17ـ طحاوى
17ـ طحاوی (م 321 هـ.ق)([533])
وی می گويد:
حدّثنا الربيع المرادي، حدّثنا أسد بن موسی، حدّثنا حاتمبن إسماعيل، حدّثنا بُكير بن مسمار، عن عامر بن سعد، عن أبيه، قال: لما نزلت هذه الآية([534])، دعا رسول الله(صلی الله علیه و آله) عليّاً وفاطمة وحسناً وحسين علیھم السلام، فقال: «اللهمّ هؤلاء أهلي».
او پس از نقل اين حديث میگويد:
«ففي هذا الحديث أن المرادين بما في هذه الآية هم رسول الله(صلی الله علیه و آله) وعلي وفاطمة وحسن وحسين»([535]).
حديث صحيح است.
او روايت ديگری را از ام سلمه نقل كرده، كه ام سلمه در پايان حديث میگويد:
فقلت: يا رسول الله(صلی الله علیه و آله) فتُدخلني معهم، قال: «أنتِ من أهلي»([536])
از اين روايت و سياق آن به خوبی روشن میشود كه مراد از اهل در اينجا به معنای زوجيّت است و نه اينكه ام سلمه داخل در اهلبيتی باشد كه خداوند در آيه آن را اراده كرده است؛ چون اگر او را شامل میشد اجازه ورود در زير كساء به او داده میشد. همچنين بايد گفت اسناد اين روايت ضعيف است، چون در سند «خالد بن مخلد قطوانی» و «موسی بن يعقوب زمعی» بهچشم میخورند([537]).
او همچنين روايت ديگری را به سند خود از ام سلمه آورده كه میگويد:
نزلت هذه الآية في بيتي: «إنما يريد...» يعني في سبعة: جبريل وميكائيل و رسول الله(صلی الله علیه و آله) وعلي وفاطمة والحسن والحسين علیھم السلام، وأنا علی باب البيت، فقلت: يا رسول الله! ألست من أهل البيت، قال: «إنكِ من أزواج النبي علیه السلام» وما قال: إنكِ من أهل البيت([538]).
«شعيب الأرنؤوط» در زير نويس اين حديث میگويد كه اسناد آن ضعيف است و بی جهت چنين نسبتی داده است؛ زيرا روايت صحيح است. البته او ضعف يكی از راويان اين روايت را بهانه كرده كه نامش «مُخَوَّل» است.
شيخ الاسلام در تقريب درباره او میگويد: «ثقهًْ»([539]).
در پاورقی ترجمه «مخول» میخوانيم:
«قال ابن معين: ثقة، قال النسائي: ثقة، قال أبوحاتم: يكتب حديثه، قال العجلی: ثقة، ذكره ابن حبّان في الثقات»([540])
او بر اين همه توثيق چشم بسته و تنها جرح عقيلی را بهانه كرده (؟!) الغريق يتشبث بكل حشيش. او همچنين درباره «عمرهًْ بنت أفعي»، كه يكی ديگر از رجال([541]) سند است خرده گرفته و میگويد:
«... لم يرو عنها غير عمار الدُهني، ولم يوثقها غير ابنحبان»([542]).
بايد پرسيد آيا اينكه جز عمار از او روايت نكرده يا اينكه تنها ابن حبان او را توثيق كرده، برای عمرهًْ جرح است؟
و اما اگر سخن روی عمار است، او نيز ثقه است. شيخ الاسلام میگويد:
«عمار بن معاوية الدُّهني... صدوق يتشيع...»([543])
در زيرنويس ترجمه او میخوانيم:
«قال أحمد: ثقة، قال ابن معين: ثقة، قال أبوحاتم: ثقة، قال النسائي: ثقة، ذكره ابنحبان في الثقات»([544])
وكم من عائبٍ قولاً صحيحاً وآفته من الفهم السقيمِ([545])
در پايان بايد گفت كه طحاوی سخن جالبی درباره اينكه مراد از اهلبيت در آيه شريفه كيانند، رانده كه خواندنی است([546]).
پاورقی ها: ----------------------------------------------------------------------------------------------------------
[533]) أبوجعفر أحمدبن محمدبن سلامة... المصري الحنفي، وطحا من قری مصر،... روی عنه... والطبراني، ...قال ابن يونس: ولد سنة 237 هـ.ق صنف: ... وكتاب معاني الآثار... مات فی سنة (321هـ.ق)؛ تذكرة الحفاظ؛ الذهبي؛ ج3، ص808.
[534]) يعنی آيه تطهير.
[535]) شرح مشكل الآثار؛ الطحاوی؛ ج2، ص235.
[536]) همان؛ ص237.
[537]) نك: تقريب التهذيب؛ ج1، ص216 و ج2، ص294.
[538]) شرح مشكل الآثار؛ ج2، ص239.
[539]) ج2، ص243.
[540]) همان؛ زيرنويس.
[541]) به معنای اصطلاحی آن، وگرنه او از نساء است.
[542]) كتاب الثقات؛ إبن حبان؛ ج5، ص288: «عمرة بنت الشافع، تروی عن أم سلمة، روی عنها عمار الدهني».
[543]) تقريب التهذيب؛ ج2، ص54.
[544]) همان.
[545]) متنبّی.
[546]) نك: شرح مشكل الآثار؛ ج2، صص 246ـ 248.