست كه فطرت انسانى بر آن سرشته شده است. وقتى كسى گرفتار مصيبت فقدان عزيز وجگرگوشه اى از دوستان و آشنايان خود مى شود، اندوه او را فرا مى گيرد و بى اختيار اشك از گونه هايش جارى مى شود. تا كنون مشاهده نشده است كه كسى منكر اين حقيقت باشد و به طور جدى و واقعى آن را انكار كند. پر واضح است كه اسلام دينى فطرى است و بدون مخالفت با فطرت انسانى ـمطابق اقتضائات آن ـ برنامه هاى خود را تنظيم نموده است:

(فَاَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرتَ اللّهِ الَّتِى فَطَرَ النّاسَ عَلَيْها).(2)

«پس روى خود را متوجه آيين خالص پروردگار كن! اين فطرتى است كه خداوندانسانها را بر آن آفريده است».

هرگز ممكن نيست كه دينى جهانى، گريه و اندوه را در ازدست دادن دوستان و عزيزان، تا وقتى كه موجب خشم و غضب خداوند نشده است، تحريم كند.

در بررسى هاى تاريخى، شاهد آنيم كه پيامبر گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم)صحابه و تابعين، بر اساس همين اقتضاى فطرى رفتار كرده اند. اينك برخى شواهد تاريخى را در اين زمينه خاطر نشان مى سازيم:

پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم)هنگام مرگ فرزند دلبندش ابراهيم، مى گريست و مى فرمود:

«العين تدمع، و القلب يحزن، و لا نقول الاّ ما يَرضى ربنا و انّا بك يا ابراهيم لمحزونون»
«چشم مى گريد و قلب مى سوزد و جز آنچه مورد رضايت خدا است نگوييم. اى ابراهيم! ما در فراق تو در اندوهيم»(3).

تاريخ نگاران و سيره نويسان نوشته اند: هنگاميكه ابراهيم فرزند رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم)در حال احتضار بود، پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)وارد خانه شد و او را در دامن مادرش ديد. او راگرفت و در دامان خود خواباند و فرمود:

«يا ابراهيم انّا لن نغنى عنك من اللّه شيئاً ـ ثم ذرفت عيناه و قال: ـ انا بك يا ابراهيم لمحزونون، تبكى العين و يحزن القلب و لانقول ما يُسخط الربّ و لولا انّه امرٌ حقُّ و وعدٌ صدق و انّها سبيل مأتية، لحزنّا عليك حزناً شديداً اشدّ من هذا»

«اى ابراهيم! كارى از ما ساخته نيست، سپس اشك چشمان آن حضرت را فرا گرفت و فرمود: ـ ما در فراق تو اندوهناكيم، چشم گريان است و قلب سوزان و آنچه خشم خدا را موجب شود بر زبان نرانيم و اگرنبود كه مرگ حق است و وعده ايست صادق و راهى است كه همه بايد بروند، اندوه ما بر تو صد چندان از اين بود».

در اين هنگام عبدالرحمان ابن عوف به آن حضرت گفت: مگر شماخودتان از گريه بر اموات نهى نكرديد؟ حضرت پاسخ داد:

«لا، ولكن نهيتُ عن صوتين احمقين و آخرين، صوت عند مصيبة و خمش وجوهو شقّ جيوب ورنّة شيطان، و صوت عن نغمة لهو، و هذه رحمة، و من لايرحم لايُرحم»
«نه! اما از دو صداى جاهلانه و دو كار نهى كرده ام; داد و فرياد به هنگام واردآمدن مصيبت و خراش دادن صورت و پاره كردن گريبان و صداى گريه اى كه در حلق پيچانده شود كه شيطانى است، و صداى نغمه لهوآميز. امّا اين گريه من، ناشى از عطوفت و رحمت است و البته كسى كه رحم نكند، بر او رحم نشود»(4).

