4. تبرك به قبر پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم)
--الف: مروان بن حكم وارد مسجد شد، ديد مردى صورت خود را بر قبر پيامبر نهاده است، مروان گردن او را گرفت و عقب كشيد، و به او گفت:
مى دانى چه مى كنى؟ آن مرد سر برداشت و معلوم شد كه ابوايوب انصارى صحابى بزرگ و ميزبان پيامبر است. وى در پاسخ مروان چنين گفت:
من به سوى سنگ نيامده ام، من آهنگ پيامبر كردم، ولى اى مروان از پيامبر شنيده ام كه فرمود: آنگاه كه دين را صالحان رهبرى مى كنند بر آن گريه نكنيد، آنگاه گريه كنيد كه رهبران از نا اهلان باشند، يعنى تو و بيت اموى .
اين بخش از تاريخ كه حاكم نيشابورى آن را در «مستدرك صحيحين» نقل كرده است(1) حاكى از عمل ياران پيامبر است كه با گذاردن صورت بر قبر شريف پيامبر تبرك مى جستند، همچنان كه از مخالفت امثال مروان بن حكم كه مهر پيامبر بر دل آنان نبود ـ با امر تبرّك حكايت مى كند.
--ب: صحابى بزرگ بلال حبشى كه پس از رحلت پيامبر مرزبانى را بر اقامت در مدينه برگزيد شبى پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم)را به خواب ديد كه به او مى گويد جفا تا كى؟ او از خواب بيدار شد و در انگيزه گِلِه پيامبر انديشيد به خاطرش رسيد كه در اين مدت كه از مدينه بيرون آمده به زيارت قبر پيامبر نرفته است فرداى آن روز آهنگ مدينه كرد وقتى وارد مدينه شد در كنار قبر پيامبر نشست گريه ها سر داد و صورت خود را بر آن مى ماليد، وقتى حسنين(عليهما السلام)را ديد هر دو را در بغل گرفت و بوسيد و به درخواست آنان همان شب در نقطه اى كه هميشه اذان مى گفت اذان سر داد.(2)
--ج: دخت گرامى پيامبر پس از درگذشت و دفن پيامبر گرامى (صلى الله عليه وآله وسلم)در كنار قبر وى ايستاد و مقدارى از خاك قبر بر صورت نهاد و اشك ريخت و اين دو شعر را سرود:
ماذا على من شمّ تربةَ أحمدا أن لا يَشُمّ مدى الزمان غواليا
چه مى شود آن كس را كه خاك قبر احمد را ببويد و تا زنده است مشكهاى گران قيمت را نبويد.
صُبـّت عليّ مصائب لو أنّهـا صبّت على الأيام صرن لَياليا (3)
مصيبتهايى بر من وارد شد كه اگر به روزهاى روشن فرود مى آمد به شب تار تبديل مى گشت.
ما در اينجا به نقل اين وقايع از ميان دهها واقعه كه حاكى از اتفاق صحابه بر تبرك به آثار پيامبر است اكتفا مىورزيم ولى سير و تتبع در كتابهاى حديثى و تاريخى مسأله تبرك به پيامبر و صالحان را به حدّ تواتر مى رساند.
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
1 . مستدرك حاكم:4/560، حديث 8571.
2 . تاريخ ابن عساكر: ترجمه ابراهيم بن محمد:7/137، شماره 493.
3. وفاء الوفاء:4/1405; المواهب اللدنية:4/563.
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------