نمونه فوق، اولين و آخرين گريه آن حضرت بر مصيبت عزيزان خود نبود. آن حضرت در مرگ فرزندش«طاهر» نيز مى گريست و مى فرمود:

«ان العين تذرف و انّ الدمع يغلب و القلب يحزن و لانعصى اللّه عزّ وجلّ».
«چشم گريان است و اشك ريزان و قلب سوزان و البته خداوند را عصيان نخواهيم كرد».(5)

علامه امينى در اثر گران سنگ خود«الغدير»، موارد بسيارى از گريه پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم)و صحابه و تابعين را در مصيبت فقدان عزيزان و دوستان، گرد آورده است. نمونه هاى ذيل، از جمله مواردى است كه اين محقق انديشمند بدانها اشاره كرده است:

«وقتى حمزه (قدس سره)در جنگ احد به شهادت رسيد، صفيه دختر عبدالمطلب (قدس سره)سر رسيد و به دنبال پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)مى گشت ]وقتى آن حضرت را يافت [پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم)بين او و انصار فاصله شد و فرمود: او را به حال خود گذاريد. صفيه در نزد پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم)]يا جنازه حمزه [ نشست و گريست. هرگاه صداى او به گريه بلند مى شد، صداى گريه پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)نيز; و اگر او آهسته مى گريست پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم)هم. فاطمه(عليها السلام)دختر رسولخدا(صلى الله عليه وآله وسلم)نيز مى گريست و پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم)همراه او گريه مى كرد و مى فرمود: هرگز كسى مانند تو مصيبت زده نخواهدشد».(6)

«پس از جنگ احد كه پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم)به مدينه بازگشتند، با خبر شدند كه زنان انصاربر شهداى خود گريه مى كنند. حضرت فرمودند:« امّا حمزه عزادار و گريان ندارد»! انصار با شنيدن اين جمله، به زنان خود گفتند: هر كس خواست براى شهيد خود گريه كند، ابتدا بر حمزه عموى پيامبر گريه كند. ]بنا به گفته مؤلف كتاب مجمع الزوايد[ اين رسم تا كنون ادامه دارد و مردم بر هيچ مرده اى گريه نمى كنند مگر آنكه ابتدا بر حمزه بگريند».(7)

«هنگاميكه خبر شهادت جعفر، زيد ابن حارثة و عبداللّه بن رواحة به پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم)رسيد، اشك از ديدگان حضرتش جارى شد».(8)

«وقتى پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم)به زيارت قبر مادر خود رفت، به شدّت گريست و از گريه ايشان، اطرافيان نيز به گريه آمدند».(9)

«هنگاميكه عثمان ابن مظعون، يكى از صحابه پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم)از دنيا رفت، پيامبر بر جنازه او بوسه زد و گريست، به گونه اى كه اشك آن حضرت بر گونه هاى مباركش جارى شد».(10)

« هنگاميكه پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)در مرگ پسر يكى از دختران خود مى گريستند، عبادة ابن صامت از علت اين گريه سئوال كرد. حضرت پاسخ دادند: گريه، رحمتى است كه خداوند در نهاد فرزندان آدم قرار داده است و خداوند فقط بر بندگان عطوف خود رحم خواهد كرد».(11)

«حضرت زهرا (عليها السلام)، پس از رحلت رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)مى گريست و مى فرمود: اى پدر! تو به پروردگارت نزديك شدى و دعوتش را اجابت نمودى.پدر جان! اينك خبر رحلتت را به جبرييل مى رسانيم و اينك، بهشت فردوس مأواى تو است».(12)

«دخت پاك رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)، فاطمه زهرا (عليها السلام)در كنار تربت مطهر پدرايستاد، مشتى از خاك قبر برداشت و بر چشم نهاد و با چشمانى گريان چنين سرود:

ماذا على مَنْ شمَّ تربة احمد *** أن لا يشمّ مدى الزمان غواليا
صُبَّتْ علىّ مصائبُ لو انّها *** صُبَّتْ على الايام صِرن لياليا

«چگونه است، آن كس كه تربت پاك رسول خدا را مى بويد، هرگز هيچ بوى خوشى را تا پايان عمر نخواهد بوييد. بر من مصائبى روى آورد، كه اگر بر روزها فرود مى آمد، به شب تيره تبديل مى شدند».

ابوبكر بن ابى قحافة، خليفه اول، بر پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم)گريست و در سوگ پيامبر مرثيه اى سرود كه با اين بيت آغاز مى شد:

يـا عيـن فابـكى و لا تسـأمـى *** و حُقَّ البكاء علـى السيّـد
«اى چشم! گريان باش و از گريه ملول مشو، كه گريه بر آن بزرگ سزاوار است».

و نيز حسّان بن ثابت، شاعر پر آوازه صدر اسلام در رثاى پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم)مى گريد و مى گويد:

ظللتُ بها ابكى الرسول فاسعدت *** عيونٌ و مثلاها من الجفن اسعد
يبكّون من تبكى السماوات يومه *** و من قد بكته الارض فالناس اكمد

«همواره بر رسول خدا مى گريم، پس اى ديده ها و مژگانها مرا در اين گريستن يارى دهيد. مردم مى گريند در عزاى كسى كه آسمانها در روز عزايش گريه مى كنند، و مردم در عزاى كسى كه زمين براى او گريست، غمگين ترند».

و در شعرى ديگر:

يا عين جودى بدمع منك اسبال *** و لا تمـلنّ من سحّ و إعـوال
«اى ديده! مدام از خود اشك جارى كن و از اشك و شيون ملول مشو».

دختر عبدالمطلب«أروى» در سوگ آن حضرت مى گريد و اينچنين مرثيه مى خواند:

اَلا يا عين! و يحك اسعدينى *** بدمعك ما بقيت و طاوعينى
اَلا يا عين! و يحك و استهلّى *** على نور البلاد و اسعدينى

اى ديده! واى بر تو; تا وقتى كه من زنده ام مرا در اشك ريختنم يارى كن و مطيعم باش.
اى چشم! واى بر تو; بر مرگ روشنايى شهرها اشك ريز و مرا در اين مصيبت يارى كن.

دخت ديگر عبدالمطلب«عاتكه»، اين چنين مرثيه مى خواند:

أعينىّ جودا طوال الدّهر و انهمرا *** سكباً و سحّاً بدمع غير تعذير
يا عين فاسحنفرى بالدمع واحتفلى *** حتّى الممات بسجل غير منزور
يا عين فانهملى بالدمع واجتهدى *** للمصطفى دون خلق اللّه بالنور

اى ديدگانم! به درازاى روزگار اشك ريزيد، بى هيچ عذر و بهانه اى.
اى ديده! با اشك ريختن گود شو و تا مردنم بدان اهتمام كن ، بى هيچ درنگى.
اى چشم! فراوان گريه كن و در ماتم نور برگزيده ـ از بين خلق خدا ـ كوشش كن.

صفيّه، دختر ديگر عبدالمطلب و عمه پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم)در سوگ آن حضرت مى گريد و مى خواند:

أفاطمُ بكّى و لا تسأمى *** بصحبك ماطلع الكوكب
هو المرء يبكى و حقّ البكاء *** هو الماجد السيّد الطيّب

اى فاطمه! گريان باش و در عزاى همدمت تا هنگامه طلوع ستاره، خسته مشو.
براى مردى به حق گريسته مى شود، كه سرور و آقايى پاك نژاد است.

و در جاى ديگر:

أعينىّ! جودا بدمع سجم *** يبادر غرباً بما منهدمْ
أعينىّ! فاسحنفراو اسكبا *** بوجد و حزن شديد الالم

ديدگانم! اشك روان ريزيد، در مصيبتى كه ويرانگر است.
چشمانم! اشك ريزيد و گود شويد، در شور و غصّه دردناكى.

هند، دختر حارث ابن عبدالمطلب با چشمانى گريان، در سوگ حضرتش مى گويد:

يا عين جودى بدمع منك و ابتدرى *** كمـا تنزّل ماء الغيـث فانثعبـا
اى ديده! اشكى جارى ساز و بدان مبادرت كن، همانند آب باران كه فرود آيد و جارى شود.

و هند، دختر اثاثة، در مرثيه اى مى گويد:

الا يا عين! بكّى لا تملّى *** فقد بكرالنعىّ بمن هويتُ
هان اى ديده! گريه كن وخسته مشو، چرا كه خبر مرگ ناگهانى دلباخته ام را آوردند.

عاتكه بنت زيد، در ضمن مرثيه اى مى خواند:

و أمست مراكبه أوحشت *** و قد كان يركبها زينها
و أمست تبكّى على سيّد *** تردّد عبرتها عينها

مركبهاى او شام كردند، در حالى كه وحشت زده بودند و آن كه سوار بر آنان مى شد، زينت آنان بود.
شام نمودند، در حالى كه گريه مى كردند بر سرورى كه اشكش از ديدگانش روان بود.

اُمّ ايمن نيز در سوگ آن حضرت مى گويد:

عين جودى فانّ بذلك لِلدّمـ *** ـع شفاء فاكثرى من بكاء
بدموع غزيرة منك حتّى *** يقضى اللّه فيك خير القضاء

اى ديده! اشك ريز كه اين اشك شفا است پس بسيار گريان باش.
اشك فراوان ريز تا هنگامى كه خدا درباره تو بهترين حكم را بنمايد.

در جريان جنگ اُحُد، عمه جابرابن عبداللّه بر برادر خود، عبداللّه ابن عمر مى گريست.

جابر گفت: من مى گريم و مردم مرا از گريه نهى مى كنند، اما رسول اللّه(صلى الله عليه وآله وسلم)مرا نهى نمى كند. پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)فرمود: در سوگ او، هم بگرييد]زيرا عزيزى را از دست داده ايد [و هم نگرييد،]زيرا [قسم به خدا، تا وقتى كه او را به خاك سپرديد، ملائكه با بالهاى خود بر او سايه افكنده بودند».(13)

البته بر طبق روايتى كه از عمر ابن خطّاب و عبداللّه ابن عمر رسيده است، پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم)فرموده اند:

«ان الميّت يُعَذَّب ببكاء اهله».
«ميّت، با گريه بستگان خود در عذاب مى افتد».(14)

به اعتقاد ما، ظاهر اين حديث با رفتار خليفه دوم «عمر» در مواردبسيارى كه تاريخ آنها را ثبت كرده است، در تعارض است. از آن جمله:

1. هنگاميكه خبر مرگ نعمان ابن مقرن المزنى به عمر رسيد، عمر از منزل خارج شد، بر بالاى منبر رفت و اين خبر را به مردم رساند، آنگاه دست خود را به روى سرگذاشت و گريست.(15)
2. هنگاميكه خالدابن وليد از دنيا رفت، عمر در سوگ او گريست و وقتى اين خبر به او رسيد كه كسانى زنان را از گريستن منع كرده اند گفت: تا وقتى كه گريه زنان بنى مغيره بر ابى سليمان به صورت لغو و لقلقه (صداى گريه باچرخانيدن در گلو) نباشد، برآنان باكى نيست.(16)
3. برادر عمر، زيدابن خطّاب در گذشت و دوست او ـ از قبيله بنى عدى ابن كعب ـ به مدينه آمد. وقتى چشم عمر به او افتاد، اشك از ديدگانش جارى شدو گفت:«زيد را وانهادى و به نزد من آمدى!».(17)

اين گريستنهاى متعدد خليفه دوم، ما را به اين نكته مى رساند كه معناى حديث مذكور ـ بر فرض صّحت سند آن ـ چيز ديگرى است. علاوه بر آنكه اگر ظاهر اين حديث را بپذيريم، با آيات قرآن در تعارض است. بر اساس آيه:

(وَ لاتَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ اُخْرى).(18)
«هيچ گنهكارى بار گناه ديگرى را بر دوش نمى كشد».

در عذاب افتادن ميّت به وسيله گريه شخص ديگر، چه معنايى مى تواند داشته باشد؟.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

1 . اين بخش برگرفته شده از كتاب «بحوث قرانيه» مؤلف است كه به قلم شيواى آقاى «مهدى عزيزان» به فارسى برگردانيده شده است.
2 . روم / 30.
3. سنن ابن داود: 1/58; سنن ابن ماجه: 1/482.
4. السيرة الحلبيه: 3/348.
5. مجمع الزوايد هيثمى: 3/8.
6. امتاع المقريزى، ص 154.
7. مجمع الزوايد: 6/120.
8. صحيح بخارى: كتاب «المناقب فى علامات النبوة فى الاسلام»; سنن بيهقى:4/70.
9 . سنن بيهقى: 4/70، تاريخ خطيب بغدادى: 7/289.
10. سنن ابى داود: 2/63; سنن ابن ماجة: 1/445.
11 . سنن ابى داود: 2/58; سنن ابن ماجة: 1/481.
12 . صحيح بخارى، باب «مرض النبى ووفاته»; مسند أبى داود:2/197; سنن نسائى:4/13; مستدرك حاكم: 3/163; تاريخ الخطيب: 3/262.
13. الغدير: 6/164 ـ 167.
14 . صحيح مسلم: 3/41ـ 44، كتاب الصلاة، باب « الميت يعذب ببكاء أهله عليه».
15. عقد الفريد . از ابن عبد ربّه اندلسى: 3/235.
16 . همان.
17 . همان.
18 . فاطر / 18.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------